منوی اصلی
بخش اعضا
انتخاب قالب
اطلاعات سایت
اعضا : 4706محتوا : 302
بازدیدهای محتوا : 931058
اوقات شرعی
جستجو
نگرشي بر دوران غيبت صغري و نقش نواب خاص-3 | نامه الکترونیک |
نوشته شده توسط علي غفارزاده |
عللمحفوظ ماندن مكتب تشيع ازاثرات منفي غيبت پس از شهادت امامحسين، عليه السلام، درسرزمينكربلا، امامان بعد از او هميشه نسبتبه خلفاي حاكم با تقيه رفتار مينمودند و از آن تاريخ به بعد، به شيعيان فرصت داده نشد به طور آزاد به ترويج و تبليغ مباني عقيدتي و فكري خويش، در سطح گسترده بپردازند. البته، رفتار همراه با تقيه ائمه معصومين ،عليهمالسلام، بهاين معنينبود كه حقانيتحكومت و خلافت امويان و عباسيان را پذيرفته باشند،بلكهازهر فرصتمناسبيبراي بيان عدم صلاحيتحكومت آنها استفاده مينمودند. در طول تاريخ حكومت امويان و عباسيان، تا زمان غيبت صغري، هيچ خليفه و حاكمي پيدا نشد كه از شيعيان جانبداري نموده و عرصه فعاليت را براي آنان باز بگذارد. امويان كه دشمن سرسخت آل علي ،عليهالسلام، بودند در دشمني با آنان از هيچ تلاشي مضايقه نكردند. عباسيان هم، در ابتدا به عنوان خانواده اهلبيت ،عليهمالسلام، به خاطر رسيدن به پيروزي در برابر امويان، بر سر كار آمدند، وليكن بعد از اندك زماني همان خط مشي امويان را تعقيب كردند. آنها بعد از پيدا شدن فرقههاي كلامي گاهي طرفدار معتزله و زماني طرفدار اهل حديث و حنابله بودند و اگر شيعيان را در حال ضعف ميديدند، نسبتبه آنها بياعتنايي ميكردند، و اگر قدرت آنها رو به فزوني ميگذاشت و خطري احساس ميكردند، براي تضعيف و نابودي آنها اقدام مينمودند. عليرغم چنينشرايط خاص زماني، مكتب تشيع با رهبري ستارگان درخشان امت، خود را از بحرانهاي ناگوار و خصمانه نجات داد و با تمام مباني، بدون كمترين انحرافي، خود را حفظ كرد. اينكه بقاي مكتب تشيع در طول تاريخ، با وجود مخالفتها و دشمنيهايسرسختانهصاحبانقدرت و حكومت، وابسته به چه علل و عواملي است، نيازمند بحثي ريشهدار و تخصصي است تا اينكه به طور كامل واضح و روشن گردد; ليكن بحث ما به يك مقطع زماني خاص يعني دوران غيبت صغري اختصاص دارد. با وجود اينكه، در زمانهاي قبل، امام معصوم در ميان مردم حضور داشت و بهطور مستقيم جامعه و شيعيان را رهبري مينمود، دشمنان باايجاد تفرقه و فرقهسازي در ميان امت فرصت فعاليتبه آنها نميدادند، ولي حالا كه شيعيان در غيبت صغري، بحران و شرايط سختتري كه همان عدم حضور مستقيم امام ، عليهالسلام، در ميان آنان است، رو به رو شدهاند، چگونه ميتوانند خود را حفظ كنند. و هيچ آبي از آب تكان نخورد؟ درست استشيعيان در اوايل غيبت، به فرقههاي مختلفي انشعاب يافتند و بعضيها منحرف گشتند; همان طوري كه اشاره خواهد رفت، ولي بعد از اندك مدتي همه جبران گرديد و همه فرقهها منحل شد. چه عواملي باعث گرديد كه مكتب تشيع و شيعيان از اثرات منفي غيبت جان سالم به در برند و پراكنده و متلاشي نگردند و تا اين زمان با كاملترين مباني عقيدتي، فكري و احكام و فروع فقهي پا برجا بمانند و در اوج قدرت و عظمت در افق تاريخ بدرخشند؟ به نظر ميرسد كه عوامل و علل مختلفي در اين مساله نقش داشته است، كه ما در اينجا به سه عامل از آنها اشاره خواهيم كرد و چون، عامل سوم، محور و اساس تحقيق ما را تشكيل ميدهد، به طور مفصل به آن خواهيم پرداخت. . آمادگي افكار عمومي اولين نقش را در خنثي سازي آثار منفيغيبت، پيامبراكرم ،صليالله عليه وآله، و ائمه معصومين ،عليهمالسلام، ايفا نموده و زمينه را براي غيبت آماده و مهيا كردهاند. اين بزرگواران از دو طريق به اين آماده سازي پرداختهاند: الف)زمينهسازيوآمادگي افكارعموميازطريقپيشگويي ازهماناوايل رشد و گسترش اسلام شخص رسول اكرم، صلياللهعليه وآله، و به پيروي از ايشان ائمه بارها مساله غيبت را يادآوري ميكردند و اينوضع تا زمان امامحسنعسكري، عليهالسلام، ادامه يافت، و اين خود، به نوعي تفكر شيعه را براي پذيرش غيبت آماده ساخت. احاديث، درباره اين موضوع، در حد تواتر است، وليكن برخي از آنها را به عنوان نمونه نقل ميكنيم: پيامبر اكرم ،صليالله عليه وآله، فرمود: «علي بن ابيطالب امام امت من، و جانشين بعد از من است، مهدي منتظر، كه خداوند به دست او زمين را از عدل و داد پر ميكند بعد از اينكه از ظلم و ستم پر شده باشد، از نسل اوست; به حق آن كسي كه مرا به پيامبري مبعوث كرد، ثابت قدمان در ولايت آن حضرت در زمان غيبتش، از ياقوت سرخ كميابتر هستند. جابر برخاست و عرض كرد: يا رسول الله! مگر قائم از فرزندانت غايب ميشود؟ فرمود: «آري، به خدا سوگند براي اينكه خداوند افراد با ايمان را خالص گرداند و كافران را تدريجا نابود سازد» (1) اي جابر، اين تقديري از تقديرات خداوند، و سري از اسرار اوست كه از بندگان پوشيده است. مبادا در امر خدا شك و ترديد كني كه چنين شكي كفر است.» (2) اميرمؤمنان علي، عليهالسلام، ميفرمايد: «بار خدايا! همواره بايد حجتي در روي زمين باشد كه بندگانت را به سوي دين تو رهنمون شود و تعاليم تو را به آنها بياموزد تا حجت تو باطل نگردد و بندگانت پس از هدايت تو، گمراه نشوند. حجت تو يا ظاهر و آشكار خواهد بود كه اطاعت نخواهد شد و يا از دغيدهها غايب خواهد بود كه انتظارش را خواهند كشيد. اگر چه جسم او از ترس مخفي باشد، علم و آدابش در قلوب مؤمنان ثابت و استوار خواهد بود و به آنها عمل خواهند كرد.» (3) امامحسين،عليهالسلام،ميفرمايد: «قائم هذه الامة هو التاسع من ولدي، و هو صاحب الغيبة، و هو الذي يقسم ميراثه و هو حي» قائم اين امت، نهمين فرزند من است. او صاحب غيبت است، و او كسي است كه در حال حياتش ميراث او را تقسيم ميكنند. (4) امام كاظم ،عليهالسلام، ميفرمايد: «براي صاحب امر، بناچار غيبتي است كه بيشتر معتقدان به او، از اعتقاد خود باز گردند. آن امتحان بزرگي است كه خداوند بندگان خود را با آن آزموده است. اگر پدران شما صحيح تر از اين، راهي مييافتند، از آن پيروي ميكردند.» (5) بايد