پنجشنبه, 28 آذر 1404
You are here:

انتخاب قالب

اطلاعات سایت

اعضا : 5711
محتوا : 302
بازدیدهای محتوا : 1306908

اوقات شرعی



جستجو

Loading
دينداري در دوره غيبت PDF

امتحان مردم يكي از سنتهاي مهم الهي است كه در تمام دوران زندگي بشر به شيوه هاي گوناگون انجام مي گيرد تا ميزان پاي بند افراد به اصول و احكام ديني مشخص شود. بر اين اساس يكي از حكمتهاي مهم غيبت امام دوازدهم نيز امتحان مردم است كه اين كار در اين دوران، به صورتهاي گوناگون انجام مي گيرد؛ از جمله سنت آزمايشها در عصر غيبت ، امتحان به دين است.در روايات زيادي تصريح شده است كه پايبندي به عقايد و حفظ ايمان در دوره غيبت به علت ويژگيهاي اين دوره بسيار دشوار است. لذا يكي از هشدارهاي مهم و تاكيدهاي مكرر در خصوص عصر غيبت مراقبت از دين و ارزشهاي ديني است.

امام كاظم (ع) در روايتي مي فرمايند:

وقتي پنجمين فرزند از فرزندان من غايب شد در مورد دين خود بسيار مراقب باشيد مبادا كسي شما را از دين تان جدا كند. [1]

امام صادق (ع) در اشاره به سختي دينداري و حفظ ايمان در زمان غيبت امام زمان (ع)مي فرمايند:...

صاحب الامر (ع) دوران غيبتي در پيش دارند كه در آن حفظ دين كردن همانند شاخه پرخار درخت قتاد را با دست تراشيدن است ... چه كسي مي تواند چنين كاري را با دست خود انجام دهد. بنابراين بندگان خدا بايد در دوران غيبت حجت الهي تقوا را پيشه خود سازند و دين خدا را رها نسازند. [2]

در اين باره علي بن ابيطالب (ع) مي فرمايند: پس از غيبت امام عصر (عج)مردم دچار حيرت و سرگرداني بسياري مي شوند. گروهي گمراه مي شوند اما گروهي ديگر عليرغم تمام ناملايمات بر هدايت باقي مي مانند. [3]

از مجموعه اين قبيل از روايات كاملاً معلوم مي شود در دوره غيبت شرايطي پيش خواهد آمد كه دينداري و پايبندي به ارزشهاي انساني و اخلاقي بسيار مشكل خواهد بود؛ با اين همه ، گروههاي زيادي با وجود همه اين سختيها لحظه اي از دين خود دست بر نخواهند داشت و با تمام وجود به حفظ ارزشها و احكام الهي كه تضمين كننده سعادت دنيا و آخرت انسان است پافشاري خواهند نمود.

حال اين سوال مطرح است كه مگر در دوره غيبت امام (ع) اوضاع جوامع چگونه خواهد بود كه دين افراد اين چنين در معرض تهديد واقع خواهد شد؟ در پاسخ به اين پرسش بايد گفت از بررسيها چنين برمي آيد عوامل گوناگوني در پيدايش اين وضع موثر است و از جمله آنهاست :

الف ) غيبت امام معصوم

صرف نظر از علت غيبت امام عصر (ع) به يك اعتبار ، ريشه تمام گرفتاريهاي مردم در دوران غيبت به عدم دسترسي به امام معصوم (ع) بر مي گردد. لذا مهمترين وظيفه اين منتظران دعا براي فرج امام زمان (ع) است چون با ظهور آن حضرت مشكلات برطرف شده و موانع موجود بر سر راه تكامل انسانها تا حدود زيادي برطرف خواهد شد. گرفتاريهاي دوره غيبت و بركات حكومت حضرت مهدي (عج) در دعاي افتتاح وارد شده است:

اللهم انا نشكوا اليك فقد نبينا صلواتك عليه و آله و غيبه ولينا و كثره عدونا ... پروردگارا به تو شكايت مي كنيم و از نبود پيامبرمان و از غيبت ولي مان و از فزوني دشمنانمان، از كمي نفرات پيروان اهل بيت (ع) و سختي هاي فتنه ها و هجوم حوادث بر عليه ما ...

و در بخشهاي قبلي اين دعا آرزوي حاكميت يافتن دولت كريمه اهل بيت (ع) كه با ظهور منجي عالم بشريت تحقق پيدا خواهد كرد با اين عبارات مطرح مي شود كه : پروردگارا درود بفرست بر ولي امرت حضرت قائم (ع) كه چشم اميد همگان به دوست و عادلي است كه جهانيان در انتظار اويند. خداوندا در روي زمين به او تمكن بخش و او را گرامي ساز و بوسيله او عزيز و گرامي بودن را به بندگانت ارزاني دار ... به وسيله او دين و سنت پيامبرت را پيروزي بخش. خداوندا! ما مشتاق آن دولت كريمه هستيم كه به وسيله آن اسلام را عزيز ساخته اهل نفاق را خوار و ذليل خواهي نمود ...

با دقت در اين قبيل از تعابير به خوبي معلوم مي شود كه دشمنان در غيبت امام (ع) با انواع دسيسه ها و تهاجمات در مسير هدايت مردم موانع ايجاد مي كنند و دينداران واقعي را با انواع توطئه هاي فكر و فرهنگي و اعتقادي دچار مشكل مي سازند.

ب) پيدايش اختلافات فكري و عقيدتي

پيدايش فتنه هاي فكر و اعتقادي از خطرناكترين وقايع دوران غيبت است. بسياري از افراد پي تقوا در اين دوره با اهداف دنيا پرستانه اي كه دارند گروههايي از مردم را با ايجاد برخي مسلكهاي غلط و منحرف از مسير صحيح مكتب اهل بيت (ع) دور مي سازند و اين كار موجب تفرقه و بهم خوردن صفوف متحد توده هاي مردم مي شود و رواج مرامها و مسلكهاي نادرست در نهايت به تشتت ديني و در مواردي به افتادن زمام امور دين مردم به دست افراد ناصالح منجر مي گردد.

امام باقر (ع) در اشاره به چنين پيش آمدي مي فرمايند:

در دوران غيبت اختلافهاي شديد در ميان مردم پديد مي آيد و وحدت ديني آنان خدشه دار مي شود. [4] و در نتيجه اين اختلافات اعتقادي گاهي مكاتبي پديد مي آيند و تعداد زيادي از مردم را آن چنان به خود جذب مي كنند كه راه اهل بيت (ع) كه همان اسلام راستين است بي رهرو مي گردد.

امام صادق (ع) در اين باره مي فرمايند:

در زمان غيبت مردمان را مي نگري كه به پيروي از عقايد و بافته هاي ذهني يكديگر و به پيروي از افراد بد كردار مي پردازند و در اعمال و رفتارشان از آنان تبعيت مي كنند و راه مستقيم و مسلك صحيح شريعت اسلام بي رهرو شده است. [5]

ج ) فريفتگي مردم به زرق و برق دنيا

يكي ديگر از گرفتاريهاي مردم در دوره غيبت گرايش آنان به زرق و برق دنياست. تعداد زيادي از مردم به جهت كوتاهي كردن در انجام وظايف مربوط به دوره غيبت و دسيسه هاي پي در پي دشمنان ، كم كم از ارزشهاي ديني و فضايل اخلاقي و انساني دور و در مقابل در لذات مادي و زينتهاي دنيوي غرق مي شوند و تقريباً تمام كارهاي ناپسند كه از ديد تعاليم شريعت ممنوع دانسته شده است مرتكب مي شوند.

