منوی اصلی
بخش اعضا
انتخاب قالب
اطلاعات سایت
اعضا : 4706محتوا : 302
بازدیدهای محتوا : 931060
اوقات شرعی
جستجو
Loading
بررسي افسانه جزيره خضراء -2 | نامه الکترونیک |
نوشته شده توسط حجت الاسلام والمسلمين كلباسي |
در قسمت نخست، خبر جزيره خضراء، از نظر سند و دلالت و اشكالات مختلفي كه بر آن وارد بود مطرح گرديد. در اين قسمت، داستان ياد شده از نظر تاريخي مورد بحث قرار خواهد گرفت تا حقايق فزونتري درباره آن داستان بر همگان آشكار گردد. موقعيت تاريخي داستان - سال 699 ه. ق نقل كننده اين داستان، مدعي است كه در اين سال، خبر را از شخصي شنيده و سپس براي اطمينان، به نزد «علي بن فاضل» رفته تا خود بدون واسطه، خبر را از او بشنود. فرض ميكنيم كه واقعا، اين ملاقات انجام شده باشد و «فضل بن علي» ، «علي بن فاضل» را ملاقات كرده باشد. بر اين اساس، بايستي سفر «علي بن فاضل» به اندلس، در حدود دهههاي پاياني قرن ششم ه. ق صورت پذيرفته باشد چرا كه واقعه مذكور در زمان تحصيل «علي بن فاضل» بوده و علي القاعده با گذشتسالهايي، اين واقعه را براي ديگران نقل كرده است. ويژگيهاي تاريخي قرن ششم ه. ق دهههاي پاياني اين قرن، دوران زوال و ضعف خلافت عباسي است و حكومتسلجوقي نيز كه در ظاهر، زير فرمان خلافت عباسي بود ولي عملا همه شؤون آن را اداره ميكرد، رو به ضعف و فروپاشي نهاد. دولت عظيم سلجوقي، به دولتهاي متعدد و درگير با هم تقسيم شد. اين وضعيت، از سويي زمينه عرض اندام بيشتر خلفاي عباسي را فراهم ساخت تا به فكر احياي اقتدار گذشته خويش باشند - كه البته ميسر نشد - و از سوي ديگر صليبيان را تحريك كرد تا بر بلاد اسلامي هجوم برند و طايفه مغول را نيز بر آن داشت تا به سرزمينهاي اسلامي دست اندازي كنند. (1)
حكومت مقتدر فاطمي (كه در مصر و شمال افريقا و سرزمينهاي مجاور آن حاكميت داشت) نيز در نيمه قرن ششم، آخرين روزهاي حيات خود را ميگذراند و چهاردهمين خليفه فاطمي (عاضد) در 567 ه .ق، پس از آن كه صلاح الدين ايوبي مصر را در اختيار گرفت، در گذشت و خلافت فاطمي به آخر رسيد. (2) و بدين سان، پس از چند قرن، حكومتشيعي در مصر، پايان يافت. (3) در اواخر قرن پنجم ه .ق، در مغرب اقصي (تونس، الجزاير، مراكش) «مرابطين» حركت عظيمي را آغاز كردند; اين حركتسياسي، اجتماعي كه براي مدتي حكومت مقتدري تشكيل داد تا چند قرن ادامه داشت و مدت زيادي شاخههاي اين حركت، در اندلس حكومت ميكرد. - درياي سفيد و جزيره خضراء درياي سفيد، همان درياي مديترانه است كه در زبان عرب آن را «البحر الابيض المتوسط» مينامند. دليل نامگذاري اين دريا به «البحر الابيض» سفيد بودن آب آن به دليل نوع رسوبات دريا است. سخن از مصر و قاهره و الازهر و سفر دريايي به اندلس و بازگشت از اندلس به مغرب، در داستان جزيره خضراء، گواه آن است كه «درياي سفيد» در اين داستان، بدون شك همان «درياي مديترانه» است. جزيره خضراء قسمتي از انتهاي جنوب غربي اسپانياي فعلي (اندلس قديم) است كه به همين نام در گذشته اشتهار داشته است و در حال حاضر نيز با نام [ALGEIRAS] شناخته ميشود. تاريخچهاي از جزيره خضراء در اين جا لازم است كه تاريخچهاي از جزيره خضراء بيان شود. در سالهاي حدود 90 ه ق، شخصي به نام «رودريك» (ردزيق) به جهت آن كه مردم اندلس و دولتمردان آن، به فرزندان پادشاه قبلي نظر نداشتند، در آن خطه به پادشاهي رسيد. عادت واليان قسمتهاي مختلف اندلس، اين بود كه فرزندان دختر و پسر خود را هتخدمتبه پادشاه و تربيت در دربار، به «طليطله» (تولدو) ميفرستادند. اين گروه، در آن جا ازدواج ميكردند و به زندگي خود ادامه ميدادند. «يوليان» ، حاكم «جزيره خضراء» و «سبتة» و...، نيز دختر خويش را به نزد «رودريك» فرستاد. «رودريك» از آن دختر بسيار خوشش آمد و با او خلوت كرد.دختر، داستان خود را براي پدر نوشت. «يوليان» از اين ماجرا خشمگين شد و به جهت انتقام از «رودريك» ، نامهاي به «موسي بن نصير» كه فرماندار «افريقا» از طرف «وليد بن عبدالملك» بود، فرستاد. و او را به «جزيرهخضراء» و فتحاندلس دعوت كرد. «موسي بن نصير» به جزيره خضراء آمد و با يوليان معاهدهاي بست. يوليان نيز وضعيت اندلس را براي موسي تشريح كرد. «موسي بن نصير» نامهاي به «وليد بن عبدالملك» نوشت و از او كسب تكليف كرد. وليد به او نوشت كه در آغاز، پيشقراولاني براي كسب اخبار بفرستد و در درياي بي كران، مسلمانان را گرفتار نسازد. «موسي بن نصير» مجددا به «وليد» نوشت كه در اين جا، درياي وسيعي نيستبلكه خليجي است كه آن طرفش معلوم است. منظور او، اين بود كه فاصله بلاد مغرب تا اندلس، اندك است و تنها خليجي كم عرض ميان آن دو قرار دارد. موسي، پانصد نفر را با چهار كشتي به طرف اندلس فرستاد. آنان، در جزيرهاي پياده شدند آن جزيره را بعدا به نام فرماندهشان، «طريف» ناميدند. آنان، به جزيره خضراء حمله كردند و غنائم بسياري به دست آوردند. در رمضان سال 91 ه ق، از آن جا بازگشتند. همين واقعه، سبب حركت مسلمانان براي فتح اندلس شد و موسي بن نصير، «طارق» را به طرف اندلس فرستاد. «طارق» ، جزيره خضراء را فتح كرد. در اين فتح، «يوليان» در خدمت او بود (4) موسي بن نصير، در رمضان 93 ه .ق، پس از فتح اندلس به دست طارق، در مسير اندلس وارد جزيره خضراء شد. در سال 123 ه .ق، زماني كه «عبدالملك بن قطن» امير اندلس بود، امير منطقه «بربر» در افريقا، به او پناه آورد و هنگام مراجعت از «عبدالملك» كشتيهايي خواست تا خود و نيروهايش از اندلس خارج شوند. عبدالملك به آنان گفت، از كشتيهاي جزيره خضراء استفاده كنند. (5) در سال 143 «رزق بن نعمان» كه حاكم جزيره خضراء بود، به «سذوته» و «اشبيليه» حمله كرد. (6) در سال 245 ه .ق مجوسيان سرزمين اندلس به جزيره خضراء حمله كردند و مسجد جامع آن جا را آتش زدند. (7) در سال 392 ه ق، «ابوعامر محمدبن ابي عامر» در گذشت. وي كه حاجب «هشام بن عبدالرحمان» بود، در زمان صدارت خود، پنجاه و دو نبرد در اندلس انجام داد. او، وزير با كفايتي بود. اصل او، از جزيره خضراء بود. (8) در سال 407 ه .