منوی اصلی
بخش اعضا
انتخاب قالب
اطلاعات سایت
اعضا : 4706محتوا : 302
بازدیدهای محتوا : 931042
اوقات شرعی
جستجو
نگرشي بر دوران غيبت صغري و نقش نواب خاص-2 | نامه الکترونیک |
نوشته شده توسط عليغفارزاده |
اشاره: در قسمت اول مقاله حاضر مفاهيم «غيبت صغري» و «غيبت كبري» و تفاوتهاي اين دو بيان گرديد. همچنين در مورد مفاهيم «نيابت عام» و «نيابتخاصه» مطالبي بيان شد. در ادامه نيز باختصار وضعيتخلفاي دوران غيبت صغري مورد بررسي قرار گرفت. در اين قسمت از مقاله به بررسي شيوه برخورد خلفاي عباسي با موضوع تولد امام عصر عليهالسلام، و بعد از آن با نواب آن حضرت پرداخته و پرسشهايي را كه در اين ريشه مطرح است پاسخ ميگوييم. خلفاي دوران غيبت صغري عبارت بودند از: . المعتمد بالله (279 -256 ق ) 2. معتضد بالله (289 -279 ق ) 3. مكتفي بالله ( 295 -289 ق ) 4. مقتدر بالله ( 320 - 295 ق ) 5. قاهر بالله ( 322 - 320 ق ) 6.راضي بالله (329 - 322 ق ) هنگامي كه انسان با ذهني بسيط و ساده، كلام و گفتار مورخان را مورد مطالعه قرار ميدهد; خوشبيني قابل ملاحظهاي نسبتبه اين خلفا حاصل ميشود و چنين تصور ميشود كه اينان، محب اهل بيتبودند و در حق آنها نيكي و خوبي ميكردند. در چندين مورد، خود مورخان ، اين مطلب را با صراحت اعلام داشتهاند. «ابن طقطقا» مؤلف كتاب «الفخري» كه شيعي مذهب و نقيب علويان در حله، نجف و كربلا بوده است و نسب او با بيست واسطه به حسن بن علي، عليهالسلام، ميرسد (1) ،درباره معتضد مينويسد: «معتضد به عموزادگان خود; يعني آل ابوطالب نيكي روا ميداشت.» (2) اگر يك مورخ شيعه ، چنين برداشتي از تاريخ داشته باشد، به طريق اولي، مردم عادي و مورخان غير شيعه، برداشتي بهتر از آن نخواهند داشت، همان طوري كه در «الكامل» و «مروجالذهب» و تواريخ ديگر مشاهده ميگردد. دركتابهاي «تاريخ عمومي» كه مورد بررسي قرار داديم، درباره اين خلفاي ششگانه، گزارشي كه حاكي از دشمني اينان با عموم شيعيان و خط مشي ولايت و امامتباشد، مشاهده نميگردد. مورخان درباره بعضي از خلفا و عملكرد آنان نسبتبه شيعيان و آل علي ،عليهمالسلام، سكوت كرده و گزارشي ندادهاند و درباره برخي از آنها، اخباري نقل كردهاند كه دال بر طرفداري آنها از اهل بيت است. همان طوري كه ذكر شد، درباره «معتضد» نوشتهاند كه او دستور داد بر معاويه در منابر لعن كنند و يا اينكه اموالي كه محمد بن زيد علوي از سهم امام و غيره، جهت تقويتشيعيان فرستاده بود، به صورت علني در بين علويان تقسيم گردد. مورخان درباره «راضي» مينويسند كه او عقايد حنابله را تخطئه كرد و در مقابل آنان از علي ،عليهالسلام، و اهل بيت و شيعيان دفاع نمود. همچنين كارهايي در زمان اينها صورت ميگرفت كه به نفع شيعيان تمام ميشد. مثل به قتل رسيدن «حلاج» در زمان «مقتدر» و «شلمغاني» در زمان راضي كه از مدعيان دروغين نيابتبودند و فعاليت آنان باعث پراكندگي و تزلزل و انحراف شيعيان و منجر به تضعيف «نواب خاص» ميگرديد. تاريخ عمومي و بعضي قرائن ديگر نشان ميدهند كه اينان با شيعيان زندگي مسالمتآميز داشته و هيچ نوع سختگيري و فشاري را به آنان روا نميدانستند. ليكن نميتوانيم گفتار مورخان را بپذيريم، زيرا وقتي كه به روايات و احاديثبيانكننده دوران غيبت صغري و خلفاي آن