رسول اكرم (ص) در اين باره مي فرمايند:

براي مردم زماني فرا مي رسد كه هم وغم آنها فقط شكمشان و ارزش و اعتبارشان به تجملات زندگيشان و ... دين و آيين شان ثروت و مالشان مي شود. بدانيد كه اينان بدترين خلايق اند و در نزد خداوند براي آنها هيچ گونه ارج و منزلتي وجود ندارد. [6]

و باز در توصيف اين عصر از آن حضرت روايت شده است:

در آن زمان وبا شيوع پيدا مي كند، كارها از طريق پرداخت رشوه انجام مي گيرد و ارزش و اعتبار دين به شدت تنزل مي يابد و در مقابل دنيا در نظر مردم بسيار ارزشمند مي شود. [7]

و همچنين مي فرمايند:

زماني بر امت من مي آيد كه در آن زمان دلهاي آنها پليد و آلوده شده و در مقابل ظاهرشان به طمع دنيا آراسته مي گردد، به آنچه در پيشگاه خداوند است دل نمي بندد ، كار آنان ريا و تظاهر است، خوف از خدا در دل آنان راه نمي يابد ... خداوند دعاهاي آنان را مستجاب نمي كند. [8]

پرواضح است همانگونه كه امام صادق (ع) فرمودند در چنين شرايطي اهل باطل بر اهل حق چيره مي شوند و منكر و بديها به صورت آشكار در سطح جامعه مشاهده مي شود و كسي جرأت نهي كردن از آن را پيدا نمي كند. اگر كسي به مرتكب منكر اعتراض كند همه به طرفداري از او برمي خيزند و افراد فاسق در ارتكاب به كارهاي ناپسند روز به روز گستاخ تر مي شوند و بر اين كار تشويق مي گردند.

در مقابل، پيروان حق، خوار و كوچك شمرده مي شوند. [9]

چه بايد كرد؟

اگر اوضاع جهان و افكار و عقايد و اخلاق توده هاي مردم، در دوره غيبت امام(ع) اغلب رو به انحطاط خواهد بود پس چه بايد كرد؟ آيا تلاش براي دينداري و حاكميت بخشي به ارزشهاي ديني كاري عبث و بيهوده است ؟ در نتيجه ما نيز همانند برخي مفسران ناصواب انتظار كه معتقدند در دوره غيبت بايد از هر گونه كار اصلاحي خودداري كنيم بايد فقط منتظر باشيم تا امام (ع) خود ظهور كنند و اوضاع را به سامان برسانند؟!...

حقيقت اين است كه چنين تفكري با روح تعاليم اسلامي منافات دارد، چون اولاً در هيچ مقطعي از تاريخ احكام و قوانين اسلامي تعطيلي نمي پذيرند ثانياً بر طبق مجموعه رهنمودهاي اولياي الهي ، ما مسئوليت زمينه سازي براي ظهور را از طريق عمل به تعاليم اسلامي بر عهده داريم؛ يعني نه تنها جايز نيست كه از انجام تكاليف ديني ذره اي كوتاهي كنيم بلكه با توجه به مشكلات دوره غيبت و شرايط خاصي كه در اين دوره پيش مي آيد به مراتب بيشتر و دقيقتر از دوران حضور علي امام (ع) بايد به انجام وظيفه بپردازيم و در برخي روايات به اين حقيقت تصريح شده است تا آمادگي لازم فكري و اعتقادي و اجتماعي در توده هاي مردم فراهم نشود و ياران با ايمان و شجاع و مخلص تربيت نشوند زمينه براي ظهور فراهم نخواهد شد.

بنابراين آن دسته از روايات كه از سختيها و نابسامانيهاي دوران غيبت سخن به ميان مي آورند با هدف ايجاد انگيزه بيشتر براي پايبندي به احكام و هشدار نسبت به حل نشدن در وقايع اين كار را انجام مي دهند.

و از قضا، در رواياتي كه از مؤمنان دوران سخت غيبت سخن به ميان آمده است از آنها با اوصاف بسيار نيكويي ياد شده است ؛ از جمله پيامبر اكرم (ص) مي فرمايند:

هر يك از آنان (مومنان واقعي دوره غيبت) اعتقاد و دين خويش را با هر سختي حفظ مي كنند چنان كه گويي درختان خار مغيلان را در شب تاريك با دست پوست مي كنند يا آتش پر دوام را با دست نگاه مي دارند. [10]

معلوم مي شود آنها با توجه به اين قبيل از روايات، علاوه بر افزودن بر تلاش و كوشش، با موانع و مشكلات نيز آشنا مي شوند و پيشاپيش آمادگيهاي لازم را در خود ايجاد مي كنند و درنتيجه در سخت ترين پيشامدها بر ايمان و عقايد خود پاي مي فشارند و در حد توان به زمينه سازي ظهور كمك مي نمايند. امام سجاد(ع) در توصيف مومنان عصر غيبت مي فرمايند: مردم زمان غيبت مهدي (ع) كه به امامت آن حضرت پاي بندند و همواره در حال انتظار ظهور به سر مي برند از مردم همه زمانها برترند، زيرا خدا چنان درك و فهم و نيروي تشخيص آنان را قوت مي بخشد كه غيبت نزد آنان همانند زمان ظهور باشد... آنان به حق اخلاص ورزانند... [11]

انسان دين دار عصر غيبت كه دسترسي عادي به امام زمان (عج) ندارد بر اساس درك عقلي و تهذيب اخلاق و انديشه به يقين والايي دست مي يابد و همواره به دفاع از احكام و عقايد ديني مي پردازد و اين در شرايطي است كه اغلب مردم در زرق و برق و لذات مادي خود را غرق ساخته اند و به احكام و ارزشهاي ديني و فضيلت هاي انساني بي توجه شده اند.

امام صادق (ع) مي فرمايد:

پيامبر (ص) و علي (ع) فرمودند ياعلي ! بزرگترين مردمان در ايمان و يقين كساني هستند كه در آخر الزمان زندگي مي كنند ، آنها پيامبرشان را نديده اند و امامشان در غيبت به سر مي برد، با اين همه آنان از روي علوم و معارف و كتابهايي كه در اختيار دارند ايمان آورده و در ايمان خود پايداري مي ورزند... [12] بنابراين يكي از راههاي مهم در امان ماندن از فتنه هاي آخر الزمان ،عمل به وظايف ديني و وظايف و مسئوليتهاي مربوط به دوران غيبت است كه به طور خلاصه اين وظايف عبارتند از :

– تلاش براي شناخت بيشتر امام عصر (ع)

– خودسازي و تهذيب نفس

– انتظار فرج امام زمان (ع)

– سعي در اصلاح وضع جامعه

– حفظ و تحكيم پيوند معنوي با امام عصر (ع)

– پيروي از نائبان امام زمان (ع)

- ...

پي نوشت:

- اصول كافي ، ج 1 ، صص 6 و 335.

- همان.

- كتاب الغيبه ، ص 104

- همان ، ص 235.

- بحارالانوار ، ج 52 ، ص 259

- منتخب الاثر، ص 438

- بشاره الاسلام ص 26

- بحارالانوار ، ج 52 ص 190

- همان ، ج 52 ص 256

- همان ، ج 52 ص 256

- كمال الدين ، ج 1، ص 320

- بحارالانوار ج 52 ص 125

  

 
بيانات مقام معظم رهبری در دومين نشست «انديشه‌هاى راهبردى»‌ با موضوع عدالت PDF
بسم‌اللَّه الرّحمن الرّحيم‌

خيلى متشكرم از حضار محترم، برادران و خواهران عزيز، و همچنين از گردانندگان اين نشست پر مغز و مفيد؛ بخصوص از آقاى دكتر واعظ‌زاده كه جلسه را خوب مديريت كردند. متشكرم از اينكه با اين نشست، اين فرصت را ايجاد كرديد كه اين مباحث مطرح شود و ان‌شاءاللَّه ادامه پيدا خواهد كرد. و حمد ميكنم خداى متعال را، خداى عزيزِ حكيم را كه فراغت و امنيت و امكانات و نشاط عطا كرد به جمع حاضر و كسانى كه عقبه‌ى تشكيل اين نشست بودند، كه بتوانند اين كار را انجام دهند. اگر لطف خدا نبود، اگر آسايش خاطر متفكران، استادان و انديشمندان نبود، ممكن نبود نظام بتواند به اين فرصت دست پيدا كند. اين، فرصت مهمى است كه خوشبختانه خداى متعال در اختيار ما گذاشت.

آنچه كه امروز در اين نشست انجام گرفت، يك آغاز است و ما اميدوارانه در پى آن هستيم كه اين آغاز، استمرار شايسته‌اى پيدا كند و سرانجام مباركى داشته باشد. احساس ميكنم در كشور ظرفيت انسانى گسترده‌اى براى پيگيرى و به سرانجام رساندن اين بحث مهم - يعنى بحث عدالت - وجود دارد.