توجه داشت كه پيشوايان دين، با بيان اين گونه روايات درباره غيبت، نظرشان اين بود كه هرگونه شك و ترديد را از دل شيعيان برطرف سازند و آنان را براي غيبت طولاني امام خود، آماده نمايند تا با غيبت انس بگيرند و عادت كنند; و با وظايف خود در دوران غيبت آشنا شوند و از روي دلايل قطعي، به وجود غيبت امام خود ايمان راسخ و استوار پيدا كنند. ب ) ايجاد آمادگي و زمينه سازي عملي شرايط بحراني كه ائمه ،عليهم السلام، در زمان عباسيان، با آن روبرو شدند، ايشان را واداشت، تا ابزار جديدي را براي ارتباط با اعضا جامعهخود،جستجوكنند.مآخذ شيعه اماميه، حاكي از آن است كه امام ششم حضرت صادق، عليهالسلام، نخستين امامي است كه نظام زير زميني ارتباطات را در جامعه به كار گرفت. (6) هدف اصلي وكالت [در اوايل ]جمع آوري خمس، زكات و انواع ديگر خيرات و مبرات براي امامان از ناحيه شيعيان بود. گرچه امكان دارد اهداف ديگري در آن زمان در برداشته باشد، ليكن مآخذ بندرت آنها را ثبت كردهاند. امام صادق ، عليهالسلام، آنچنانهوشيارانهفعاليتهايسازمان را هدايت ميكرد كه عباسيان به هيچ عنوانقادر نبودند از وجود آن آگاهي يابند. آن حضرت، از روي تقيه، از پيروانش ميخواست تا وظايفي را نسبتبه سازمان انجام دهند، بيآنكه بدانند در واقع كارگزاران او هستند. (7) شيخ طوسي روايتميكند: «نصر بن قابوس لخمي بيستسال وظيفه وكالت او را انجام داد، بدون آنكه بداند واقعا به عنوان وكيل حضرت منصوب است». (8) خلفايعباسي، از سال 197 ق. به بعد، از زمان مامون، سياست و روش جديدي را براي نظارت و مراقبتبيشتر و دقيقتر امامان اتخاذ نمودند، و آن عبارت از اقامت اجباري آنها در پايتختبود. اين سياستبرامام رضا، امام جواد، امام هادي و امام حسن عسكري ،عليهمالسلام، تحميل شد. لذا آنها جهت ارتباط با پيروان خودمجبورشدندبهگسترش سازمان كالتبپردازند; تا در هر شرايطي بتوانند اهداف الهي خود را كه هدايت و راهنمايي مردم باشد پيگيري كنند. به مرور زمان ائمه ،عليهمالسلام، به علت عدم امكان تماس مستقيم با پيروانشان، مسؤوليتبيشتري را به وكلا واگذار كردند. كامل سليمان در اين زمينه مينويسد: «اين نكته ناگفته نماند كه بعد از امام هشتم، ديگرامامان معصوم، براي همگان ظاهر نميشدند. بلكه براي خواص شيعه، آن هم در موارد خاص ظاهر ميشدند، حتي پاسخ سؤالات و رفع نيازمنديهاي آنها را غالبا از پشت پرده انجام ميدادند، تا شيعيان را براي غيبت ولي عصر آموزش دهند و آماده كنند. در پرتو همين تجربه و تمرين بود كه غيبت امام براي شيعيان گران نبود، در صورتي كه براي ديگران سخت و دشوار بود; زيرا آنها از چنين دوران تمرين، بيبهره بودند.» (9) هر چه دوران غيبت صغري نزديكتر ميشد، استتار ائمه بيشتر ميگرديد; و لذا ميبينيم در زمان امام هادي و امام حسن عسكري ،عليهماالسلام، اين مساله محسوستر و ملموستر است. مسعودي مينويسد: روايتشده كه امام هادي ، عليهالسلام، غير از عده كمي از ياران خود