دوره مراجعه ميكنيم، درست عكس و نقطه مقابل تاريخ را گزارش ميدهد و چهره ديگري ارائه مينمايد كه ذهنيت انسان را نسبتبه آنان تغيير ميدهد. براي روشن شدن موضوع ، احاديث زير را با دقت مطالعه كنيد: . حكومت عباسي براي يافتن امام مهدي ،عليهالسلام، تلاش زيادي كرد و به همين خاطر، حاكمان آن زمان، زندگي امام حسن عسكري، عليهالسلام، را به طور دقيق تحت كنترل خود داشتند و لذا تولد حضرت مهدي ، عليهالسلام، به صورت مخفي صورت گرفت. شيخ مفيد، در آغاز شرح حال امام زمان ، عليهالسلام، مينويسد: «ولادت آن حضرت به دليل مشكلات آن زمان و جستجوي شديد حكومت و كوشش آنان براي يافتن آن حضرت، مخفي ماند.» (3) وقتي كه «معتمد» شنيد، حضرت امام حسن عسكري ،عليهالسلام، بيمار است; پنج تن از خدمتگزاران خويش را كه «نحرير» خادم مخصوص خليفه هم، در ميان آنان بود به همراه چند نفر پزشك و قاضيالقضات نزد امام حسن عسكري ، عليهالسلام، فرستاد و به وزيرش دستور داد كه ده تن از اصحاب مطمئن خود را احضار كند و به منزل حضرت بفرستد تا شبانهروز در آنجا بمانند. همه اين اشخاص آنجا بودند تا آن حضرت وفات نمود و شهر سامرا يكپارچه عزادار شد. سلطان ماموري را به خانه حضرت فرستاد، مامور اتاقها را بررسي كرد و هر چه در آنجا بود، مهر و موم نمود و در جستجوي فرزند او برآمد و دستور داد تا زناني كه آبستني را تشخيص ميدادند، آوردند و كنيزان آن حضرت را بازرسي كردند و يكي از كنيزها كه احتمال آبستني داشت، در اتاقي نگه داشتند و بر او نگهبان گماردند. بعد از دفن آن حضرت، سلطان و مردم به جستجوي فرزندش برخاستند و منزلها و خانهها را بسيار تفتيش نمودند و بعد از مايوس شدن از آبستني آن كنيز، اموالش را بين مادرش و برادرش جعفر تقسيم كردند. (4) و همچنين هنگامي كه برخي از شيعيان قم، براي دادن وجوهات خويش، به سامرا آمده بودند،آنان خبر وفات امام حسن عسكري، عليهالسلام، را شنيدند، بعضيها آنها را به نزد جعفر راهنمايي كردند. شيعيان نيز بعد از آزمايش ، از تحويل اموال به جعفر خودداري كردند و به پيكي كه امام زمان ، عليهالسلام، فرستاده بود، وجوهات را تحويل دادند. پس از آن، جعفر، خبر اين امر را به معتمد عباسي داده و او نيز دستور داد تا به جستجوي مجدد خانه امامحسنعسكري ، عليهالسلام، و حتي خانه همسايگان بپردازند. در آن هنگام بود كه كنيزي به نام «صيقل» كه گويا به خاطر حفظ جان امام زمان ،عليهالسلام، ادعاي بارداري كرده بود، دستگير كردند و به مدت دو سال نگاه داشتند، تا آنكه به باردار نبودن وي مطمئن شده و او را رها ساختند. (5) . شيخ طوسي در «تهذيب» روايتي نقل ميكند، حاكي از آن است كه مرقد مطهر امام حسين ،عليهالسلام، در سال273 ق در دوران خلافت معتمد، در اثر خرابكاري ويران شد و همچنين مقارن آن از طرف حكومت دستور داده شد تا مرقد مطهر علي ، عليهالسلام، نيز خراب گردد. وقتي انسان جزئيات اين حديث - بويژه در مورد ويران كردن قبر علي ،عليهالسلام - را ميخواند ، لرزه بر اندامش حكمفرما ميشود و نهايت كينه و دشمني اينان را نسبتبه علي ،عليهالسلام، درمييابد. (6) . روايات بصراحتبيان ميكنند كه در زمان خلافت معتضد اختناق بيسابقهاي بر جامعه ، بويژه نسبتبه شيعيان حكمفرما بود و از روزگاران سختبه شمار ميرفت. شيخ طوسي حديثي را درباره حمل اموال به سوي محمد بن عثمان، نايب دوم امام زمان ،عليهالسلام، نقل ميكند و ميگويد: حامل اموال نامهاي همراه نداشت كه به محمد بن عثمان بدهد، بلكه بدون نامه ، اموال را تحويل داد. سپس ميگويد: «لان الامر كان حادا جدا في زمان المعتضد و السيف يقطر دما لما يقال»زيرا اين واقعه در زمان معتضد عباسي و موقعي بود كه كار شيعيان بسيار سختشده بود; و چنانكه ميگويند از شمشير دشمن خون ميچكيد. (7) دكتر «جاسم حسين» مينويسد: «دوران معتضد (289-279 ق)به عنوان دوره پيگرد و سركوبي اماميه مشخص ميشود. » (8) ما نمونههايي از كارهايي را كه در دوره معتضد انجام گرفته ، ذكر ميكنيم تا اين موضوع واضح گردد. . «حسينبنحسن علوي» ميگويد: مردي از نديمان «روز حسني» و مرد ديگري كه همراه او بود، به او گفتند: اكنون او (يعني حضرت صاحب الزمان ،عليهالسلام)، اموال مردم را [به عنوان سهم امام] جمع ميكند و وكلايي دارد و وكلاي آن حضرت را كه در اطراف پراكنده بودند، نام بردند. اين خبر به گوش عبيداله بن سليمان (9) وزير رسيد، وزير، همت گماشت كه وكلا را بگيرد، سلطان گفت: جستجو كنيد ببينيد خود اين مرد (امام ،عليهالسلام) كجاست، زيرا اين كار سختي است. عبيداله بن سليمان گفت: وكلا را ميگيريم، سلطان گفت: نه ، بلكه اشخاصي را كه نميشناسند به عنوان جاسوس با پول نزد آنها ميفرستيم ، هر كس از آنها پولي قبول كرد، او را ميگيريم; در همان موقع توقيعي از ناحيه مقدسه امام زمان ، عليهالسلام، صادر شد كه هيچ كس از وكلا چيزي از مردم نپذيرند و از آن امتناع ورزند و خود را بياطلاع نشان دهند. مردي ناشناس به عنوان جاسوسي نزد محمدبناحمد (قطان) آمد و در خلوت به او گفت: مالي همراه دارم كه ميخواهم آن را به امام برساني، محمد گفت: اشتباه كردي، من از اين موضوع خبري ندارم، جاسوس همواره مهرباني و حيلهگري ميكرد، ولي محمد بن احمد تجاهل مينمود; به همين ترتيب هر جاسوسي نزد وكلاي حضرت فرستادند، وكلا از پذيرفتن آنان و اموالشان خودداري كردند; زيرا مطلب قبلا به اطلاع آنها رسيده بود. (10) احتمال دارد حضرت در دستگاه عباسي افرادي را مامور كرده بودند تا اخبار را به وي و نواب ايشان اطلاع دهد و اين خبر از طريق آنها به حضرت رسيد و احتمال دارد از طريق غيب، حضرت مطلع گرديدند. ولي بعيد نيستحضرت و نواب خاص جاسوساني را در دستگاه عباسي گماشته باشند. . «احمد بن نظر» از قنبري كه از فرزندان قنبر، غلام حضرت رضا ، عليهالسلام، بود، روايت كرده كه گفت: با كسي درباره جعفر كذاب صحبت ميكرديم و طرف من جعفر را دشنام داد. من گفتم: غير از جعفر، اكنون امامي نيست. آيا تو غير از جعفر را ديدهاي؟ گفت: من نديدهام، ولي كسي را ميشناسم كه او را ديده است. گفتم: او كيست؟ گفت: كسي است كه جعفر او را دوبار ديده است و او داستاني دارد. سپس گفت: رشيق دوست مادراني (11) نقل ميكرد كه ما سه نفر بوديم. روزي معتضد خليفه عباسي ما را خواست و امر كرد كه هر يك سوار اسبي شده و اسبي ديگر با خود ببريم، و جز آذوقه مختصري، چيزي حمل نكنيم و گفت: به سامرا ميرويد، سپس نشاني محله و خانهاي را داد و گفت: وقتي به آن محله و خانه رسيدند، غلام سياهي را ميبينيد كه دم در نشسته است، فورا وارد خانه شويد و هر كس را در آن خانه ديديد، بكشيد و سر بريدهاش را براي من بياوريد. ما هم وارد سامرا شديم و همان طوري كه نشاني داده بود، خانهاي را پيدا كرديم و ديديم كه: خادم سياهي در دهليز نشسته و بند شلواري را ميبافد، پرسيدم: اين خانه كيست و چه كسي در داخل آن است؟ گفت: صاحبش! به خدا قسم خادم توجهي به ما نكرد و از ما چندان نترسيد. ما هم يكباره وارد خانه شديم، ديديم مثل اينكه خانه امير لشكري است. در جلو اطاق پردهاي ديديم كه بهتر و بزرگتر از آن نديده بوديم و گويي تا آن موقع دست كسي به آن نرسيده بود. وقتي پرده را بالا زديم، ديديم خانه بزرگي است كه دريايي در آن است و در انتهاي خانه ، حصيري انداختهاند كه فهميديم روي آب است و شخصي كه از همه كس زيباتر بود، بالاي آن ايستاده، نماز ميخواند و توجهي به ما ندارد و هم اعتنا به آنچه با خود داشتيم نميكند. احمدبنعبدالله بر ما پيشي گرفت و رفت كه وارد خانه شود ولي در آب فرو رفت و مضطرب شد و دست وپا زد تا من دستش را گرفته و او را از آب بيرون آمد ، غش كرد و مدتي به اين حال باقي ماند .بعد از او رفيق دوم من هم جلو رفت و دچار همان سرنوشتشد . من مبهوت ماندم ، ناچار به صاحبخانه گفتم: از شما عذر تقصير به پيشگاه خدا ميبرم . به خدا قسم نميدانستم موضوع چيست ؟ و نميفهميدم براي دستگيري چه كسي ميآيم ؟ اكنون به سوي خدا توبه ميكنم . ولي او به آنچه من ميگفتم توجهي نكرد، و از حالتي كه داشتبيرون نيامد. اين وضع او ، ما را به وحشت انداخت، ناچار برگشتيم ، معتضد منتظر ما بود و به دربان گفته بود هر وقت ما آمديم ، نزد وي ببرد، دربان هنگام شب ما را نزد او برد. معتضد پرسيد: چه كرديد؟ ما هم آنچه ديده بوديم براي او نقل كرديم. گفت: آيا قبل از من كسي شما را ديده و اين ماجرا را به كسي گفتهايد؟ گفتيم:نه، گفت: من ديگر ، از سعي خود درباره او مايوسم. سپس قسمهاي شديد ياد كرد كه اگر اين مطلب به كسي برسد، گردن شما را ميزنم. ما هم ، تا او زنده بود، جرات نكرديم جريان را به كسي بگوييم. (12) . از كيفيت نقل و انتقال اموال و تحويل آن به محمد بن عثمان عمري، فهميده ميشود كه چه اندازه حكومت مراقب بوده و آنان را تعقيب ميكرده تا ردپايي پيدا كند و نايبان حضرت را دستگير نمايد. ابوجعفر محمد بن عثمان براي آنكه از دست جاسوسان حكومت، در امان باشد، با وكلاي ساير بلاد به طور مستقيم تماس نميگرفت. اموالي كه از نواحي مختلف به سوي او سرازير ميشد، حاملان اموال نميدانستند تحويلگيرنده چه كسي است و محمد بن عثمان را نميشناختند، همان گونه كه تجار اموال را به وسيله افراد موثق به همكاران خود تسليم ميكنند، آنچنان اموال به او تسليم ميشد، و به وكلاي خود دستور داده بود به حاملان اموال نامه ندهند و همچنين در هنگام تحويل ، مطالبه قبض ننمايند. (13) در اينجا اين سؤال پيش ميآيد، كسي كه فرمان قتل امام زمان ، عليهالسلام، را صادر ميكند و چنان سختگيري شديدي را در نقل اموال به سوي «نواب خاص» دارد و طرح مخفيانه براي دستگيري وكلاي حضرت با همكاري وزيرش ميريزد به چه مناسبتي دستور ميدهد اموال و سهم امام به طور آشكار ميان علويان تقسيم گردد؟! بلي ممكن است چنين دستوري را داده باشد تا از آن طريق افراد و وكلاي امام زمان، عليهالسلام، را شناسايي بكند. بنابراين، حاكمان