صاحبنظرانى هم كه در اين جلسه حضور ندارند، از نظر ما شركاى اين بحثند. حتماً در سرتاسر كشور، در دانشگاه‌ها، در حوزه‌ها، در پژوهشگاه‌هاى گسترده‌اى كه خوشبختانه در كشور وجود دارد، هستند كسانى از صاحبنظران كه در اين مقوله، در اين بحث، يا تحقيقاتى دارند، يا آماده هستند كه تحقيقاتى را انجام دهند. ما آنها را در اين بحث شريك ميدانيم.

بحث عدالت بايستى به يك گفتمان نخبگانى تبديل شود. بايد اين مسئله را دنبال كنيم و پيگيرى اين بحث را رها نكنيم؛ چون زمينه خيلى زياد است، نياز خيلى شديد است و در بيانات دوستان، بخشى از اين نياز محسوس بود. اين بحثهائى كه شما كرديد و ان‌شاءاللَّه در آينده خواهد شد، محصول آن براى نسل كنونى و نسلهاى آينده، محصول باارزش و بشدت مورد نيازى خواهد بود. شايد لازم باشد بعدها از صاحبنظران دنياى اسلام هم استفاده كنيم. شايد در كشورهاى ديگر صاحبنظرانى هستند كه ميتوانند در جمع‌بندى نهائى و به سرانجام رساندن بحث عدالت، به ما كمك كنند.

من خوشوقت و خشنود شدم از اينكه احساس كردم دوستان به بحثهاى يكديگر توجه نشان دادند. اين فصلهاى اعتراض و اشكال كه آقاى دكتر واعظزاده در اين جلسه گنجاندند، به نظر من جزو جذابترين بحثها بود؛ نشان‌دهنده‌ى اين بود كه حضار به مباحث توجه كردند. اين كار، هم‌افزائى به وجود مى‌آورد. همه‌ى شماها نظراتى داريد، در اين مقوله فكر كرديد و فكرهاى بيشترى خواهيد كرد؛ ليكن وقتى كه در يك چنين مجموعه‌اى همه گرد مى‌آيند، با يكديگر تبادل نظر ميكنند، آنچه كه فكر كرديم، عميق‌تر ميشود، گسترده‌تر ميشود، جامع‌تر ميشود و در نهايت ان‌شاءاللَّه ما را به يك نقطه‌ى نهائى - كه اشاره خواهم كرد - ميرساند.

من وارد محتوا نخواهم شد. بحث محتوائى، امروز به وسيله‌ى شماها شروع شد و بايد ان‌شاءاللَّه در همين مركزى كه آقاى واعظزاده اشاره كردند، استمرار پيدا كند؛ كه آن بحث و آن نتيجه‌ى نهائىِ محتوائى برآيندى خواهد بود از افكار و نظرات و محصولات فكرى دانشمندان و انديشمندان ما. بنابراين من در آن مسئله وارد نميشوم؛ من فقط چند نكته را ميخواهم عرض كنم.

يك نكته اين است كه عدالت دغدغه‌ى هميشگى و تاريخى بشر بوده. به تبع احساس نياز به عدالت كه در طول تاريخ تا امروز در مردم عموميت داشته، متفكران بشر، فيلسوفان و حكما در اين مقوله وارد شدند و دغدغه‌ى آنها بوده است. بنابراين از قديم‌ترين دورانهاى تاريخ تا امروز درباره‌ى عدالت و عدالت اجتماعى به همين معناى عام، بحث شده، نظريه داده شده؛ ليكن نقش اديان استثنائى است. يعنى آنچه كه اديان در طول زمان راجع به عدالت گفتند و خواستند و اهتمام كردند، بى‌نظير و استثنائى است. در نظرات حكما و انديشمندان، آن اهتمام اديان مطلقاً مشاهده نميشود.

اولاً به شهادت قرآن، اديان هدف خودشان را عدالت قرار دادند: «لقد ارسلنا رسلنا بالبيّنات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم النّاس بالقسط».(1) قطعاً اين آيه حكم ميكند بر اينكه هدف ارسال رسل و انزال كتب و آمدن بيّنات - يعنى حجتهاى متقن و غير قابل ترديدى كه پيغمبران ارائه ميدهند؛ كتاب، يعنى منشور اديان در مورد معارف، احكام و اخلاقيات؛ ميزان، يعنى آن سنجه‌ها و معيارها - قيام به قسط بوده است؛ «ليقوم النّاس بالقسط». البته شكى نيست كه قيام به قسط و همه‌ى آنچه كه مربوط به زندگى دنيائى، اجتماعى و فردى افراد است، مقدمه‌ى آن هدف خلقت است: «و ما خلقت الجنّ و الانس الّا ليعبدون»؛(2) يعنى عبوديت. اصلاً هدف خلقت، عبد خدا شدن است؛ كه بالاترين كمالات هم همين عبوديت خداست. ليكن در راه رسيدن به آن هدف، هدف نبوتها و ارسال رسل است؛ كه از جمله‌ى آن، آن چيزى است كه اين آيه به آن تصريح ميكند. البته تصريحات ديگرى هم در آيات قرآن هست كه به ساير اهدافِ ارسال رسل اشاره ميكند، كه اينها با يكديگر قابل جمع است. پس هدف شد عدالت. هدف نظام‌سازى، هدف تمدنها، هدف حركت بشر در محيط جامعه، شد عدالت. در هيچ مكتب ديگرى اين وجود ندارد؛ اين مخصوص اديان است.

خصوصيت ديگر اديان اين است كه انبياء در طول تاريخ در كنار مظلومان قرار گرفته‌اند؛ يعنى براى عدالت عملاً پيكار كردند. ملاحظه كنيد؛ در قرآن كريم تصريح شده كه انبياء با طواغيت مواجه‌اند، با مترَفين مواجه‌اند، با ملأ مواجه‌اند؛ كه همه‌ى اينها جزو طبقات ستمگرند؛ مترَف و مترِف، از دو جهت، منطبق با يك طبقه‌ى خاصى است؛ هر دو درست است. البته در قرآن «مترَفين» هست، ليكن مترِف هم درست است. مترَفين در مقابل پيغمبرند؛ «ما ارسلنا فى قرية من نذير الّا قال مترفوها انّا بما ارسلتم به كافرون».(3) هيچ پيغمبرى نبوده كه در مقابلش مترَفين قرار نگيرند؛ يعنى پيغمبر با مترَفين ميجنگد. ملأ هم همين جور است. ملأ، آن اصحاب و دست‌اندركاران قدرتند. طاغوت هم يك معناى عامى است كه شامل همه‌ى اينها ميشود. بنابراين پيغمبران در معارضه‌ى بين ظالم و مظلوم، هميشه در طرف مظلوم قرار گرفتند؛ يعنى براى عدالت وارد ميدان شدند و جنگيدند؛ اين هم بى‌نظير است. حكما درباره‌ى عدالت حرف زدند؛ اما خيلى اوقات مثل بسيارى از روشنفكرانِ گوناگون حرفهائى ميزنند، ولى در مقام عمل وارد ميدان نميشوند. ما اين را در دوران مبارزات هم ديديم، بعد از مبارزات هم در دوران دفاع مقدس ديديم، تا امروز هم كم و بيش مى‌بينيم. انبياء اينجور نبودند؛ انبياء وارد ميدان ميشدند، سينه سپر ميكردند؛ حتّى آن وقتى كه مترفين به اينها ميگفتند شما چرا طرفدار طبقات مظلوم هستيد، از اينها جدا شويد، با اينها برخورد ميكردند. آيه‌ى شريفه‌ى «و لا اقول للّذين تزدرى اعينكم لن يؤتيهم اللَّه خيرا»(4) - كه بيانگر پاسخ حضرت نوح به مخالفين خودش است - در همين زمينه است. بنابراين آن كسانى كه از عدالت محروم بودند، اولين گروندگان به پيغمبران هم هستند.