ق، «علي بن حمود بن ابي العيش بن ميمون بن احمد بن علي بن عبدالله بن عمر بن ادريس بن عبدالله بن الحسن بن الحسن بن علي بن ابي طالب» ، در اندلس، به حكومت رسيد و برادرش «قاسم بن حمود» حاكم جزيره خضراء شد. (9) در محرم 407 ه .ق، «مستعين» ، دو نفر به نام قاسم و علي (فرزندان حمود بن ميمون بن احمد بن علي بن عبيدالله عمر بن ادريس بن ادريس بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علي بن ابيطالب) را به امارت سيته و جزيره خضراء منصوب كرد. قاسم، حاكم جزيره خضراء و علي، والي سبته شدند. (10) در سال چهارصد و سيزده ه .ق، يحيي بن علي به جزيره خضراء حمله كرد و بر آن مستولي شد. (11) در سال 431 ه .ق، قاسم بن محمود، پس از مرگ و يا كشته شدن، در جزيره خضراء دفن گرديد. (12) در سال 479 ه ق، «يوسف بن تاشفين» پس از پيروزي در نبرد «زلاقة» (13) به جزيره خضراء بازگشت. (14) در سال 551 ه .ق، «عبد المؤمن» ، پسرش «ابا سعيد» را به ولايت «سبته» و «جزيره خضراء» منصوب كرد. (15) در سال 580 ه .ق، يوسف بن عبدالمؤمن «از خلفاي موحدين» براي نبرد با نصاراي اندلس در جبل الطارق پياده شدند و سپس به جزيره خضراء وارد شدند و پس از آن به طرف «اشبونه» («ليسبون» فعلي كه در كشور پرتغال واقع است) حركت كرد و در آن نبرد نيز پيروز شد. يوسف، در اين نبرد، مجروح گشت و در راه بازگشتبه جزيره خضراء از دنيا رفت. (16) در سال 621 ه .ق، «غرناطه» از دست دولت موحدين بيرون رفت و از اندلس، فقط «اشبيليه» و جزيره خضراء در دست آنان ماند. (17) اينها، تنها، گوشهاي از يادكرد «جزيره خضراء» در كتابهاي تاريخي است. اين حوادث تا سال 897 ه .ق - كه اندلس به طور كلي از دست مسلمانان خارج شد - ادامه داشته است. در اين سالها، حاكمان مختلفي از جمله، حمودهاي بني هود، بني عامر، مرابطين، حاكمان مغرب، ... بر آن حكومت كردند و گاه نيز با هجوم مسيحيان، «جزيره خضراء» براي مدتي از حاكميت مسلمانان خارج بوده است. شهر «قرطبه» كه از مهمترين شهرهاي اندلس در زمان حكومت مسلمانان بوده است، داراي هفت دروازه بود: باب القنطرة كه باب الوادي و باب جزيرة الخضراء نيز گفته ميشد; باب الحديد (سرقسطة) ; باب ابن عبدالجبار (طليطلة) ; باب طلبيره (ليون) ; باب عامر; باب بطليوس; باب النطارين (اشبيلية) . اين نامگذاري، نشان ميدهد كه جزيره خضراء، مكان مشهوري در اندلس بوده است. به گونهاي كه در شهر معروف و بزرگ قرطبه دروازهاي به اين نام وجود داشته است. قاهره و الازهر در اين داستان از قاهره و الازهر نيز ياد شده است. بنابر آن چه در داستان مذكور آمده، راوي داستان، همراه استاد خود به طرف اندلس حركت كرده است. بايد توجه داشت كه دسترسي به اندلس از مسير قاهره، به دو صورت ميسر است: از طريق درياي مديترانه; پيمودن ساحل جنوبي مديترانه و گذر از شمال آفريقا. با توجه به اين كه در داستان، به سرزمين بربرها اشاره شده، به نظر ميرسد كه مسير آنان، از طريق خشكي و سواحل جنوبي مديترانه بوده، بويژه آن كه هيچ ذكري از دريا و كشتي، در مرحله نخستسفر به ميان نيامده است. بربرها» ، طايفهاي سفيد پوست و از نژاد «حامي» بودند