منوی اصلی
بخش اعضا
انتخاب قالب
اطلاعات سایت
اعضا : 4706محتوا : 302
بازدیدهای محتوا : 930965
اوقات شرعی
جستجو
Loading
تشرف حاج ملا علي محمد كتابفروش در وادي السلام | نامه الکترونیک |
حاج ملا علي محمد كتابفروش ، كه تقوي و تقدس او بر اهل نجف پوشيده نيست ،فرمود: در زمانهاي گذشته به مرض تب لازم مبتلا شدم كه مدتي به طول انجاميد.
در آخر،كار به جايي رسيد كه قواي من ضعيف شد و طبيب من ، كه سيدالفقهاء والمجتهدين آقاي حاج سيد علي شوشتري بود، - گرچه شغل ايشان طبابت نبود و غير از مرحوم شيخ انصاري (ره ) كس ديگري را مـعـالـجـه نـمي نمود - از من نااميد شد، ولي به خاطرتسلي خاطر من ، بعضي از داروها را به من مي داد تا وقتي كه از دست من راحت شود. اتـفـاقـا روزي يكي از رفقا نزد من آمد و گفت : برخيز به وادي السلام برويم . گفتم :مي بيني من قدرت بر حركت ندارم ، چطور مي توانم به وادي السلام بيايم ؟ اصـرار كـرد، تـا آن كـه مرا به همراه خود به وادي السلام برد. ناگاه مردي در لباس عربهامقابلم ظـاهـر گـرديـد كه با مهابت و جلالت رو به من مي آمد وقتي به من رسيد، دستهاي خود را دراز نمود و فرمود: بگير. مـن بـا ادب تـمـام دست او را گرفتم ديدم به قدر پشت ناخن نان بود. آن را به من داد و ازنظرم غـايـب شد. من قدري راه رفتم ، نان را بوسيدم و به دهان خود گذاشتم و آن راخوردم . همين كه آن ذره نان به درون من رسيد، دل مرده ام زنده شد خفگي و دلتنگي از من رفت و زندگي تازه اي به من بخشيد. همين طور هم حزن و اندوه از من زايل شد و نشاط زيادي به روحم وارد گرديد. هـيـچ شـك نـكـردم و يـقـيـن نمودم كه آن شخص قبله مقصود و ولي معبود حضرت ولي عصر ارواحـنـافـداه بود. مسرور و شادمان به منزل خود برگشتم . آن روز و شبش ديگر درخود اثري از مرض نديدم . صبح به عادت سابق نزد سيد جليل ، جناب حاج سيد علي ، رفتم و دست خود را به اودادم تا نبضم را بگيرد. همين كه دستم را گرفت و نبضم را ديد، تبسمي كرد و بر رويم خنديد و فرمود: چه كار كرده اي ؟ عـرض كردم : كاري نكرده ام . فرمود: راست بگو و از من پنهان نكن . وقتي زياد اصراركرد، جريان را عرض كردم . فـرمـود: فهميدم كه نفس عيسي آل محمد (ع ) به تو رسيده است . جانم را راحت كردي برخيز كه ديگر نياز به طبيب نداري ، زيرا الحمدللّه مرض از تن تو رفته و خوب شده اي . حاج ملا علي محمد كتابفروش (صاحب قضيه ) مي گويد: ديـگر آن شخصي را كه در وادي السلام ديده بودم نديدم ، مگر روزي در حرم مطهراميرالمؤمنين (ع ) كـه چـشـمـم بـه جـمال نوراني ايشان روشن شد، بي تابانه به نزدحضرتش رفتم كه شرفياب محضرش شوم ، اما از نظرم غايب شد و او را نديدم كمال الدين ج 2، ص 89، س 20. |
انتخاب قالب
- بيانات مقام معظم رهبری در چهارمين نشست «انديشههاى راهبردى» با موضوع آزادی
- بيانات مقام معظم رهبری در سومين نشست «انديشههاى راهبردى» با موضوع زن و خانواده
- امكان و ضرورت تحقق جامعه ديني
- آوینی بین تفکر غرب و تکنولوژی آن تفکیک قائل نبود
- سلطان جهانم به چنين روز غلام است
- انقلاب مهدي و دگرگوني روابط اجتماعي
- باورداشت مهدويت
- آثار و فوايد وجودي امام عصر در زمان غيبت
- مسئوليت شيعيان در حكومت واحد جهاني مهدي
- کدیور به حامیان بهائیان پیوست