نكته‌ى سوم اينكه همه‌ى اديان متفقند در اينكه پايان اين حركت عظيم تاريخى، يك پايانِ اميد به عدل است. يعنى قاطعاً ميگويند كه يك دورانى خواهد آمد كه دوران عدل خواهد بود، كه آن دورانِ استقرار دين كامل است. در دعاى بعد از زيارت شريف آل‌ياسين آمده است: «يملأ اللَّه به الأرض قسطا و عدلا - يا «عدلا و قسطا»، كه در جاهاى مختلف تفاوت دارد - كما ملئت ظلما و جورا»؛ يك جاهائى هم دارد: «بعد ما ملئت ظلما و جورا». همه‌ى انبياء، همه‌ى اديان، همه‌ى نبوتها به اين نهايت اشاره كردند، روى آن تأكيد كردند، اصرار كردند و گفتند به سمت آن داريم حركت ميكنيم. پس در مبدأ، در مسير و در منتها، نبوتها تكيه‌شان بر روى عدل است؛ اين بى‌نظير است.

نكته‌ى ديگر اين است كه در انقلاب اسلامى ما - كه يك حركت دينى بود - به طور طبيعى عدالت جايگاه ممتازى داشت و دارد. در شعارهاى مردمى، در قانون اساسى، در بيانات امام راحل (رضوان اللَّه عليه)، در گفتمانهاى موضعى و در زمانهاى مختلف و به مناسبتهاى مختلف كه جمهورى اسلامى مطرح كرده، اين جايگاهِ ممتاز ديده ميشود. فرض كنيد در دوران دفاع مقدس كه هى مى‌آمدند فشار مى‌آوردند و شعار صلح را مطرح ميكردند براى اينكه جمهورى اسلامى را از ميدان خارج كنند، آنجا جمهورى اسلامى شعار «صلح عادلانه» را مطرح كرد. خب، صلح يك ارزش مطلق نيست، يك ارزش نسبى است؛ يك جائى صلح خوب است، يك جائى صلح بد است، جنگ خوب است. اما عدالت اينجور نيست؛ عدالت يك ارزش مطلق است؛ يعنى هيچ جا نداريم كه عدالت بد باشد. خب، در جمهورى اسلامى اين وضعيت وجود داشته، سرلوحه‌ى دغدغه‌هاى نظام از اول انقلاب بوده؛ در بخش اجراى عدالت، انصافاً كارهاى زيادى هم انجام گرفته؛ ليكن راضى كننده نيست. بعضى از دوستان در توصيف آنچه كه انجام گرفته، اطلاعات و آمارهاى خوبى دادند؛ در زمينه‌ى كارهائى كه انجام گرفته، شايد اطلاعات من بيشتر باشد؛ ميدانم كارهاى وسيعى از اول انقلاب انجام گرفته؛ ليكن مطلقاً راضى كننده نيست. آن چيزى كه ما نياز داريم، آن چيزى كه ما دنبالش هستيم، عدالت حداكثرى است؛ نه صرفاً در يك حد قابل قبول؛ نه، ما دنبال عدالت حداكثرى هستيم؛ ما ميخواهيم ظلم در جامعه نباشد. تا اين مرحله خيلى فاصله داريم. بنابراين براى اين بايد تلاش كرد.

آن چيزى كه در دنباله‌ى اين بايد عرض كنم، اين است: امروز كه ما به بحث عدالت ميپردازيم - بحث اين نشست و مطرح شدن موضوع عدالت - اين دنباله‌ى همان دغدغه‌ى اساسى است؛ به اين معنا نيست كه در طول سالهاى متمادى، ما عدالت را نشناختيم يا نظام جمهورى اسلامى مطلقا تعريفى از عدالت نداشته و حركتى نكرده؛ نه، يك تعاريف اجمالى و كلى و يك قدر متيقن‌هائى هميشه وجود داشته؛ همه هم با آنها آشنا بودند، كارهاى زيادى هم - همين طور كه عرض كرديم - انجام گرفته. ليكن امروز كه ما اين را داريم مطرح ميكنيم، اولاً به اين دليل است كه ميخواهيم گفتمان عدالت، يك گفتمان زنده و همواره حاضر در صحنه باشد. در ميان نخبگان، در ميان مسئولان، در ميان مردم، بخصوص در بين نسلهاى تازه، بايد عنوان عدالت و مسئله‌ى عدالت، به عنوان يك مسئله‌ى اصلى، به طور دائم مطرح باشد. يكى از اهداف اين نشست و طرح موضوع عدالت در اين نشست، اين است.

يكى ديگر اين است كه ما اگر بخواهيم فاصله‌ى بين آنچه كه از عدالت لازم داريم و بايد باشد و آن وضعيت كنونى را - وضعيتى كه فعلاً مستقر است - كم كنيم، بايستى به روشها و راهكارهاى جديد و مؤثر دست پيدا كنيم. بايد بدانيم شيوه‌هاى كاربردى عدالت چه چيزهائى است؛ يعنى زمان آزمون و خطا را سپرى شده بدانيم. در اين سى سال، در موارد زيادى كارمان عبارت بود از آزمون و خطا؛ چه در آن دهه‌ى اول با گرايشى كه آن روز وجود داشت - كه بعضى از دوستان اشاره كردند - چه بعد، نقطه‌ى مقابل در دهه‌ى دوم و در خلال اينها، روشها و رويكردهاى گوناگونى ديده شده. ديگر صلاح نيست ما اينجور عمل كنيم. بايد بنشينيم روشهاى متقن و مبتنى بر تعاريف متقن را پيدا كنيم، تشخيص بدهيم، روى آنها مستقر شويم و حركت كنيم.

جهت سوم هم اين است كه امروز كشور در مسير پيشرفتهاى جهشى است؛ اين يك واقعيتى است. خوشبختانه حركت كشور به سمت پيشرفت - به معناى عام - يك حركت سريعى است. امروز با بيست سال قبل حقاً قابل مقايسه نيست. امروز حركتِ رو به پيشرفت ما جهشى است. در موقعيتى كه يك چنين حركتهاى جهشى به وجود مى‌آيد، احتياج به تصميم‌گيرى‌هاى بزرگ است؛ بايد تصميم‌گيرى‌هاى بزرگى انجام بگيرد. خب، اگر چنانچه در اين تصميم‌گيرى‌هاى بزرگ، عنصر عدالت مغفولٌ‌عنه باقى بماند، آن وقت ضررها و ضايعاتش غير قابل محاسبه خواهد بود. لذا امروز بخصوص بايد توجه به عدالت زياد باشد؛ بخصوص رابطه‌ى پيشرفت و عدالت مشخص شود.

اشاره كردند كه مركزى براى پيگيرى مسئله‌ى الگوى پيشرفت پيش‌بينى شده، مقدمات و تمهيداتش انجام گرفته؛ ان‌شاءاللَّه با جديت مشغول كار خواهد شد؛ بحث عدالت هم همان جا بايستى ان‌شاءاللَّه دنبال شود.

نكته‌ى بعدى اين است: در مرحله‌ى نظرى، آنچه كه ما ميخواهيم به آن برسيم، رسيدن به نظريه‌ى اسلامىِ ناب در باب عدالت است. البته بايد با نگاه متجددانه، با نگاه نوآورانه، به منابع اسلامى مراجعه كرد و آن نظريه را از متن منابع اسلامى - در چهارچوبهاى علمى و فنى خودش، كه بعضى از دوستان اشاره كردند - استخراج كرد. ما براى استنباط، شيوه‌ها، متدها و روشهاى علمىِ تجربه‌ى شده‌ى كاملاً حساب‌شده‌اى داريم؛ از اينها بايد استفاده شود. بنابراين در مرحله‌ى نظرى و نظريه‌سازى، بايد از منابع اسلامى و از متون اسلامى، نظريه‌ى ناب اسلام در باب عدالت به دست بيايد. من تكيه‌ام در اين نكته اين است كه نميخواهيم از مونتاژ و كنار هم چيدن نظريات گوناگونِ متفكرين و حكمائى كه در اين زمينه حرف زدند، يك نظريه به وجود بياوريم و توليد كنيم. يعنى در اين قضيه بايد جداً از التقاط جلوگيرى كرد، بايد پرهيز كرد. در موارد متعددى ما دچار اين اشتباه شديم. بدون اينكه بخواهيم، در مرداب التقاط لغزيديم. بيرون آمدنش خيلى سخت خواهد بود. نه، حقيقتاً بايد در منابع اسلامى جستجو كنيم. اين منابع، فراوان هم هست؛ كه دوستان هم اشاره كردند. در قرآن، در حديث، در نهج‌البلاغه، در نوشته‌هاى فقهى، كلامى و حِكمى بحثهاى زيادى وجود دارد كه همه‌اش ميتواند منبع مورد استفاده‌ى ما در پيدا كردن نظريه‌ى ناب اسلامى باشد.

