سخنران: آيتاللَّه محمد هادي معرفت
بسم الله الرحمن الرحيم مقدمه بحث از ظهور پر بركت حضرت حجت(عج)، با استناد به آيات قرآني، به مقدمهاي كوتاه نياز دارد. اگر ما خواسته باشيم اين مسأله را از صريح آيات به دست آوريم، شايد خواستهاي بي مورد باشد. اساساً پيغمبر اكرمصلي الله عليه وآله از روز اول اين تذكر را به عامه مسلمانان داد و فرمود: قرآن داراي ظهر است و بطن؛ «ما من القرآن آية الاولها ظهر و بطن(21)». اين حديث از متواترات است، يعني كتب حديثي اهل سنت و شيعه اتفاق دارند اين حديث از پيغمبر اكرمصلي الله عليه وآله صادر شده است. سِرّ مطلب اين است كه قرآن كريم داراي دو جهت است كه بايد مورد عنايت قرار گيرد. مطلب اول اول اينكه آيات و سورههاي قرآن در مناسبتهاي مختلف و به عنوان علاج حادثه يا واقعهاي نازل شده است. اين موجب ميشود دلالت آيه نوعي وابستگي پيدا بكند با آن شأن نزول. اگر اينطور شد، دلالت هميشگي قرآن كه پيامي جاوداني باشد، مقداري زير سؤال ميرود. لذا پيغمبر اكرمصلي الله عليه وآله فرمودند: عنايت شما فقط به اين اسباب نزول نباشد. در پس پرده يك معناي عامي وجود دارد كه جنبه شمولي دارد و براي هميشه است. لذا ابوبصير از امام صادقعليه السلام سؤال ميكند اين كه پيغمبر اكرمصلي الله عليه وآله فرموده است: «ما في القرآن آية الاولها ظهر و بطن(22)»، يعني چه؟ امام عليه السلام ميفرمايد: «ظهره تنزيله و بطنه تأويله(23)»؛ يعني ظاهر قرآن و ظهر قرآن همان دلالتي است كه با رعايت و عنايت به شأن نزولها روشن ميشود كه تقريباً ميتوان نوعي مقطعي بودن و محدوديت از آن فهميد؛ ولي قرآن به اين اكتفا نكرده است. مطلب دوم قرآن جنبه دوم هم دارد كه جنبه جاويد است، جاويد بودن قرآن به ظهر آن نيست آنچه بقاي قرآن را ضمانت كرده است تا پيامي هميشگي باشد، بطن قرآن است. بطن قرآن چيست؟ درباره بطن بحثهاي بسيار شده است كه مقصود از بطن چيست؟ بطن معنايش خيلي ساده است؛ يعني اينطور نيست كه نتوان به آن پي برد. بطن آيات در اختيار ائمهعليهم السلام است و آنها از بطن آيات آگاهي دارند؛ اما راه رسيدن به آن را به ما ياد دادهاند. بطن آيات قرآن آن مفاهيمي است كه جنبه شمولي داشته و از قيودي كه آيه را فرا گرفته جدا شده باشد. ضابطه تفسير و تأويل همان گونه كه تفسير ضابطه دارد، تأويل هم ضابطه دارد. ضابطه اين است كه آن خصوصيات و ويژگيهايي كه آيه را فرا گرفته طبق قانون «سبر و تقسيم» از آيه جدا كنيم؛ سپس آنچه از دلالت آيه به دست آمد، آن بطن آيه است؛ مثلاً در آيه «وَمَآ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالاً نُّوحِي إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»؛(24) مخاطب آيه مشركين است و مورد سؤال مسأله نبوت. آيا بشر ميتواند پيغمبر بشود يا نه؟ كساني كه بايد از آنها اين سؤال بشود علماي اهل كتاب به ويژه يهود هستند كه در يثرب و حجاز ساكن بودند. عربها بسياري از مسائل مربوط به معارف را از اينها سؤال ميكردند و عقيده داشتند اينها دانشمندند. آيه بنابر اين عقيده مشركين ميگويد كه پيغمبر اسلامصلي الله عليه وآله بشر و از جنس شماست. اگر در پيامبري او ترديد داريد از يهود و از اهل كتاب بپرسيد كه پيغمبران آنها چه كساني هستند و بودند. آنها به شما خواهند گفت. اين ظاهر آيه است. پس آيه بر حسب ظهر به مشركين و مسأله نبوت و رجوع مشركين به اهل كتاب مقيد ميشود. اما ما طبق قانون «سبرو تقسيم» ويژگيهاي آيه را بررسي ميكنيم تا مشخص شود كدام يك از اين ويژگيها در هدف آيه دخالت دارد و كدام يك ندارد. آنهايي كه دخالت ندارند حذفشان ميكنيم؛ براي مثال آيا خطاب به مشركين خصوصيتي دارد؛ يعني مشرك بودن در مخاطب بودن به اين آيه خصوصيتي دارد؟ قطعاً ندارد، چرا؟ چون آنچه موجب شده آيه به مشركين اين سخن را بگويد جهل آنها است نه شرك آنها. پس مشرك بودن در هدف آيه دخالت ندارد و آنچه دخالت دارد جهل آنها است. مسئله نبوت مورد سؤال در آيه، مسأله نبوت است. آيا بشر ميتواند پيامبر باشد يا نه؟ آيا اين مسأله در مدلول آيه خصوصيتي دارد يا اينكه در مورد شك در هر مسألهاي از معارف ديني است چه معارف چه فروع احكام و چه مسائل مربوط به شؤون دين؟ (مسأله نبوت يا غير آن)، پس خصوص مسأله شك در مسأله نبوت هيچ خصوصيتي در هدف آيه ندارد و لغو ميشود. بعد كساني كه بايد از آنها سؤال بشود چه كساني بودند؟ اهل كتاب و يهود بودند. آيا سؤال از يهوديان و اهل كتاب خصوصيتي دارد و در هدف آيه مهم است يا دانا بودن نسبت به مشركين نادان مد نظر است؟ نتيجتاً به دست ميآيد كه دانا بودن آنها مدخليت در هدف آيه دارد نه اهل كتاب يا يهودي بودن. پس وقتي اين ويژگيها را بررسي كرديم و اين موارد را كنار گذاشتيم، بطن آيه به دست ميآيد. بطن آيه چيست؟ بطن آيه اين است: آن كه به مسائل ديني فروعاً و اصولاً جاهل است، بايد به دانايان رجوع كند. پس استخراج بطن آيه مشكل نيست. راه دارد. لذا امروزه اگر از دليل جواز تقليد عامي از مجتهد پرسش شود، همين آيه را ميخوانند: «...فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون(25)». ايراد و جواب اينكه امام صادقعليه السلام ميفرمايد: ما اهل ذكر هستيم؛ يعني اساساً آنچه هدف آيه است رجوع به عالم است، ما سر آمد علما هستيم و بايد همه جهال به ما رجوع كنند. اين كه تفسير صافي ميگويد، طبق فرمايش امام صادقعليه السلام اين آيه اصلاً خطاب به مشركين نيست و خطاب به مسلمين است، درست نيست. يكي از اشكالاتي كه به تفسير صافي وارد است، همين است كه مسأله تأويل و بطن با مسأله تنزيل و تفسير خلط شده است. امام صادقعليه السلام در اين زمينه بطن آيه را ميگويد. اساساً پيغمبر اكرمصلي الله عليه وآله از ابتدا اشاره فرموده است كه آنچه بقاي قرآن و شمولي بودن و جاويد بودن آن را ضمانت ميكند، جنبه بطن آن است؛ يعني همان مفاهيم كلي كه قابل تطبيق در هر زمان و هر مكان است؛ و فقط به شأن نزولها كه آيه را وابسته ميكند، اعتبار نيست. بررسي آيات ظهور با اين مقدمه، به بررسي آياتي كه دلالت بر ظهور منجي عالم حضرت حجت(عج) دارد ميپردازيم. آيه اوّل «وَنُرِيدُ أَنْ نَّمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمْ الْورِثِينَ * و نمكن لهم في الارض...»(26) اين آيه درباره بني اسرائيل و در قصه حضرت موسيعليه السلام و فرعون است. پس اين آيه، از لحاظ تنزيل و از لحاظ ظهر، به داستان بنياسرائيل در زمان حضرت موسيعليه السلام و فرعون مربوط است. يك اصل اما در اين آيه يك اصلي مطرح شده است و آن اين كه، اراده ازلي الاهي بر اين تعلق گرفته كه مستكبرين ريشه كن شوند و مستضعفين و عباداللَّه الصالحين، وارثين ارض و حاكمين در زمين باشند؛ آن هم در پهناي زمين. آيه اين اصل را مطرح ميكند. پس محتوا و مفهوم عام آيه به خصوصِ زمان حضرت موسيعليه السلام و بني اسرائيل مربوط نيست. آنچه در آن زمان تحقق يافت، گوشه و جلوهاي از اين اراده ازلي الاهي بود كه بايد مستضعفين بر مستكبرين پيروز گردند و مستضعفين وارث زمين گردند. اما آيا آن اراده ازلي بهطور كامل تحقق يافت؟ نه. اينجا خداوند بهطور حتم فرموده است «نُرِيدُ» اين اراده بايد تحقق پيدا كند. در زمان حضرت رسول (ص) و همچنين در فتراتي از زمان كه از جمله عصر حاضر گوشه و نموداري از اراده ازلي الاهي تحقق يافت؛ اما اين وعده الاهي حتماً بايد بهطور شمول محقق شود و همه جهان را فرا گيرد. قطعاً اين اراده بايد تحقق پيدا كند و اين اراده جز با ظهور حضرت حجت(عج) امكانپذير نيست. در حديث مفضل بن عمر ميگويد: «سمعت اباعبداللَّه عليه السلام يقول ان رسولاللَّهصلي الله عليه وآله نظر الي علي و الحسن و الحسين (عليهم السلام) و بكي و قال انتم المستضعفون بعدي، قال المفضل قلت ما معني ذلك؟ قال عليه السلام، معناه انكم الائمة بعدي، اناللَّه عزوجل يقول «و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين» قالعليه السلام و هذه الآية جارية فينا الي يوم القيامة.(27)» اين اراده ازلي حق تعالي هميشه جريان دارد يعني گهگاه نمود پيدا ميكند تا تحقق نهايي. حضرت عليعليه السلام در نهج البلاغه ميفرمايد: «لَتعْطِفَنَّ الدنيا علينا بعدَ شِماسِها عَطْفَ الضَروس عَلي وَلَدِها.»(28) يعني: اين دنيا كه امروزه از ما رو گردان است روزي به ما رو خواهد آورد همانند ناقهاي كه به فرزندش از روي علاقه، روي ميآورد. آن وقت حضرت اين آيه را تلاوت فرمود: «وَنُرِيدُ أَنْ نَّمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمْ الْورِثِينَ.»(29) ابن ابيالحديد در شرح اين خطبه ميگويد: «و الامامية تزعم ان ذلك وعد منه بالامام الغائب الذي يملك الارض في آخر الزمان و اصحابنا يقولون انه و عد بامام يملك الارض و يستولي علي الممالك.(30)» ببينيد تا اين جا بين ما و علماي اهل سنت فرقي نيست در اينكه اين آيه حتماً به دست يكي از فرزندان حضرت زهراعليها السلام تحقق خواهد يافت و بهطور شمولي بر تمام زمين مستولي خواهد شد و همه مستكبران را نابود خواهد كرد و صالحين وارث زمين خواهند گرديد. ابن ابيالحديد ميگويد ما هم قبول داريم شيعه هم قبول دارد. با اين تفاوت كه اهل سنت ميگويد ضرورت ندارد كه آن امام فعلاً حيات داشته باشد بلكه به وقت خودش متولد خواهد شد و اين كار را انجام خواهد داد؛ «...لا يلزم ان يكون موجودا بل يكفي في صحة هذا الكلام ان يخلق في آخر الوقت....(31)» پس ما با برادران اهل سنت در اصل ظهور مهدي(عج) اختلاف نداريم و اينكه از وُلد امام حسينعليه السلام است، اين هم اتفاق نظر است. تفاوت ديدگاه نقطه فارق بين ما و اهل سنت اين است كه شيعه يك فلسفهاي دارد و آن فلسفه، وجود واسطه در فيض است. شيعه عقيدهاش اين است كه پيوسته بايستي حجت حق بهطور حيّ و زنده در روي زمين باشد تا واسطه بركات و فيوضات الاهي براي همه جهانيان باشد. اين اصل، پايه مكتب تشيع را تشكيل ميدهد. امام حسينعليه السلام هفت زيارت مطلقه و هفت زيارت مخصوصه دارد. زيارت مطلقه اول اصح سنداً است؛ چون از ابن قولويه و سند آن بسيار معتبر است و علامه اميني مقيد بود هر وقت به كربلا مشرف ميشد، همين زيارت را بخواند. ما ميدانيم تمام ادعيه و زيارات مكتب سيّار است؛ يعني دانشگاهي است كه هميشه شيعه در اين دانشگاه تربيت ميشود. اصول معارف، عقايد و زيربناي عقيده اسلامي ناب در همين زيارات و ادعيه به شيعه تعليم ميشود. اينها به صورت زيارت و به صورت دعا است؛ اما في الواقع درس و تربيت است. در اين زيارت اين جمله را وقتي كه جلوي ضريح امام حسينعليه السلام ميايستيم ميخوانيم: «اِرادةُ الرَّبِّ في مَقاديرِ اُمُورِهِ تَهبِطُ اليكم و تَصدُرُ مِنْ بيُوتِكُمْ(32)...»؛ يعني يگانه واسطه فيض بهطور مطلق و فراگير شما هستيد. آيا شما كه مقابل ضريح امام حسينعليه السلام اين جمله را ميگوييد، توجه داريد؟ اين درسي است از عقايد شيعيان. يا در زيارت رجبيه ميخوانيم: «...انا سائلكم و آملكم فيما اليكم التفويض و عليكم التعويض...(33)» اين مطالب را ما در مقابل ضرايح ائمهعليهم السلام عرض ميكنيم. معنايش اين است كه ما عقيده خودمان را اظهار ميداريم. اين عقيده شيعه است. بنابر اين اصل و مبناي شيعه، وجود حجت ضرورت دارد. مبناي تشيع ضرورت وجود حجت به عنوان واسطه در فيض است. آيه دوم آيه ديگري كه در اين زمينه است ميفرمايد: «وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنم بَعْدِالذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبَادِيَ الصَّلِحُونَ.»(34) زبور همين مزامير داوودعليه السلام است كه هم نسخه عربي و هم نسخه فارسياش كه چاپ لندن است، موجود است و بنده آن را دارم. همين عبارتي را كه قرآن كريم ميفرمايد: «و لقد كتبنا في الزبور(35)» در زبور فعلي هست. اين آيه ميفرمايد ما در زبور داوودعليه السلام اين مطلب را نوشتيم. اين مثل همان آيه قبلي است؛ يعني يكي از اساسيترين مسائلي است كه اراده ازلي حق به آن تعلق گرفته است كه «ان الارض يرثها.(36)» اين يرثها جنبه شمولي دارد؛ يعني بهطور فراگير حاكمان زمين عباد صالحين خواهند بود. خوب اين در چه زماني تحقق يافته. آيا اين وعده الاهي تنها وعده است؟ يا قطعيت دارد و بايد تحقق پيدا كند. حالا من عبارت فارسي كه در زبور است، ميخوانم عربي آن را هم نوشتهام. آيه شريفه ميفرمايد: «و لقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر(37)»؛ يعني اول يكسري موعظه كرديم. بعد از آن، اين مطلب را مطرح كرديم: «ان الارض يرثها عبادي الصالحون.(38)» در مزامير داوودعليه السلام مزمور 37 (فصل 37) چنين آمده است: «نزد خداوند ساكت شو و منتظر او باش و در مكانش تأمل خواهي كرد و نخواهد بود و اما حليمان وارث زمين خواهند شد و از فراواني سلامتي متلذذ.» آيه سوم «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمْ الَّذِي ارْتَضَي لَهُمْوَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْم بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً...(39)» اين آيه هم اشاره به همين جهت دارد. درباره حضرت عيسي بن مريمعليه السلام و اينكه در آخرالزمان رجوع ميكند، اين آيه ميفرمايد: «وَلَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلاً إِذَا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ - وَقَالُوا أَلِهَتُنَا خَيْرٌ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلاًم بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ - إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَيْهِ وَجَعَلْنهُ مَثَلاً لِّبَنِي إِسْرآءِيلَ - وَلَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَا مِنْكُمْ مَلئِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ - وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمْتَرُنَّ بِهَا وَاتَّبِعُونِ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ.»(40) ابن حجر هيثمي در كتاب صواعق المُحرِقه - اين كتاب رد بر شيعه نوشته شده «في الرد علي اهل البدع و الزندقه» - درباره دوازده امامعليهم السلام عالي نوشته مخصوصاً درباره حضرت حجت(عج) به تفصيل سخن رانده است او ميگويد: «قال مقاتلُ بن سليمان و مَنْ تَبِعَهُ من المفسرين ان هذه الايه نَزَلَتْ في المهدي(عج).» باز همين ابن حجر ميگويد: «و ستاتي الاحاديث المصرحه بانه من اهل بيت النبويعليهم السلام ففي الآية دلالة علي البركة في نسل فاطمة و عليعليهما السلام و اناللَّه لَيُخْرِجُ منهما سفيرا طيبا و اَن يَجْعَلَ نسلهما مفاتيح الحكمه و معادن الرحمة و سر ذلك انه اعاذها و ذريتها من الشيطان الرجيم و دعا لعلي بمثل ذلك.»