كه در شمال آفريقا زندگي ميكردند. اكثر آنان، در قرن يكم هجري، به اسلام گرويدند. (18) بنابراين، «علي بن فاضل» در سواحل جنوبي مديترانه، سير كرده است. و در اين سير از سرزمين بربرها گذر كرده است. جزاير رافضيان (شيعيان) سرزمين مصر و شمال آفريقا، چندين قرن تحت استيلاي حكومت فاطمي (از طوايف شيعه) قرار داشت. نيز، دولت موحدين - كه با عقايد انحرافي مرابطين و... به ستيز برخاست، از نظر پايههاي فكري شباهت زيادي به شيعه داشت. حكومت موحدين: موحدين، از سال 517 ه .ق، به نبرد با مرابطين پرداختند و در سال 541 ه .ق، اندلس را فتح كردند و تا سال ششصد و سي و دو ه .ق، اندلس را در اختيار داشتند. بنيانگذار اين حركت، شخصي به نام محمد بن عبدالله بن تومرت بود كه در «سوس» قيام كرد و خود را از فرزندان «حسن مثني» ميدانست. او، نسبتخود را چنين نوشته است: «محمد بن عبدالله بن عبدالرحمان بن هود بن خالد بن تمام بن عدنان بن صفوان بن سفيان بن جابر بن يحيي بن عطاء بن رياح ابن يسار بن عباس بن محمد بن حسن بن حسن بن علي بن ابيطالب» . (19) حركت ابن تومرت، متاثر از اصلاحاتي بود كه «غزالي» در سرزمينهاي مغرب اسلامي نشر داد. ابن تومرت، در بغداد، در درس غزالي حاضر و تحت تاثير تفكرات او قرار گرفت و از همان جا، فكر برانداختن مرابطين و تاسيس حكومت موحدين، در او پديدار شد. (20) افكار و عقايد محمد بن تومرت افكار و عقايد محمد بن تومرت را در موارد زير ميتوان خلاصه كرد: مبارزه با منكرات و فساد حاكمان; تكيه بر نام «مهدي آل محمد» و تبليغ وسيع از اصل مهدويت; ادعاي مهدويت و اين كه او همان مهدي موعود است; گفتهاند، او، در باطن، به مذهب شيعه تمايل داشت، ولي اظهار نميكرد. (21) موحدين، به پيشوايي عبدالمؤمن، در سال 540 ه .ق، بر قسمت غربي اندلس تسلط يافتند و جزيره خضراء و اشبيليه و قرطبه و غرناطه را فتح كردند. آن چه بيش از هر چيز در حكومت موحدين قابل تامل است و توجه به آن براي درك زمينههاي پيدايش داستان جزيره خضراء لازم است، موضوع مهدويت و ادعاي آن از سوي محمد بن تومرت است. اين عقيده، پس از تومرت، در ميان پيروان او باقي ماند، به گونهاي كه برخي از آنان مرگ تومرت را منكر شدند و باور داشتند كه او بار ديگر ظهور خواهد كرد. ابن تومرت، در خطبههاي خود چنين ميگفت: الحمدلله... و صلي الله علي سيدنا محمد المبشر بالمهدي يملا الارض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا يبعثه الله اذا نسخ الحق بالباطل و ازيل العدل بالجور، مكانه المغرب الاقصي و زمنه آخر الزمن و اسمه اسم النبي و نسبه نسب النبي و قد ظهر جور الامراء و امتلات الارض بالفساد و هذا آخر الزمان والاسم الاسم والنسب النسب والفعل الفعل. (22) بنابراين «محمد ابن تومرت» به صراحتخود را «مهدي موعود» ناميده است. تاريخچه نهضتهاي شيعي در بلاد مغرب (شمال آفريقا و اندلس) حركتهاي شيعي در شمال آفريقا و اندلس، فراوان بوده است، در كتب تاريخي، خصوصا آنهايي كه داراي وابستگيهايي به خلافت عباسي و يا اموي بودهاند، از اين حركات به