منوی اصلی
بخش اعضا
انتخاب قالب
اطلاعات سایت
اعضا : 4944محتوا : 302
بازدیدهای محتوا : 1057095
اوقات شرعی
جستجو
Loading
تشرف اخوي آقا سيد علي داماد | نامه الکترونیک |
اخوي سيد جليل ، مرحوم آقا سيد علي تبريزي داماد فرمود: اوقاتي كه در پركنه هندوستان بودم ، روزي در منزل نشسته بودم .
ناگاه زن مجلله اي ،وارد حجره مـن شد و بدون مقدمه چادر خود را كنار زد و صورتش را به من نشان داد. ديدم زني است جوان و در نهايت حسن و جمال كه شديدا لاغر است . آن زن گفت : علت لاغري من اين است كه گرفتار يكي از اجنه شده ام . او مرا به اين حالت رسانده است . من براي رهايي خودم چاره اي نديدم ، جز آن كه به شما متوسل شوم ، به خاطر اين كه سيد و از دودمان پيغمبريد. بـعـد از صحبتهاي اين زن به او دستور دادم هر وقت آن جن نزد تو ظاهر شدآية الكرسي را قرائت كن ، او از تو فرار خواهد كرد. گفت : آية الكرسي را بلد نيستم . مدتي زحمت كشيدم تا بالاخره آية الكرسي را به او تعليم دادم . بعد از چند روز آمد و اظهار تشكر كرد كه به بركت اين آيه مباركه ، هر وقت او نمايان مي شود و آن را مي خوانم ، از شرش خلاص مي شوم . مـدتـي از ايـن جـريان گذشت . روزي ديدم چيز سياهي مانند قورباغه به سقف اتاق مسكوني من چـسـبـيـده و كم كم رو به پايين مي آيد و همين طور بزرگ مي شود، تا آن كه به سطح اتاق رسيد. ناگاه ديدم هيكلي عجيب و هيولايي غريب است كه من ازديدنش به وحشت افتادم . با صدايي رسا و با تندي و خشونت به من گفت : تو به خاطرتعليم آية الكرسي به محبوبه ام او را از من جدا كردي و بالاخره تو را خواهم كشت . مـن شـروع به خواندن آية الكرسي نمودم . ناگاه آن هيكل عجيب ، كم كم كوچك شد، تابه صورت اول برگشت و ناپديد شد. چـنـدين مرتبه به همين كيفيت به سروقت من آمده و قصد كشتنم را نمود، اما من باخواندن آية الكرسي از شر او نجات يافتم . تا آن كه روزي براي تفريح از شهر خارج شدم . در آن نزديكي جنگلي بـود وقتي نزديك جنگل رسيدم ، ناگاه اژدهاي عظيم الجثه اي از بين درختان بيرون آمد و فرياد زد: مـن هـمان جن هستم و الان تو را هلاك مي كنم . ببينم كيست آن كه تو را از چنگ من رهايي بخشد؟ تـا ايـن كـلام را از او شـنـيـدم فـورا ملهم شده و متوسل به ، فريادرس بيچارگان و نجات دهنده درمـانـدگـان ، حـضرت صاحب العصر و الزمان ارواحنافداه گرديدم و به آن جن گفتم :حضرت حجت (ع ) مرا نجات خواهد داد. تـا ايـن جمله از دهانم خارج شد، جوان سيدي را كه عمامه اي سبز بر سر و تبري دردست داشت ، مقابل خود ديدم . آن آقا تبر خود را به من داد و فرمود: اين اژدها رابكش . عـرض كـردم : مـولاي مـن ، از تـرس و وحشت در اعضاي خود رمقي نمي بينم ، چه رسدبه آن كه بتوانم تبر را به كار گيرم . در اين جا خود ايشان نزديك رفته و به ضرب تبر سر آن اژدها را درهم كوبيد و به درك فرستاد. بعد هم فرمود: برو كه از شر او خلاص شدي . سؤال كردم : شما كه مي باشيد؟ فرمودند: تو چه كسي را به كمك خواستي و به كه متوسل شدي ؟ عرض كردم : به امام عصر (ع ) متوسل شدم . فرمودند: منم حجت وقت و امام زمان . بعد هم از نظرم غايب شدند. من هم خداوند متعال را به خاطر اين نعمت بزرگ ، بسيار شكر نمودم كمال الدين ج 2، ص 204، س 25. |
انتخاب قالب
- بيانات مقام معظم رهبری در سومين نشست «انديشههاى راهبردى» با موضوع زن و خانواده
- امكان و ضرورت تحقق جامعه ديني
- آوینی بین تفکر غرب و تکنولوژی آن تفکیک قائل نبود
- سلطان جهانم به چنين روز غلام است
- انقلاب مهدي و دگرگوني روابط اجتماعي
- باورداشت مهدويت
- آثار و فوايد وجودي امام عصر در زمان غيبت
- مسئوليت شيعيان در حكومت واحد جهاني مهدي
- کدیور به حامیان بهائیان پیوست
- جامعهسازی دینی در سیره نبوی