عباسي، هركاري را انجام دادهاند كه در نتيجه، به نفع شيعه تمام شده، از آن اهدافي داشتهاند و براي رسيدن به اغراض و نيات پليد خودشان بوده است، نه بهخاطر خدمتبه اهل بيت ، عليهمالسلام، و شيعيان . از رواياتي كه منعكسكننده عكسالعمل «معتضد» در مقابل اماميه بود، معلوم ميشود محمدبن عثمان كه مدتي از نيابت آن بزرگوار، در آن دوره بوده، در چه شرايط زماني هولانگيزي به فعاليتخود ادامه داده است و در عين حال، دركارهاي خود موفق نيز بوده است. هنگام مطالعه زندگاني محمد بن عثمان اين مسائل بايد مدنظر خوانندهمحترم قرار بگيرد. دكتر «جاسم حسين» در اين زمينه چنين اظهار نظر ميكند: «موضع خصمانه عباسيان نسبتبه وكلاي سفير دوم (محمدبن عثمان)، پس از مرگ عبيدالله بن سليمان در سال 288 ق ادامه يافت. مسؤوليت او به پسرش قاسم تفويض شد. قاسم در خصومتبا اماميه و بهطور كلي با شيعه شهره بود. وي در طول خدمتش در اين سمت همان سياستهاي پدر را در قبال اماميه دنبال كرد و حتي شرارت بيشتري از خود نشان داد. به روايت «ابن جوزي» قاسم بسياري از علويان بيگناه را به بهانه گرايشهاي قرمطي دستگير و بازداشت ميكرد كه دستگير شدگان تا سال 291 ق در زندان ماندند. از زمان حكومت معتضد به بعد، امام براي احتياط، چندين بار محل اقامتخود را تغيير داد.» (14) . در ادامه خط مشي «معتضد»، در زمان «مقتدر» براي دستگيري وكلا و نزديكان و دوستداران امام طرحهايي ميريختند. يكي از آن طرحها، اين بود كه دستور داده شد كساني كه به زيارت مرقد امام حسين ،عليهالسلام، و مقابر قريش، كه مرقد امام هفتم و امام نهم در آنجا است، ميروند، دستگير شوند تا اطلاعات لازم از آنها كسب گردد، ولي اين نقشه شوم، نقش برآب شد. مرحوم كليني، اين موضوع را در ضمن حديثي چنين بيان ميكند: علي بن محمد در اينباره گويد: «توقيعي از ناحيه مقدسه بيرون آمد كه از زيارت مقابر قريش و حائر (كربلاي معلي) نهي فرموده بود. بعد از چند ماه ، وزير ، «باقطاني» را خواست و گفت: طايفه «بنيفرات» (15) و «برسيها» را ملاقات كن و به آنها بگو: نبايد مقابر قريش (كاظمين) را زيارت كنيد; زيرا خليفه دستور داده است، كسي كه مقابر قريش را زيارت كند، در كمينش باشند و او را دستگير كنند.» (16) و همچنين در زمان «مقتدر» در سال 312 ق ، حسين بن روح ، به خاطر عللي كه در بخش مربوط به زندگاني اوبيان خواهيم كرد، به مدت پنجسال زنداني شد و درسال317 ق آزاد گرديد. دوران «راضي» هم ، كه آخرين خليفه دوران غيبت صغري بود، مملو از ظلم و ستم و خونريزي بود و به قدري بر نايب چهارم ، علي بن محمد سمري ، سخت گرفت كه او نتوانستبه فعاليتخود ادامه دهد و غيبت كبري آغاز گرديد. اين موضوع را در زندگاني نايب چهارم بررسي كردهايم. ما فقط نمونههايي را باختصار ذكر كرديم، وليكن موارد زيادي شبيه آنها وجود دارد كه ما جهت اختصار از بيان آن خودداري نموديم و ذكر همه آنها رساله مستقلي را ميطلبد. اينها بروشني جو حاكم بر آن زمان و عكسالعمل خلفاي آن دوره را نسبتبه شيعيان ، نواب خاص وامام، عليهالسلام، نشان ميدهد. پرسش اگر خلفاي حاكم در اين دوره، چنين روش و خط مشي خصمانه و كينه توزانهاي داشتند، اين سؤال مطرح ميشود كه: چرا نواب خاص امامزمان ،عليهالسلام، و نيز كارگزاران و وكلاي آنها در بغداد، كه مركز خلافت عباسيها بود، در غير بغداد توسط دستگاه عباسي دستگير و زنداني نشدند؟ و چرا خلفاي عباسي آنها را قتل عام نكردند و از دم شمشير نگذرانيدند و جلو فعاليتهاي آنها را به طور جدي و قطعي متوقف ننمودند؟ درست است كه طبق گزارش ابوالفرج اصفهاني در «مقاتل الطالبين»، تعداد زيادي از شيعيان و علويان و حتي بعضي از فقها و بزرگان زير شكنجههاي حاكمان ستمگر جان سپردند و شهيد شدند، ليكن هسته و شبكه مركزي نيابت و وكالت توانستند به فعاليتخود ادامه دهند و دچار چنين گرفتاريهايي نگردند. اين سؤالي است كه ذهن انسان را به خود مشغول كرده است و شايد يكي از نكات مهم در زندگاني نواب و وكلاي آنها به شمار ميرود. پاسخ حقيقت اين است كه دستگاه عباسي نتوانستبه اين تشكيلات منظم و منسجم پي ببرد و ماهيت «نيابت» با آن همه فعاليتهاي عريض و طويل كشف نگرديد. و به خاطر نداشتن اطلاعات دقيق از «نواب» و مكان آنها و كيفيت تلاشهاي آنان، براي خلفا مقدور نشد، اقداماتي در جهت دستگيري و متوقف نمودن كارهاي نايبان انجام بدهند. يكي از نويسندگان مينويسد: «شيوه تربيتسفيران ، بقدري دقيق و عجيب بود كه هرگز اين اسرار فاش نشد و كسي به دست رژيم گرفتار نشد حتي در مدت 74 سال هيچيك از سفيران توسط جاسوسان رژيم شناخته نشد ! و در عين حال ، همه شيعيان مورد اعتماد، در تمام اقطار و اكناف جهان نايب امامشان را ميشناختند و با آنها تماس ميگرفتند و پرسشهاي خود را به آنان ميدادند و پاسخهاي لازم رابهخطحضرتوليعصر،عليهالسلام، دريافت ميكردند. (17) با مطالعاتي كه در زندگاني نواب خاص امام زمان ،عليهالسلام، و كارگزاران آنها و روش فعاليت آنان، صورت گرفته، به نظر ميرسد، مسائل مندرج در ذيل ، علت فاش نشدن اسرار آنها گرديد. . زندگاني نواب و وكلاي آنها طوري تنظيم شده بود كه توجه كسي را به خود جلب نميكرد. زندگاني و تجارت آنها به شكل طبيعي و عادي بود. بدون اينكه اشعاري در خطمشي و زندگي آنان به مخالفتبا دولت مشاهده گردد. چنانچه در آينده ، در زندگاني «نواب» مطالعه خواهيد كرد، اولين نايب ، عثمان بن سعيد در زمان امام حسن عسكري ،عليهالسلام، به صورت تاجر روغن ، زندگي ميكرد و لقب «سمان» به خود گرفته بود و سهم امام را داخل ظروف روغن به امام ميرسانيد. در زمان غيبت صغري نيز ، زندگي خود را به همين روش ادامه داد، بدون اينكه كوچكترين تغييري در روش زندگي وي حاصل گردد. در نهايتسادگي و در خانههاي محقر و كوچك زندگي مينمودند، و از خدام و كنيزكان و زندگي مفصل و رفت و آمد خبري نبود و هكذا وكلاي آنها چنين بودند. پدر مرحوم صدوق ، علي بن بابويه قمي مغازهاي در قم داشت و مثل تجار معمولي هر روز در محل كار حاضر و به كار خود مشغول ميگشت. . نواب و وكلا، همه ، ملتزم به «تقيه» بودند و به صورت كامل تقيه را مراعات مينمودند. اگرزندگي حسين بن روح را مطالعه كنيد، به زندگي همراه با تقيه آنان پي خواهيد برد و خواهيد ديد كه كار به جايي ميرسد كه حسين بن روح در مجامع عمومي نه تنها ابوبكر و عمر، بلكه عثمان را بر علي ،عليهالسلام، مقدم داشته و افضل ميداند. . شبكه «نيابت» و «وكالت» به قدري قوي و از آنچنان كارايي برخوردار بود كه وكلا بلافاصله از نقشههاي خلفا آگاه ميشدند و نقشه آنها را با شكست