البته مثل همه‌ى موارد ديگر، آشنائى با نظرات ديگران ميتواند در فهم متون اسلامى به ما كمك كند. در همه جا همين جور است، در بحثهاى حقوقى و فقهى ما هم همين جور است. ما وقتى با يك نظرِ بيگانه آشنا ميشويم و ذهن ما آن اتساع لازم را پيدا ميكند، از منبع اسلامىِ خودمان استفاده‌ى بهتر و كاملترى ميكنيم؛ اينجا هم همين جور است. ليكن ما بايد دنبال رسيدن به نظريه‌ى اسلامىِ ناب باشيم و از التقاط بپرهيزيم. البته بديهى است كه علت اينكه ميگوئيم نظريه‌ى اسلامى بايد خالص و ناب باشد، اين است كه مسئله‌ى عدالت مبتنى است بر پايه‌ها و مبانى هستى‌شناسى و معرفت‌شناسى و پايه‌هاى اساسى؛ و اگر بخواهيم به نظريات غربى - كه عمدتاً آنهاست - استناد كنيم، در واقع تكيه كرديم به مبانى فلسفى‌اى كه قبول نداريم و نميتوانيم آنها را بپذيريم، كه همان نظرات هستى‌شناسى است.

مكمل اين نكته اين است كه اساساً رويكرد نگاه اسلامى به عدالت، با رويكرد نظامهاى غربى و نظريه‌هاى غربى متفاوت است. در اسلام، عدالت ناشى از حق است؛ همان طور كه دوستان اشاره كردند - خوشبختانه حرفهاى خوبى در اين جلسه زده شد كه بنده را بى‌نياز ميكند از توضيح بيشتر و توسع در كلام - و علاوه‌ى بر اين، در عدالت «بايد» وجود دارد؛ يعنى از نظر اسلام، عدالت‌ورزى يك وظيفه‌ى الهى است؛ در حالى كه در مكاتب غربى اينجور نيست. در مكاتب غربى به اشكال مختلف عدالت مطرح ميشود - در سوسياليسم يك جور، در ليبراليسم يك جور - با همه‌ى تطورات و شكلهاى گوناگونى كه اين مكاتب داشته‌اند. در هيچكدام از اينها، نگاه به عدالت، يك نگاه بنيانى و اساسى و مبتنى بر ارزشهاى اصولى مثل دين و مثل اسلام نيست.

يك نكته‌ى ديگر اين است كه در عرصه‌ى تفكر و نظريه‌پردازى، ما احتياج داريم به تعدد آراء و تضارب آراء. يعنى اينكه ما ميگوئيم به يك نظريه بايد برسيم و نظريه‌ى ناب اسلامى را كشف كنيم، مبتنى بر يك مقدمات نسبتاً طولانى و گسترده‌اى است؛ كه اهم اين مقدمات همين است كه آراء متفكران تضارب پيداكند، آراء مختلفى مطرح شود؛ و اين لازم است؛ اين نشاط علمى است. نبايد تصور كرد كه ما يك پيشداورى‌اى داريم، يك چيزى را از قبل در نظر گرفته‌ايم و ميخواهيم حتماً به آن برسيم؛ نه، ميخواهيم با تضارب آراء بيابيم آنچه را كه حق است و آنچه كه درست است. بنابراين تضارب آراء لازم است. حد يقف هم ندارد. يعنى بعد از آنكه به نظر نهائى و مختار براى اين برهه‌ى از زمان رسيديم، باز احتمال اينكه آراء جديدى، نظرات جديدى، نكات تازه‌اى در آينده مطرح شود، هست؛ هيچ مانعى هم ندارد. ليكن به هر حال نياز هست به اينكه به يك جمع‌بندى قوى برسيم كه بر اساس آن، برنامه‌ريزى‌هاى درازمدت در كشور صورت بگيرد. بنابراين تضارب آراء لازم است؛ ليكن در نهايت اداره‌ى كشور نياز دارد به اينكه به يك جمع‌بندى قوى و متقن و مستدل در باب عدالت اجتماعى برسد كه بتواند بر اساس آن جمع‌بندى، برنامه‌هاى بلندمدت را طراحى كند. البته بعد از آنكه به اين جمع‌بندى رسيديم، باز پژوهشهاى تازه‌اى شروع خواهد شد براى اينكه شيوه‌ها را پيدا كنيد؛ يعنى پژوهشهاى كاربردى. امروز من ملاحظه كردم كه بعضى از بخشهاى مباحث، مربوط به مباحث كاربردى است - بسيار هم خوب است - اين دامنه‌اش خيلى وسيع است؛ يعنى بعد از آنكه ما به يك نظريه‌ى متقن و جمع‌بندى شده‌اى در باب عدالت رسيديم، تازه براى پيدا كردن شيوه‌هاى اجرا و تحقق آن در جامعه، به بحثهاى كاربردى نياز داريم؛ كه اين خودش پژوهشهاى فراوانى را دنبال خواهد كرد. آن وقت در اينجاست كه ما ميتوانيم از تجربيات بشرى استفاده كنيم.

من مطلبى را كه يكى از آقايان گفتند، قبول دارم كه روشها مطمئناً از اهداف تأثيرپذير هستند - در اين شكى نيست - اما اين معنايش اين نيست كه ما از روشها و تجربه‌هاى ديگران هيچ نتوانيم استفاده كنيم؛ نه، بلاشك ميتوانيم استفاده كنيم. اينجا در بخش پژوهشهاى كاربردى، نوبت استفاده‌ى از تجربياتى است كه ديگران انجام داده‌اند. فرض كنيد در زمينه‌ى بانكدارى يا در هر زمينه‌ى ديگرى در مسائل اقتصادى، يا در بحثهاى اجتماعى به يك شكل ديگرى، يا در بحثهاى قضائى به يك صورت ديگرى، تجربه‌اى را يك ملتى انجام داده و با آن تجربه مدتى را گذرانده، آثارش هم مشخص است؛ خب، از اين ميشود استفاده كرد؛ اين هيچ اشكالى ندارد. بنابراين از تجربه‌هاى ديگران بايستى بهره برد.

نكته‌ى ديگر: يكى از مهمترين كارها در عرصه‌ى نظرى اين است كه ما عدالت‌پژوهى را در حوزه و دانشگاه به عنوان يك رشته‌ى تعريف شده‌ى علمى بشناسيم، كه اين امروز وجود ندارد؛ نه در حوزه وجود دارد، نه در دانشگاه. يعنى هيچ اشكال ندارد فرضاً در حوزه يكى از موضوعاتى كه محل بحث قرار ميگيرد، يك فقيه با روش فقيهانه بحث ميكند، مسئله‌ى عدالت باشد. حالا همين قاعده‌ى عدل و انصافى كه آقايان به آن اشاره كردند، بايستى تنقيح شود؛ اين غير منقح است. دليل عدم تنقحش هم اين است كه آدم مى‌بيند در بخشهاى مختلف فقهى استنادهائى به اين قاعده ميشود كه هيچ نميشود اينها را تمام كرد - يعنى قابل استدلال نيست - همين طور در بخشهاى مختلف گفته ميشود. چه اشكالى دارد كه در حوزه‌ى علميه - كه خب، بحمداللَّه فضلاى برجسته‌اى در جلسه حضور دارند - يكى از بخشهائى كه يك فقيه در درس فقه استدلالىِ خودش دنبال ميكند، مسئله‌ى عدالت باشد؛ «كتاب العدالة»؟ اين غير از آن بحث عدالتى است كه اشاره كردند شيخ (عليه الرّحمة) فرموده‌اند؛ آن بحث ديگرى است. در باب عدالت اجتماعى بحث شود؛ بحث فقهىِ قوى.

در دانشگاه يك دانشِ ميان‌رشته‌اى به وجود بيايد و تعريف شود؛ بحث شود، كار شود، روى آن به طور مستقل سرمايه‌گذارى شود. به نظر من، اين در عرصه‌ى نظرى يك كار لازمى است؛ هم نظريه‌پردازى را گسترش ميدهد، هم نيروهاى توانمندى را در اين عرصه تربيت ميكند.