عنوان «رافضيان» ياد ميكنند. «ابن خلدون» مينويسد: «دولت عبيديان (فاطميان) قريب دويست و هفتاد سال دوام يافت ... سپس فرمانروايي آنان منقرض شد در حالي كه شيعيان ايشان در همه معتقدات خود باقي و پايدار بودند ... شيعيان آنان، بارها پس از زوال دولت و محو شدن آثار آن، خروج كردند ... در رافضيگري تعصب داشتند ... آن قوم از اين سوي بدان سوي منتقل ميشدند; زيرا، در معرض بدگماني دولتها قرار داشتند و زير نظر و مراقبتستمكاران بودند و به سبب بسياري پيروان و پراكنده شدن دعات ايشان در نقاط دور و خروجهاي مكرر آنان، يكي پس از ديگري، رجال آنان به اختفا پناه برده و كما بيش شناخته نميشدند، چنان كه گفته شاعر درباره آنان صدق ميكرد كه «اگر از روزگار، نام مرا بپرسي، نميداند و اگر مكان مرا بپرسي، جايگاه مرا باز نخواهد شناخت» . (23) براي بررسي بيشتر درباره وضعيت اندلس و بلاد مغرب در قرون مرتبط با موضوع بحث، يكي از مهمترين اسناد و مداركي كه در دست است كتاب «العبر» از «ابن خلدون» ، خصوصا مقدمه آن است. نقلها و تحليلهاي ابن خلدون در اين زمينه، اهميت فراوان دارد; چرا كه او به منزله شاهدي است كه حوادث قرن هفتم و هشتم را براي ما گزارش كرده است. «موقعيت جغرافيايي جزيره خضراء» ، در كلام ابن خلدون، چنين آمده است: اقليم چهارم ... بر ساحل جنوبي; اين قطعه در جنوب شهر طنجه واقع است و اين قطعه دريا در شمال «طنجه» به وسيله يك خليج تنگ به عرض دوازده ميل، ميان طريف و جزيرة خضراء در شمال و قصر مجاز و سبته در جنوب، واقع است. (24) و همه اين نواحي، از بلاد اندلس باختري به شمار ميروند و نخستين آنها، شهر طريف است كه نزديك جايگاه پيوستگي دو دريا است و در خاور آن، بر ساحل درياي روم، به ترتيب، جزيرة خضراء و مالقة و ... قرار دارد. (25) ابن خلدون، در مورد رواج تفكر و ادعاي مهدويت در آن زمان، چنين مينويسد: «ابن قسي» (26) صاحب كتاب «خلع النعلين» مردم اندلس را به نام دعوت به حق، شوراند. او، كمي پيش از دعوت مهدي (ابن تومرت) كار خود را آغاز كرد. (27) آگاهي برخي از اين دسته، خود را به «فاطمي موعود» و يا «منتظر» نسبت ميدهند; يعني، يا خويش را، خود او ميخوانند و يا از جمله داعيان وي ميشمرند ... چنان كه در آغاز اين قرن (قرن هشتم) در «سوس» مردي از متصوفه به نام «تويذري» خروج كرد و به مسجد «ماسه» در ساحل درياي آن جا شتافت و از روي تلبيس و عوام فريبي، خود را در نزد مردم آن ناحيه، «فاطمي موعود» ميپنداشت، چه مغز عاميان آن سامان را از پيشگوييهاي مربوط به انتظار فاطمي موعود، پر كرده بود. نخست، طوايفي از بربرها پيرامون وي گرد آمدند ... همچنين در آغاز اين قرن، مردي به نام «عباس» در «عماره» خروج كرد و همين ادعا را مطرح ساخت و گروهي گرد او آمدند. او به «باديس» يكي از نواحي آن جا لشكر كشيد و چهل روز پس از ظهورش كشته شد. (28) پس از مرابطان، مهدي پديد آمد و مردم را به حق دعوت ميكرد ... و مذهب مردم مغرب را نكوهش ميكرد ... و پيروان خويش را «موحدان» ناميد ... و راي خاندان نبوت را