منوی اصلی
بخش اعضا
انتخاب قالب
اطلاعات سایت
اعضا : 4944محتوا : 302
بازدیدهای محتوا : 1057059
اوقات شرعی
جستجو
Loading
تشرف حاج سيد احمد اصفهاني خوشنويس | نامه الکترونیک |
حـاج سـيـد احـمـد اصفهاني ، معروف به خوشنويس ، كه از مهاجرين شهر سامرا در زمان ميرزاي شـيـرازي بـود و بـه هـمراه عالم عامل حاج ملا محمد علي سلطان آبادي به حج مشرف شده بود، فرمود: در آن سفر چون وارد مكه معظمه شديم چند شتر را براي رفتن به مني از شخص شترداري كه نامش صالح بود و به همين مناسبت به او صالح جمال مي گفتند، اجاره كرديم .
وقـتـي شـتـرها را از خارج شهر آوردند، يكي از آنها مفقود شده بود. او حجاج را سواركرد و ايشان رفتند و گفت : بگذاريد حجاج بروند، من يك شتر مي فرستم كه شما رابدون تاخير و معطلي ببرد. من تنها ماندم و در خانه اي كه منزل كرده بودم ، جز يك پيرزن كه او را به خاطرحفاظت در آن جا گـذاشـتـه بودند كسي نماند، لذا من تنها و محزون و غمگين بدون اين كه چاره و علاجي داشته باشم ، ماندم ضمنا من در خانه مطوف خود (راهنما) سيدجليل ميرزا ابوالفضل شيرازي ، در طبقه چـهـارم مـنـزل سـكونت داشتم . بر در خانه منتظر شتربان بودم كه الان شتري را مي فرستد و به حـجـاج ملحق مي شوم تا اين كه آفتاب غروب كرد و شب تاريك شد. در آن وقت از پيرزن خواستم كـه بـه خـانـه صالح جمال رفته و خبري بياورد و گفتم : يك ليره عثماني به خاطر اين كار به تو مي دهم . قبول نكرد و گفت : اگر هزار ليره هم بدهي خانه را رها نمي كنم . بـا شـنـيدن اين جواب حال زار و رسوايي دنيا و آخرت مرا گرفت ، زيرا حج من استيجاري بود. به هـمـيـن دلـيـل به بالاي بام رفتم و گريه زيادي كردم و بر روي خاك به سجده افتادم و التجاء و استغاثه به حضرت صاحب الامر عجل اللّه تعالي فرجه الشريف نمودم . ناگاه مردي را ديدم كه شكل شـتـردارهـا بـود و در خـانـه ايـستاده و با او شتري است . به آن پيرزن گفت : به سيد (سيد احمد اصفهاني و ناقل قضيه ) اطلاع بده و بگو كه صالح جمال مرا فرستاده است كه او را به حجاج برسانم . پـيرزن به طبقه چهارم آمد و اثاثيه مرا برداشت و در خانه برد. من هم پشت سر او رفتم . آن شخص مرا به بهترين وجهي سوار كرد و زمام شتر را به دست من داد و فرمود: اصلا نترس اين شتر تو را به حـجـاج مـي رسـاند و از نظرم غايب شد. براه افتادم ، ولي يك ساعت نگذشته بود كه حجاج راديدم . صالح جمال را حاضر كردم و موضوع را از او سؤال كردم . گـفـت : مـن نـتـوانـسـتم براي تو شتر بفرستم و اين شتر هم از شترهاي من نيست و مثل آن در شترهاي حجاز يافت نمي شود، بلكه از شترهاي يمن است . خلاصه مشاجره اي بين حجاج و مطوف و شـتردار افتاد و مطوف حكم كرد كه جمال بايد حبس و از اوجريمه گرفته شود. اما جناب حاج مـلا مـحـمـد علي سلطان آبادي دستور دادند كه اين مشاجرات را ترك كنيم تا نزاع خاتمه يابد و همين كار هم شد. وقتي به مكه مراجعت نموديم و از اعمال حج فارغ شديم و حجاج خواستند به اوطان خود مراجعت نمايند، مطوف به دلالها دستور داد تمام شتربانان را جمع نمايند و آنهارا به حضور تمامي حجاجي كه باقي مانده بودند، بياورند، و از آنها سؤال شود كه كدام يك از جريان شتر اطلاع دارد و كدام يك از آنـهـا بـوده كـه به منزل من (صاحب قضيه )آمده است . هيچ يك جوابي ندادند و اطلاعي از اين مطلب نداشتند. بعد هم آن شتر رابه شصت ليره عثماني خريدند و به من تقديم نمودند كمال الدين ج 1، ص 112، س 39. |
انتخاب قالب
- امكان و ضرورت تحقق جامعه ديني
- آوینی بین تفکر غرب و تکنولوژی آن تفکیک قائل نبود
- سلطان جهانم به چنين روز غلام است
- انقلاب مهدي و دگرگوني روابط اجتماعي
- باورداشت مهدويت
- آثار و فوايد وجودي امام عصر در زمان غيبت
- مسئوليت شيعيان در حكومت واحد جهاني مهدي
- کدیور به حامیان بهائیان پیوست
- جامعهسازی دینی در سیره نبوی
- بیانات امام خامنهای در جمع اساتید و فارغالتحصیلان تخصصی مهدویت