يك كار مهم ديگر، شاخص‌گذارى است؛ تعيين شاخصهاى عدالت. يكى از كارهاى مهم نظرى ما اين است كه شاخصهاى عدالت را پيدا كنيم. خب، امروز شاخصهائى كه در غرب مطرح است، به طور مشروط قابل قبول است؛ بعضى‌اش مطلقاً شاخص نيست، بعضى شاخصهاى ناقصى است، بعضى در شرائطى ممكن است شاخص باشد. ما بايد بنشينيم مستقلاً شاخصهاى عدالت را، استقرار عدالت در جامعه را پيدا كنيم؛ يكى از بخشهاى مهم كار اين است. البته در عرصه‌ى عمل هم خيلى كارها بايد انجام بگيرد كه يكى از آنها اين است كه عدالت را يك معيار و يك سنجه‌ى اساسى در قانونگذارى بدانيم. اين نكته، قابل توجه نمايندگان محترم مجلس و شوراى نگهبان است كه در قانونگذارى بالخصوص به مسئله‌ى عدالت و همچنين رصد دائمى آن توجه شود.

دو تا نكته‌ى كوتاه را من در آخر عرض ميكنم، كه البته اينها خارج از متن بحث است، ليكن تنبه و تذكرش بد نيست. يكى اين است كه در مسئله‌ى عدالت، اعتقاد به مبدأ و معاد، يك نقش اساسى دارد؛ ما از اين نبايد غفلت كنيم. نميتوان توقع داشت كه در جامعه عدالت به معناى حقيقى كلمه استقرار پيدا كند، در حالى كه اعتقاد به مبدأ و معاد نباشد. هر جا اعتقاد به مبدأ و معاد نبود، عدالت يك چيز سربار، تحميلى و اجبارى بيش نخواهد بود. علت اين هم كه بعضى از طرحهاى قشنگ غربى در باب عدالت مطلقاً در عمل تحقق پيدا نميكند، همين است؛ پشتوانه‌ى اعتقادى ندارد. حرف قشنگ است - حالا لااقل ظاهر قشنگى دارد، ولو خيلى برهانى نباشد - ليكن در عمل، در جوامع غربى، در زندگى غربى مطلقاً از آن خبرى نيست؛ اصلاً انسان تحقق آنها را مشاهده نميكند؛ بى‌عدالتى مطلق در آنجا وجود دارد. علت همين است كه پشتوانه‌ى اعتقاد به مبدأ و معاد در آن نيست. اعتقاد به معاد، اعتقاد به تجسم اعمال، اعتقاد به تجسم ملكات در قيامت، خيلى تأثير دارد. ما عادل باشيم، عدل‌خواه باشيم، عدل را ستايش كنيم، براى عدل تلاش كنيم؛ اينها در قيامت تجسم پيدا خواهد كرد. نقطه‌ى مقابلش هم همين است. اين اعتقاد، به انسان نشاط ميدهد، نيرو ميدهد. انسان بداند كه رفتار ظالمانه، حتّى انديشه‌ى ظالمانه، در عرصه‌ى تجسم اعمال در قيامت، چه بلائى به روز او مى‌آورد، طبعاً به عدالت نزديك ميشود.

اى دريده پوستين يوسفان
گرگ برخيزى از اين خواب گران‌

كسى به اين اعتقاد داشته باشد كه گرگ‌صفتى در اينجا، تجسمش در آنجا، گرگ برخاستن از خواب گرانِ مرگ است، اين خيلى تأثير ميگذارد. بنابراين در پژوهشهاى مربوط به عدالت، از اين نكته نبايستى غفلت كرد.

نكته‌ى دوم و پايانى كه بد نيست من در اينجا عرض بكنم، عدالتى است در رابطه‌ى با خود، كه ربطى به عدالت اجتماعى ندارد. در قرآن، ظلم به نفس در آيات متعددى تكرار شده. خب، ظلم، نقطه‌ى مقابلش عدل است. در دعاى كميل ميخوانيم: «ظلمت نفسى». در مناجات شريف شعبانيه عرض ميكنيم: «قد جرت على نفسى فى النّظر لها فلها الويل ان لم تغفر لها». گناهان، لغزشها، رفتن به دنبال شهوات، رفتن به دنبال اهواء، دور شدن از توجه و تذكر و خشوع در مقابل پروردگار، ظلم به خود است. اين هم يك عرصه‌ى مهمى است. ما وقتى كه در باب عدالت بحث ميكنيم - عدالت در روابط اجتماعى، عدالت در تشكيل نظام اجتماعى - نميتوانيم از عدالت نسبت به خودمان غفلت كنيم. به خودمان هم بايد ظلم نكنيم. به خودمان هم بايستى عدل بورزيم. نقطه‌ى مقابلِ اين «قد جرت على نفسى»، همان عدل است. جور نكنيم، عدل داشته باشيم. اگر خداى متعال توفيق بدهد كه ما از اين ظلم اجتناب كنيم، بنده اميد فراوانى دارم كه توفيق خواهد داد كه در محيط جامعه هم ان‌شاءاللَّه بتوانيم عدل را برقرار كنيم.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته‌