از نظر اغلب شيعيان غايب بود، موقعي كه امر امامتبه امام حسن عسكري ،عليهالسلام، واگذار شد، آن حضرت با خواص شيعيان خود و غير آنان از پشت پرده صحبت ميكرد. علت اين كه آن حضرت و پدر بزرگوارش اين عمل را انجام ميدادند، اين بود كه مقدمه غايب شدن امام زمان را فراهم كرده باشند تا گروه شيعيان با اين موضوع مانوس شوند و منكر غايب شدن امام نشوند و مردم به پنهان بودن امام عادت كنند.» (10) بنابراين، پيشوايان دين با استتار و پنهان زيستي و با به كارگيري نظام وكالتبه طور عملي و عيني، خواص و عموم شيعيان را جهت پذيرش غيبت صغري آماده و مهيا ساختند. . بيداري و هشياري شيعيان دومين نقش را جهتخنثيسازي آثار منفي غيبت و حفظ مكتب تشيع، خود شيعيان ايفا نمودند. اين گروه، چون ربيتيافته مكتب اهلبيت عصمت و طهارتاند، لذا آموزشها و راهنماييهاي آن بزرگواران موجب گرديده، يكنوعخصايصوويژگيهايي در وجود آنها متبلور گردد كه از ديگران متمايز شوند. شيعيانوشاگردانواقعياين مكتب، از روشنبيني، بصيرت و آگاهي ويژهاي برخوردارند و لذا در طول تاريخ عادت داشته و دارند كه هميشه به معيار عمل كنند، نه به تلقينها، اينان اهلاستدلال و منطقاند نه تقليد كوركورانه، و محك امتحان و آزمايش يكي از روشهاي اينها در زندگي است. به طور خلاصه ميتوان گفت كه نحوه ساختار تفكر شيعي، مبتني بر يك تفكرمنطقي است. بعد از شهادت امام حسن عسكري ، عليهالسلام، كه يك موقعيتبحراني ويژه، به خاطر عدم حضور مستقيم و فقدان امام معصوم ،عليهالسلام، به وجود آمده بود و از طرف ديگر اهل حديث و حنابله كه دشمنان سرسختشيعه به حساب ميآمدند، در اوج قدرت بوده و حتي گاهي در مقابل حكومتنيزدستبه اقداماتي ميزدند - چه برسد به شيعيان - و طرفداران مكتب تشيع را ملحد و كافر قلمداد مينمودند، شيعيان، از همين ابزار و روش عقلايي و منطقي بهرهجسته و توانستند در مرحله اول، جانشين واقعي امام حسن عسكري ،عليه السلام، را كه حضرت حجةبن الحسن المهدي ، عليهالسلام، بود، تشخيص داده و در مرحله دوم، مدعيان دروغين نيابت را، از مدعيان راستين تمييز دهند و خط ولايت و امامت را دنبال نمايند. در آن دوران، فريبندهترين و گمراه كنندهترينجريان،ادعايجعفر، برادر امام حسن عسكري، عليهالسلام، براي جانشيني آن حضرت و مدعيان دروغين نيابتبود. علاوه بر دشمنان خارجي كه سعي و تلاش در متلاشي كردن شيعيان داشتند. ولي اينها دشمنان داخلي بودند كه تاثير آنها در منحرف كردن اذهان عمومي بيشتر و مبارزه با آنها مشكلتر است. تاريخ نشان داده است كساني كه با اسم اسلامبهمخالفتبا اسلام پرداختهاند، از موفقيتبيشتري برخوردار بوده و توانستند عدهاي از عموم مردم را فريب بدهند. لذا شخصي چون «جعفر كذاب» كه پسر امام هادي و برادر امام حسن عسكري ،عليهمالسلام، بود، ادعاي جانشيني برادر خود را ميكند، و همچنين كساني كه مدتي را با اصحاب امام هادي يا امام حسن عسكري و يا امام مهدي ،عليهم السلام، بودهاند و