در امام معصوم ميدانست و ناچار، چنين امامي، در هر زمان بايد وجود داشته باشد تا به سبب وجود او، نظام جهان حفظ شود. و اين كه وي را (ابن تومرت) «امام» ناميدند، به سبب آن است كه در مذهب شيعه، خلفاي خويش را بدين لقب ميخواندند و با كلمه «امام» لفظ، «معصوم» را مرادف ميآورند تا اشاره به مذهب شيعه در عصمت امام باشد ... مهدي، به نام اميرالمؤمنين خوانده ميشد و وي «صاحب الامر» بود. (29) «محمد بن ابراهيم ايلي» داستان شگفت آوري از اين گونه موارد براي من نقل كرد و آن، اين است كه هنگام سفر حج، از رباط عباد - كه مدفن شيخ «ابومدين» در كوه تلمسان است - مردي از خاندان پيامبر (سيد) كه از ساكنان كربلا بوده است، همسفر او ميشود. آن مرد، داراي پيروان و شاگردان و خدمتگزاران بسيار بوده و در ميان قوم خود، پايه ارجمندي داشته است و در بيشتر شهرها، همشهريانش از او استقبال ميكردند و مخارج وي را ميپرداختند. شيخ گويد: ميان ما، دوستي استوار گرديد و موضوع كار او بر من كشف شد كه وي با همراهان خويش از كربلا كه اقامتگاه او بود، براي جست و جوي فرمانروايي و ادعاي اين كه فاطمي است، به مغرب آمده و چون ديده كه دولت مرينيان (كه در آن هنگام تلمسان را پايتختخود قرار داده)، در نهايت قدرت است، به همراهان خود گفته است: «برگرديد كه ما دچار غلط و اشتباه شدهايم و اكنون هنگام ادعاي ما نيست...» . (30) ابن خلدون، وضعيت نيروي دريايي مسلمانان را در مديترانه (بحر ابيض)، چنين گزارش كرده است: «نيروي دريايي اندلس، در روزگار عبدالرحمان ناصر، به دويست كشتي رسيده بود و نيروي دريايي افريقيه نيز به همان اندازه و يا در آن حدود بود ... مسلمانان، در روزگار دولت اسلامي، بر كليه سواحل اين دريا (مديترانه) تسلط يافته بودند و قدرت و صولت ايشان در فرمانروايي بر آن دريا، به اوج عظمت رسيده بود... ابوالقاسم شيعي و پسرانش، با نيروي دريايي خويش، از مهديه به جزيره جنوه (ژنو) حمله ميبردند و پيروزي مييافتند ... مجاهد عامري، جزيره ساردني را به وسيله نيروي دريايي در سال 405 ه .ق، فتح كرد. سپاهيان اسلام، به وسيله نيروي دريايي خويش، از سيسيل تا اروپا دريانوردي ميكردند و با پادشاهان فرنگ به نبرد برميخاستند ... چندان كه اثري از نيروي دريايي مسيحيان بر جاي نماند ... در ناحيه غربي اين دريا (مديترانه)، همواره، ناوگان نيرومند و نيروي دريايي مهمي وجود داشته و هم اكنون نيز (زمان ابن خلدون) وجود دارد و هيچ دشمني را ياراي تجاوز.
منبع: شبستان |
انتخاب قالب
- بيانات مقام معظم رهبری در چهارمين نشست «انديشههاى راهبردى» با موضوع آزادی
- بيانات مقام معظم رهبری در سومين نشست «انديشههاى راهبردى» با موضوع زن و خانواده
- امكان و ضرورت تحقق جامعه ديني
- آوینی بین تفکر غرب و تکنولوژی آن تفکیک قائل نبود
- سلطان جهانم به چنين روز غلام است
- انقلاب مهدي و دگرگوني روابط اجتماعي
- باورداشت مهدويت
- آثار و فوايد وجودي امام عصر در زمان غيبت
- مسئوليت شيعيان در حكومت واحد جهاني مهدي
- کدیور به حامیان بهائیان پیوست