1) حديد: 25
2) ذاريات: 56
3) سبا: 34
4) هود: 31

منبع: پایگاه رسمی حضرت امام خامنه‌ای
www.Khamenei.ir
 
امام‌ خميني‌ و بهائيت‌، خروش بر توطئه ها! PDF
‌مبارزات‌ حضرت‌ امام‌ خميني(ره) عليه‌ سياستهاي‌ ضد ديني‌ و ضد فرهنگي‌ رژيم‌ پهلوي‌ در 1341ش‌ در جريان‌ انجمنهاي‌ ولايتي‌ و ايالتي‌ به‌ صورت‌ علني‌ آغاز شد. پس‌ از رحلت‌ آيت‌الله‌ بروجردي‌ در 1340، دستگاه‌ دولت‌ پنداشت‌ فرصتي‌ براي‌ خارج‌ کردن‌ کامل‌ مذهب‌ از امور اجتماعي‌ به‌ دست‌ آمده، لذا حرکت‌ ضد ديني‌اش‌ را شدت‌ بخشيد. شاه‌ و ديگر ايادي‌ استعمار (نظير اسدالله‌ علم) زمزمه‌ الغاي‌ بعضي‌ از قوانين‌ اسلام‌ را هر روز به‌ اسم‌ و تحت‌ عنواني‌ ساز کردند. «لايحه‌ انجمن‌هاي‌ ايالتي‌ و ولايتي» ، «کنفرانس‌ آزاد زنان‌ و آزاد مردان» ، «انقلاب‌ سفيد شاه‌ و ملت» ، «لوايح‌ ششگانه» و در نهايت‌ «قانون‌ حمايت‌ خانواده» از برنامه‌هايي‌ بود که‌ توسط‌ دول‌ امپرياليستي‌ (بويژه‌ امريکا) براي‌ ريشه‌کن‌ ساختن‌ اساس‌ اسلام‌ و استقلال‌ ايران‌ مطرح‌ و توسط‌ شاه‌ به‌ اجرا گذشته‌ شد.1 يکي‌ از اين‌ برنامه‌ها، تصويب‌ لايحه‌ انجمنهاي‌ ايالتي‌ و ولايتي‌ بود که‌ با حذف‌ قيد مسلمان‌ بودن‌ و سوگند به‌ قرآن‌ از اين‌ قانون، غيرمسلمانان‌ و در راس‌ ايشان‌ بهائيان‌ بدون‌ هيچ‌گونه‌ منع‌ قانوني‌ مي‌توانستند به‌ مناصب‌ و پستهاي‌ مهم‌ دست‌ يابند. امام‌ با هشياري‌ تمام، متوجه‌ خطر شد و به‌ صورت‌ فعال‌ وارد صحنه‌ سياست‌ کشور گرديد.2 ايشان، که‌ هدف‌ اين‌ لايحه‌ را حاکميت‌ بهائيان‌ بر سرنوشت‌ ايران‌ ارزيابي‌ مي‌کرد، عليه‌ لايحه‌ مذکور و به‌ صورت‌ يک‌ مخالف‌ مقتدر، در مقابل‌ رژيم‌ پهلوي‌ قد برافراشت‌ و در مناسبتهاي‌ مختلف‌ با سخنراني‌هاي‌ روشنگر خويش، علما و مردم‌ را از توطئه‌هاي‌ شوم‌ استعمار مطلع‌ و خطر بهائيان‌ و اسرائيل‌ را براي‌ اسلام‌ و کشور گوشزد کرد3: «... اين‌جانب‌ حسب‌ وظيفه‌ شرعيه‌ به‌ ملت‌ ايران‌ و مسلمين‌ جهان‌ اعلام‌ خطر مي‌کنم، قرآن‌ کريم‌ و اسلام‌ در معرض‌ خطر است. استقلال‌ مملکت‌ و اقتصاد آن در قبضه‌ صهيونيستها است‌ که‌ در ايران‌ به‌ [صورت] حزب‌ بهائي‌ ظاهر شدند...» 4 امام‌ دست‌ استعمار را در ايجاد اين‌ فرقه‌ و رابطه‌ عميق‌ آنها با اسرائيل‌ و دشمني‌ ديرين‌ و مشترکشان‌ با اسلام‌ را مي‌ديد و بر لزوم‌ مبارزه‌ با آنها تاکيد کرد. ايشان‌ در سال‌ 42 طي‌ پيامي‌ خطاب‌ به‌ علماي‌ يزد، صريحا‌ از تسهيلاتي‌ که‌ دولت‌ علم‌ براي‌ انجام‌ کنفرانس‌ ضد اسلامي‌ بهائيان‌ در لندن‌ منظور کرده‌ بود انتقاد و افزود: «بسياري‌ از پستهاي‌ حساس‌ به‌ دست‌ اين‌ فرقه‌ (بهائيت) است‌ که‌ حقيقتا‌ عمال‌ اسرائيل‌ هستند» .5 در سخنرانيهاي‌ همان‌ سال‌ نيز، ضمن‌ هشدارهاي‌ متعدد به‌ مردم‌ و روحانيت، فرمود: «... اين‌ سکوت‌ مرگبار اسباب‌ اين‌ مي‌شود که‌ زير چکمه‌ اسرائيل‌ به‌ دست‌ همين‌ بهائي‌ها، اين‌ مملکت‌ ما، نواميس‌ ما پايمال‌ شود...» .6 امام‌ درباره‌ اصول‌ انقلاب‌ سفيد! شاهنشاهي‌ نيز معتقد بود که‌ برخي‌ از اصول‌ آن نظير تساوي‌ مطلق‌ حقوق‌ زنو مرد نشات‌ گرفته‌ از راي‌ عباس‌ افندي‌ است.7 در يک‌ جمع‌بندي‌ مي‌توان‌ گفت‌ که‌ از ديدگاه‌ امام، بهائيت‌ با سازمان‌ خود در ايران‌ به‌ جاسوسي‌ براي‌ اسرائيل‌ و امريکا مشغول‌ بود و در اساس‌ براي‌ شکستن‌ مذهب‌ شيعه‌ به‌ وجود آمده‌ بود. تاکيد ايشان‌ بر نابودي‌ استقلال‌ ايران‌ توسط‌ استکبار و عوامل‌ آن نظير اسرائيل، بهائيت‌ و رژيم‌ ستمشاهي، ماهيتي‌ کاملاً ضد امپرياليستي‌ و ضد صهيونيستي‌ به‌ نهضت‌ اسلامي‌ بخشيد. سرانجام‌ رژيم‌ که‌ تاب‌ مقابله‌ با امام‌ را نداشت‌ در آبان‌ 1343 ايشان‌ را بازداشت‌ و به‌ ترکيه‌ تبعيد کرد. با تبعيد امام‌ در آبان‌ 43 به‌ ترکيه، روند هجوم‌ بهائيان‌ به‌ دستگاه‌ حکومت‌ که‌ از پيش‌ آغاز شده‌ بود، شتاب‌ بيشتري‌ يافت‌ و هويداي‌ بهائي، براي‌ حدود 14 سال‌ نخست‌وزير شد. در اين‌ دوره، روز بروز بر قدرت‌ اين‌ فرقه‌ در ايران‌ افزوده‌ شد، تا جايي‌ که‌ در کابينه‌ هويدا 9 وزير بهائي‌ راه‌ يافت.8 اينان‌ از موقعيت‌ خود براي‌ ثروتمند شدن‌ جامعه‌ بهائيت‌ استفاده‌ مي‌کردند و از اين‌ ثروت‌ در راه‌ تبليغ‌ و ترويج‌ فرقه‌ خود نهايت‌ استفاده‌ را مي‌نمودند. زن‌ نيز از وسايل‌ مهم‌ جلب‌ افراد بود و از دختران‌ بهائي‌ به‌ عنوان‌ مبلغ‌ براي‌ جلب‌ جوانان‌ از طريق‌ روابط‌ جنسي‌ استفاده‌ مي‌شد.9 در گزارشي‌ محرمانه‌ به‌ سفارت‌ امريکا، وضعيت‌ بهائيان‌ اين‌ گونه‌ بيان‌ مي‌شود: از نظر تعداد مذهب‌ بهائي‌ در حال‌ ازدياد است‌ و در سطح‌ تصميم‌گيري‌ در دولت‌ ايران‌ در حال‌ اعمال‌ نفوذ است. از اعضاي‌ مذهب‌ بهائي‌ مي‌توان‌ سرهنگ‌ عبدالکريم‌ ايادي‌ پزشک‌ شخصي‌ شاه‌ ايران، سرهنگ‌ فريدون‌ جم‌ سفير ايران‌ در اسپانيا (معلم‌ پيشين‌ فرزند شاه) که‌ يک‌ بهائي‌ متعصب‌ و دوست‌ صميمي‌ سرهنگ‌ ايادي‌ است‌ و... نام‌ برد. توسعه‌ کنوني‌ بهائيگري‌ با نفوذ سرهنگ‌ ايادي‌ صورت‌ مي‌گيرد. در نتيجه‌ شاه‌ شخصا‌ بهائيگري‌ و ترويج‌ آن را در ايران‌ تصويب‌ و تاييد کرده‌ است.10 به‌ گفته‌ فردوست، رئيس‌ دفتر اطلاعات‌ شاه، شخص‌ شاه‌ در جريان‌ رشد و نفوذ بهائيان‌ قرار داشت. فعاليتهاي‌ بهائيت‌ توسط‌ ساواک‌ به‌ دقت‌ دنبال‌ مي‌شد و گزارش‌ اين‌ فعاليتها در بولتن‌هاي‌ نوبه‌اي‌ تنظيم‌ و از طريق‌ فردوست‌ به‌ اطلاع‌ محمدرضا مي‌رسيد. وي‌ مي‌گويد: «اين‌ بولتن‌ مفصل‌تر از بولتن‌ فراماسونري‌ بود، اما محمدرضا از تشکيلات‌ بهائيت‌ و