بعدا به خاطر تبعيت از هواي نفس و دنياطلبي و شهرت طلبي، مدعي دروغين نيابت امام زمان شدند و تشخيص نيات پليد آنان و مبارزه با آنها بمراتب سختتر از دشمنان خارجي و شمشير بهدستبود; ولي به حول قوه الهي شيعيان بيدار و هوشيار، بخوبي اين مرحله را پشتسر گذاشته و همه آنها را با همان روش منطقي رسوا كردند و شك و ترديد ايجاد شده توسط آنان را از قلوب مردم زدودند. وقتي كه زندگاني نواب خاص را مطالعهميكنيم،شواهد زيادي درباره اين مطلب مييابيم. ليكن مقام، گنجايشذكرتفصيليمواردومصاديق اين موضوع را ندارد و لذا ما به دو مورد اكتفا ميكنيم و برخي موارد ديگررادرشرححال نايبان خاص امام زمان ،عليهالسلام، گزارش خواهيم كرد. -1. «حلاج» كه يكي از مدعيان دروغين نيابتبود و با حيل مختلف، مردمرافريبميداد،چونميخواست كه در ميان شيعيان از مقبوليتبالاتري برخوردار باشد، به «ابوسهل اسماعيلبن علي نوبختي» كه از رهبران شيعه در آن زمان به شمار ميرفت و از نفوذ فوقالعادهاي در ميان آنها بهرهمند بود، نامهاي نوشت و به او پيغام داد كه من وكيل حضرت صاحبالزمان هستم و از طرف امام غايب مامورم كه به تو نامه بنويسم كه هرگونه نصرت و ياري خواستهباشي براي تو آشكار سازم تا مطمئن شوي و در نيابت من ترديد نكني! ابوسهل هم به وي پيغام داد كه من در مقابل آن همه معجزات و كرامات كه از تو به ظهور رسيده، فقط موضوعمختصريراپيشنهادميكنم، و آن اين است كه: من گرفتار محبت كنيزكان هستم و به ايشان عشق ميورزم و عدهاي از آنان را در تملك; دارم و قادر به چيدن ميوهاي از بستان وصل ايشان نيستم و اگر هر جمعه موي خويش را به خضاب رنگين نسازم، پيري من آشكار ميگردد و كنيزكان از من دور ميشوند و از اين جهتسخت در زحمت ميباشم. اگر كاري كني كه از رنجخضاب رها شوم و موي سفيد من سياه گردد، دست اطاعتبه سمت تو دراز ميكنم و با تو هم عقيده ميشوم و از مبلغين مذهب تو شده و اموالم را در راه تو صرف مينمايم. وقتي حلاج به اشتباه خود پي برد كه با چه كسي مكاتبه كرده است، از او منصرف شد و جوابي به او نداد. ابوسهل بعد از آن، در هر محفلي به عنوان مسخره اين داستان را نقل ميكرد و اسرار او را فاش مينمود و اين قصه باعث نفرت عموم مردم از او گرديد. (11) . «ابو الحسن علي بن سنان موصلي» از پدرش روايت ميكند كه :«هنگامي كه امام حسن عسكري ،عليهالسلام، وفات يافت، جماعتي از قم و جبل، با اموال زيادي كه مرسوم بود، آمدند و از رحلت آن حضرت اطلاع نداشتند; وقتي به سامرا رسيدند، جوياي حال امام حسن عسكري ،عليهالسلام، شدند. به آنها گفته شد كه: حضرت وفات كرده است. پرسيدند: وارث او كيست؟ گفتند: وارث او جعفر، پسر امام هادي،عليهالسلام، است (يعني، جعفر كذاب). پرسيدند: او كجاست؟ گفتند: او اكنون براي تفريح، سوار قايقي شده و در دجله به ميگساري مشغول و جمعي از خوانندگان و نوازندگان براياوخوانندگيونوازندگيميكنند. وقتي كه آنها، اين حرفها را شنيدند، با خود گفتند: اين اعمال اوصاف امام نيست. بعضي از آنها گفتند: اين اموال را برگردانده و به صاحبانش مسترد ميداريم. ولي «ابوالعباس احمدبن جعفر حميري قمي» گفت: نه ! صبر ميكنيم تا اين مرد برگردد و كاملا درباره او تحقيق ميكنيم. وقتي جعفر برگشتبه وي سلام نموده و گفتند: سرور ما! ما مردمي از اهل قم هستيم و جماعتي از شيعه و غير شيعه نيز با ما هست، اموالي را براي امام حسنعسكري،عليهالسلام، آوردهايم. جعفر پرسيد: آن اموال اكنون كجاست؟ گفتند: نزدماست. گفت: آنها را پيش من بياوريد. گفتند: اين اموال داستاني دارد. گفت: آن داستان چيست؟ گفتند: اين اموال از شيعيان جمع شده و هر دو يا سه ديناري از آن يك نفر است، كه اينها را جمعكرده و در كيسهاي گذاشته و سرآن كيسهرا مهر و موم نمودهاند. و رسمچنين بوده كه ما هر وقت مالي را خدمت امام حسن عسكري، عليهالسلام، ميآورديم مقدار اموال را بهطور معين بيان ميكرد و سپس هر اندازه آن، مال چه كسي بود، نام ميبرد و نقش سكهها را هم بيان ميفرمود. جعفر گفت: شما دروغ ميگوييد و چيزي را (علم غيب) به برادرم، نسبت ميدهيد كه در وي نبود. وقتي آنها سخنان جعفر را شنيدند، به يكديگر نظر افكندند، باز جعفر گفت: اموال را به من تحويل بدهيد. آنها گفتند: ما اجير و وكيل صاحبان اين اموال هستيم و آن را جز با نشانههايي كه به وسيله آن امام را ميشناسيم، به كسي تسليم نميكنيم. اگر تو امام هستي، آن نشانهها را بيان كن والا ما آن را به صاحبانش برميگردانيم تا هر گونه صلاح ديدند عمل كنند. جعفر نزد خليفه رفت و از آنها شكايت كرد، وقتي خليفه آنها را احضار كرد; گفت: اموالي را كه با خود آوردهايد به جعفر بدهيد. آنها گفتند: ما مردمي هستيم كه اجير و وكيل صاحبان اين اموال هستيم، و صاحبان آن هم، به ما دستور دادهاند فقط به كسي بدهيد كه با نشانه و دليل استحقاق خود را در اخذ آن، ثابت نمايد; چنانكه با امام حسن عسكري، عليهالسلام، نيز به همين گونه رفتار ميكرديم. خليفه پرسيد: علامتي كه در امام حسن عسكري ،عليهالسلام، بود، چيست؟ آنهاگفتند: امام دينارها و صاحبان آن و نوع و مقدار اموال را (قبل از تسليم) بيان ميداشت، وقتي اين نشانهها را ميگفت، ما هم اموال را به وي تسليم مينموديم. بارها به حضورش ميرسيديم و همين علامت و دليل را از او مشاهده ميكرديم. اكنون آن حضرت رحلت فرموده، اگر اين مرد جانشين اوست، مانند برادرش علائم و نشانههاي اين اموال را بگويد تا به او تسليم نماييم; و گرنه به صاحبانش برميگردانيم. هنگامي كه جعفر اين را شنيد، به خليفه گفت: اينها مردمي دروغگو هستند و بر برادرم دروغ ميبندند و آنچه آنها درباره او معتقدند، علم غيب است (كه جز خدا نميداند) خليفه گفت: اينها فرستادگان مردم هستند و ماعلي الرسول الا البلاغ. جعفر از حرف خليفه مات و مبهوت ماند و جوابي نداد. سپس آنها از خليفه خواستند كسي را همراه آنها بفرستد كه تا بيرون شهر آنها را بدرقه كند، خليفه هم راهنمايي همراه آنان فرستاد كه تا بيرون شهر آنها را مشايعت كند; هنگامي كه از شهر دور شدند، ناگاه جوان زيبايي را ديدند كه به نظر خدمتكار و خادم ميرسيد، جوان زيبا صدا زد: اي فلاني پسر فلاني و فلاني پسر فلاني! دعوت مولاي خودتان را بپذيريد. آنها پرسيدند: آقا و مولاي ما توهستي؟ گفت: خير! من خادم مولاي شما هستم، با من بياييد تا به خدمت او برويم. آنها هم با او رفتند تا وارد خانه امام حسن عسكري ،عليهالسلام، شدند. ديدند فرزند آن حضرت، قائم، عليهالسلام، مانند پاره ماه، در حالي كه لباس منبري پوشيده، روي تختي نشسته است.آنهابه وي سلام كردند و او هم جواب داد. سپس فرمود: تمام اموالي كه آوردهايد، فلان مقدار است. سپس مشخصات آورندگان ومقدار اموالي را كه همراه آنان بود، بيان كرد. آنگاه اوصاف لباسها و توشهها و چهارپاياني كه داشتيم، بيان فرمود. در برابر امام ،عليهالسلام، به سجده افتاده و شكر خدا كرديم و زمين جلو روي امام را بوسه زديم. سپس سؤالاتي كه داشتيم، نموديم و اموالي را كه آورده بوديم تسليم كرديم و حضرت به ما دستور داد: بعد از اين اموال را به سامرا نياوريد و فرمود: شخصي (وكيلي) براي شما در بغداد تعيين ميكنم كه اموال را به او بدهيد و گرفتاريهاي خود و نامهها را به او داد. و به وسيله او با من تماس گرفته و مشكلات خود را برطرف نماييد. آنگاه هيات قميها از خدمت امام ، عليهالسلام، مرخص شدند و بيرون رفتند. (12)
پينوشتها . سوره آل عمران(3)، آيه 141. . الحرالعاملي، محمدبن الحسن، اثباةالهداة، ج 6، ص 39، ح 107. . الصدوق، محمدبن عليبن الحسين، كمالالدين و تمامالنعمة، ج 1، ص 302 حديث 11. . سليمان، كامل، يومالخلاص، ص 150، به نقل از: اليزدي الحائري، علي، الزامالناصب في اثباتالحجةالغائب، ص 67. . همان، ص 156، به نقل از: الصافي الگلپايگاني، لطفالله، منتخبالاثر فيالامام الثاني عشر، ص 205. . تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم ، عليهالسلام، ص 134، به نقل از: ilA. Op.cit.Indr lsam ,(1939)212 . همان، ص 135. . الطوسي، محمدبن الحسين، الغيبة، ص 347. . سليمان، كامل، همان، ترجمه علياكبر مهديپور، ج 1، ص 266. .المسعودي، عليبن الحسين، اثباةالوصية لعليبن ابيطالب، ص 231. . الطوسي، محمدبن الحسن، همان. . الصدوق، محمدبنعليبنالحسين، همان، ج 2، ص 476، ح 27.(اين حديثبا استفاده ازكتاب«مهديموعود»ترجمهشده است). ماهنامه موعود ـ شماره7
|
انتخاب قالب
- بيانات مقام معظم رهبری در چهارمين نشست «انديشههاى راهبردى» با موضوع آزادی
- بيانات مقام معظم رهبری در سومين نشست «انديشههاى راهبردى» با موضوع زن و خانواده
- امكان و ضرورت تحقق جامعه ديني
- آوینی بین تفکر غرب و تکنولوژی آن تفکیک قائل نبود
- سلطان جهانم به چنين روز غلام است
- انقلاب مهدي و دگرگوني روابط اجتماعي
- باورداشت مهدويت
- آثار و فوايد وجودي امام عصر در زمان غيبت
- مسئوليت شيعيان در حكومت واحد جهاني مهدي
- کدیور به حامیان بهائیان پیوست