مواجه ميكردند. نيروهاي اطلاعاتي را در همه جاي اركان حكومت گماشته بودند، كه از اطلاعرساني منسجمي برخوردار بودند. فعاليتهاي اينها به قدري مخفيانه و حساب شده بود كه دولت و حكومت از ناحيه اينها ، احساس خطر نميكرد و در طول اين مدت، هيچ بهانهاي به دست دشمن ندادند تااز آن طريق در چنگال حكومت قرار گيرند. همانطور كه بيان شد، محمدبنعثمان درسختترينشرايط با وكلاي استانهاي دوردست، مانند قم در تماس بودند و آن وكلا از طريق بازرگاناني كه اطلاعي از رابطه محمدبنعثمان به عنوان نايب دوم و فرستادگان كالا نداشتند و فكر ميكردند بين اشخاص روابط تجاري حاكم است، روابطشان را طوري تنظيم كرده بودند كه فرستادگان، نامهاي به حاملان اموال نميدادند و هنگام تحويل اموال، مطالبه قبض نميكردند. اينها همه حاكي از ارتباطات تشكيلاتي قوي و نيرومند است و اين يكي از علتهاي اساسي موفقيت آنها در دوران فعاليتشان به شمار ميرود كه با مطالعه زندگاني آنان، بيشتر روشن ميشود. . رهبري غير مستقيم و ازپشت صحنه امام زمان ،عليهالسلام، و استفاده از امدادهاي غيبي در صورت لزوم و اقتضاي مصلحت. پينوشتها: . تاريخ فخري ، ص19. . همان ، فصل دوم ، 351. . مفيد ، محمد بن محمد نعمان ، الارشاد ، ص 345. . كليني ، محمدبن يعقوب ، اصول كافي، ج2، مولدابيمحمدالحسينبنعلي، عليهالسلام، ص 430. . صدوق ، محمد بن علي بن بابويه ، كمالالدين و تمام النعمة ، ج 2، ص476 ، ح26; حيات فكري،سياسي امامان شيعه ، ص 215. . طوسي ، محمد بن حسن ، تهذيبالاحكام ، ج6، ص 111، حديث 200. . طوسي ، محمدبن حسن، الغيبه ، ص296 . . تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم ،عليهالسلام، ص179. . اولين وزير معتضد بود و كينه خاصي نسبتبه شيعيان داشت. . كليني ، محمدبن يعقوب ، همان ، ج 2، بابمولدالصاحب، حديث 30، ص467. . احتمالا احمد بن حسن مادراني باشد. .طوسي ، محمدبن حسن ، همان ، ص 248، 218 و217 ; مجلسي ، محمدباقر ، بحارالانوار، ج 52 ، ص 51. .طوسي، محمد بن حسن، همان ، ص 294 ص 270 ، 338. . تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم ، عليهالسلام، ، ص 181. . علامه مجلسي ميگويد: بني فرات قبيله وزير ابوالفتح فضل بن جعفر بن فرات است كه از وزراء بنيعباس [احتمالا مقتدر] بود، و هم اوست كه سلسله سند خطبه شقشقيه حضرت امير، عليهالسلام، را تصحيح نمود. احتمال هم دارد كه بني فرات مردمي باشند كه در كنار شط فرات منزل كردند. «برس» قريهاي واقع ميان دجله و كوفه است.[معلوم ميشود اين دو طايفه شيعه بودهاند] و مقصود از زيارت مقابر قريش ، زيارت كاظمين،عليهماالسلام، است ; همان ، ج 51 ، ص 312. . كليني ، محمد بن يعقوب ، همان . . مطابق نظر ايشان ، دوران غيبت صغري 74 سال است .
ماهنامه موعود ـ شماره5
|
انتخاب قالب
- امكان و ضرورت تحقق جامعه ديني
- آوینی بین تفکر غرب و تکنولوژی آن تفکیک قائل نبود
- سلطان جهانم به چنين روز غلام است
- انقلاب مهدي و دگرگوني روابط اجتماعي
- باورداشت مهدويت
- آثار و فوايد وجودي امام عصر در زمان غيبت
- مسئوليت شيعيان در حكومت واحد جهاني مهدي
- کدیور به حامیان بهائیان پیوست
- جامعهسازی دینی در سیره نبوی
- بیانات امام خامنهای در جمع اساتید و فارغالتحصیلان تخصصی مهدویت