(41) بعد اين روايت را نقل ميكند. قال رسولاللَّهصلي الله عليه وآله: «كيف انتم اذا انزل ابن مريم و امامكم منكم.»(42) حضرت عيسيعليه السلام نزول پيدا ميكند ولي امام از خود شما است. و قوله تعالي: «و اِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلّسَّاعَة...»(43) اي من علائم الساعه حيث نزوله في آخرالزمان.(44) در اين زمينه، در حديث ديگري از ترمذي در جامعش (جلد چهار صفحه 501) و ابوداوود در سنن (جلد چهار صفحه 106) آمده است: «لا يزال هذا الدين قائما (عزيزا) حتي يكون عليكم اثنا عشر خليفه كلهم من قريش.(45)» اين احاديث در صحيح مسلم هم هست و احمد و ديگران هم دارند. حديث ديگري از پيامبرصلي الله عليه وآله ميفرمايد: «يا عليُّ، إنَّ بِناخَتَمَ اللَّهُ الدِّينَ كَما بِنا فَتَحَهُ... (46)» شيخ عبدالوهاب شعراني عارف معروف از عرفاي برجسته جهان تسنن است. او كسي است كه در كتاب يواقيت و جواهر و ديگر كتبش تمام آراي شيخ اكبر شيخ محيالدين ابن عربي را مطرح كرده است. او در يواقيت و جواهر (جلد دوم صفحه 143) ميگويد: «ان المهدي(عج) من اولاد الامام الحسن العسكريعليه السلام و مولده ليلة النصف من شعبان سنة خمس و خمسين و مأتين و هو باق الي ان يجتمع بعيسي بن مريم فيكون عمره الي وقتنا هذا سبع مأة و ست»(47) شعراني كه در سال 958 ميزيسته است بعد ميگويد: «و عبارة شيخ محيالدين من الفتوحات» [باب 366 فتوحات ]«انه لابد من خروج المهدي(عج) و لكن لا يخرج حتي تمتلاء الارض ظلما و جورا فيملأها قسطا و عدلا و لو لم يكن من الدنيا الا يوم واحد لطولاللَّه تعالي ذلك اليوم حتي يلي ذلك الخليفه من عترة رسولاللَّهصلي الله عليه وآله من ولد فاطمهعليها السلام جده الحسين بن علي بن ابيطالب و والده الحسن العسكري ابن الامام علي النقي ابن الامام محمد التقي ابن الامام علي الرضا ابن الامام موسي الكاظم ابن الامام جعفر الصادق ابن الامام محمد الباقر ابن الامام علي زين العابدين ابن الامام الحسين ابن امام علي بن ابيطالبعليهم السلام يواطيء اسمه اسم رسولاللَّهصلي الله عليه وآله يبايعُهُ المسلمون بين الركن و المقام.»(48) نكته جالب ابن عربي مطلبي دارد كه خيلي عجيب و ارزشمند است. ايشان ميگويد ما عصمت امام مهدي(عج) را به روايات متواتره از پيغمبر اكرمصلي الله عليه وآله اثبات ميكنيم؛ چون پيغمبر اكرمصلي الله عليه وآله دربارهاش فرموده است كه خطا نميكند، سهو نميكند؛ ولي عصمت پيغمبرصلي الله عليه وآله را با دليل عقلي ثابت ميكنيم. ميگويد عصمت پيغمبرصلي الله عليه وآله با دليل عقلي ثابت ميشود، ولي اثبات عصمت امام منتظر(عج) به فرمايش پيغمبر اكرمصلي الله عليه وآله است. اين را من خودم در فتوحات ديدم. آن وقت اين نكته را براي شما ميگويم چون شما همه محقق هستيد، متوجه اين نكته بشويد. در ادامه شعراني ميگويد: اين مطالبي را كه از فتوحات نقل ميكنم از نسخه قونيه يكي از شهرهاي تركيه فعلي است؛ زيرا نسخه مصري مجسوس فيها است. شيخ عبدالوهاب شعراني ميگويد، نسخه مصري مجسوس فيها است؛ يعني اعتباري به آن نيست. متأسفانه اين چاپي كه الان در دست است، نسخه مصري است. قطعاً نسخه قونيه در كتابخانههاي تركيه وجود دارد؛ و اين شهادتي است از بزرگترين شخصيتي كه شارح كلام شيخ محيالدين است كه در كلمات شيخ دست بردهاند.
|