به‌ خصوص‌ افراد بهائي‌ در مقام‌ مهم‌ و حساس‌ مملکتي‌ اطلاع‌ کامل‌ داشت‌ و نسبت‌ به‌ آنها حسن‌ ظن‌ نشان‌ مي‌داد.11 بنابر مدارک‌ و اسناد موجود، شاه‌ چنان‌ در حمايت‌ از بهائيان‌ کوشيد که‌ بهائيان‌ مدعي‌ بودند که‌ کارهايي‌ که‌ اکنون‌ (سال‌ 48) به‌ دست‌ اعليحضرت‌ آريامهر صورت‌ مي‌گيرد، هيچ‌ کدام‌ آن روي‌ اصول‌ دين‌ اسلام‌ نيست، زيرا شاه‌ به‌ تمام‌ دستورات‌ بهائي‌ آشنايي‌ دارد. بهائيان‌ نه‌تنها مورد حمايت‌ رژيم‌ شاه‌ بودند بلکه‌ بر اساس‌ اخبار در اسناد، مورد حمايت‌ رئيس‌ جمهور امريکا و دولت‌ اسرائيل‌ نيز بودند. بهائيان‌ ايران‌ نيز مانند ساير بهائيان‌ جهان‌ جاسوسي‌ براي‌ اسرائيل‌ را يک‌ وظيفه‌ افتخارآميز مي‌دانستند، آنان علاوه‌ بر تبريک‌ پيروزي‌ اسرائيل، گستاخي‌ را به‌ جايي‌ رساندند که‌ مبالغ‌ هنگفتي‌ پول‌ براي‌ کمک‌ به‌ ارتش‌ اسرائيل‌ جمعآوري‌ کردند.12 آنها ايران‌ را بعد از اسرائيل، دومين‌ سرزمين‌ بهائيان‌ و آن را مرکز قيام‌ و تسخير جهان‌ مي‌دانستند و در نقشه‌ دهساله‌شان‌ بر اهميت‌ ايران‌ براي‌ بهائيت‌ تاکيد داشتند. «شوقي‌ افندي» چند سال‌ قبل‌ از مرگش‌ تنظيم‌ طرح‌ جهاني‌ بهائيان‌ تحت‌ عنوان‌ «نقشه‌ دهساله» را آغاز کرده‌ بود. او اميد داشت‌ که‌ اين‌ طرح‌ در دوران‌ پيشوايي‌ خودش‌ به‌ مرحله‌ اجرا درايد ولي‌ مرگ‌ ناگهاني‌ او مانع‌ اجراي‌ هدفهايش‌ شد. اين‌ نقشه‌ شامل‌ 28 هدف‌ است‌ که‌ پيشواي‌ چهارم‌ بهائيان‌ تاکيد نموده‌ که‌ بهائيان‌ با عزمي‌ راسخ‌ و تصميمي‌ قاطع‌ بايد مرحله‌ به‌ مرحله‌ اهداف‌ اين‌ نقشه‌ را به‌ اجرا دراورند. شوقي‌ در مواد اين‌ نقشه‌ بر گسترش‌ معابد بهائي، کتب‌ و نوشته‌هاي‌ بهائيان، تاسيس‌ محافل‌ مرکزي‌ ملي‌ بهائيان‌ در قاره‌هاي‌ مختلف‌ تاکيد دارد تا در نهايت‌ در لحظه‌ «حلول‌ جهاد کبير اکبر روحاني» همه‌ عالم‌ تحت‌ تسلط‌ بهائيان‌ به‌ «صلح‌ جهاني» دست‌ يابد. دو نکته‌ در اين‌ اهداف‌ قابل‌ توجه‌ است: اول‌ آنکه‌ او در هدف‌ بيست‌ و چهارم، حمايت‌ از دولت‌ اسرائيل‌ را بر همه‌ دولتهاي‌ جهان‌ ترجيح‌ داده‌ و تاسيس‌ شعب‌ محافل‌ روحاني‌ و ملي‌ بهائيان‌ را فقط‌ بر حسب‌ قوانين‌ حکومت‌ جديدالتاسيس‌ اسرائيل‌ ممکن‌ مي‌داند. دوم: از آنجا که‌ ايران‌ نزد بهائيان‌ به‌ «مهد امرالله» (يعني‌ زادگاه‌ باب‌ و بها و محل‌ ظهور اين‌ فرق) معروف‌ و از قداست‌ ويژه‌اي‌ برخوردار است‌ و در طرح‌ ده‌ساله‌ شوقي‌ بعد از اسرائيل‌ مرکز بهائيت‌ و ارض‌ موعود معرفي‌ مي‌شود که‌ بايد نصيب‌ بهائيان‌ شود.13 در سال‌ 57 با تشديد مخالفتها و اعتراضات‌ مردمي، که‌ امواج‌ سهمگين‌ آن سلطنت‌ پهلوي‌ را به‌ لرزه‌ درميآورد، خبر از وقوع‌ انقلابي‌ عظيم‌ به‌ رهبري‌ امام‌ خميني(ره) داد. لذا رهبران‌ تشکيلاتي‌ اين‌ فرقه‌ احساس‌ خطر کردند و با خروج‌ از ايران‌ به‌ دامان‌ سرکردگان‌ غربي‌ خود پناه‌ بردند. دکتر ايادي‌ از کساني‌ بود که‌ قبل‌ از شاه،‌ ايران‌ را ترک‌ کرد14 و به‌ دنبال‌ او کساني‌ که‌ از عناصر مهم‌ بهائيت‌ در ايران‌ محسوب‌ مي‌شدند، فرار را بر قرار ترجيح‌ دادند و آنان‌که‌ ماندند به‌ ادامه‌ نقش‌ جاسوسي‌ خود ادامه‌ دادند.15 با پيروزي‌ انقلاب‌ اسلامي‌ اين‌ فرقه‌ به‌ يکباره‌ تمام‌ پشتوانه‌ سابق‌ خود در کشور را از دست‌ داد و تمام‌ آمال‌ و آرزوهاي‌ جامعه‌ بهائيت‌ نقش‌ برآب‌ شد. در گزارش‌ سفارت‌ امريکا به‌ وزارت‌ امور خارجه‌ آن کشور در ژوئن‌ 1979 ميلادي‌ (1359 شمسي) آمده‌ است: «يکي‌ از 9 نفر از مردان‌ متفکر جامعه‌ بهائيت‌ [روِ‌ساي‌ محفل‌ بهائيان] گفت‌ که‌ جامعه‌ بهائي‌ احساس‌ مي‌کند از جهات‌ اداري، اجتماعي‌ و مالي‌ در حال‌ مرگ‌ است‌ و با بدترين‌ بحران‌ در تاريخ‌ صد و 28 ساله‌اش‌ مواجه‌ شده‌ است.» .16بخشي‌ قابل‌ توجه‌ از بهائيان‌ که‌ با پيروزي‌ انقلاب‌ اسلامي، نقشه‌ها و وعده‌‌هاي بيت‌العدل‌ را بر باد مي‌ديدند، اعتقاد خود را به‌ اين‌ مسلک‌ از دست‌ داده‌ و خانوادگي‌ مسلمان‌ شدند.17 همان‌ طور که‌ ديديم، امام‌ معتقد بودند که‌ بهائيت‌ نه‌ به‌ عنوان‌ يک‌ مذهب‌ بلکه‌ به‌ عنوان‌ يک‌ حزب، وظيفه‌ جاسوسي‌ براي‌ اسرائيل‌ و قدرتهاي‌ استکباري‌ را به‌ عهده‌ دارد. چنانکه، وقتي‌ نظام‌ جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌ با دستيابي‌ به‌ اسناد محکم‌ و متقن‌ دال‌ بر جاسوسي‌ عده‌اي‌ از سران‌ تشکيلات‌ براي‌ بيگانگان، جمعي‌ از سران‌ فرقه‌ را دستگير و پس‌ از محاکمه‌ به‌ حبس‌ يا اعدام‌ محکوم‌ کرد و هر گونه‌ فعاليت‌ تشکيلاتي‌ آنان در ايران‌ را ممنوع‌ اعلام‌ نمود18، دولت‌ امريکا به‌ نفع‌ جواسيس‌ بهائي‌ واکنش‌ نشان‌ داد و رئيس‌جمهور امريکا رسما‌ از آنان جانبداري‌ کرد که‌ با پاسخ‌ دندان‌شکن‌ رهبر انقلاب‌ اسلامي‌ مواجه‌ شد.19 تشکيلات‌ مخفي‌ بهائيت‌ در ايران‌ علاوه‌ بر تبليغ‌ بر ضد انقلاب‌ در دوران‌ جنگ‌ تحميلي، از هيچ‌ خدمتي‌ جهت‌ پيروزي‌ دشمن‌ و رضايت‌ اربابان‌ خود کوتاهي‌ نکردند. آن عده‌ که‌ از سران‌ تشکيلات‌ بودند، اطلاعات‌ را به‌ صورت‌ غيرمستقيم‌ از بهائيان‌ رده‌هاي‌ پايين‌تر جمعآوري‌ کرده‌ و به‌ مرکز محافل‌ بهائي‌ (اسرائيل) ارسال‌ مي‌کردند.20 حتي‌ به‌ گفته‌ برخي‌ از بهائيان‌ مستبصر: آنان با مشاهده‌ کشته‌ شدن‌ مردم‌ با بي‌رحمي‌ تمام‌ به‌ هم‌ تبريک‌ گفته‌ و با اظهار خوشحالي‌ اضافه‌ مي‌کردند که‌ هرچه‌ مسلمانان‌ کشته‌ شوند، کم‌ است!21 بهائيان‌ مانند ساير گروههاي‌ مخالف‌ انقلاب‌ (که‌ کينه‌ امام‌ را به‌ داشتند)، در خرداد 67، هنگامي‌ که‌ ايران‌ در سوگ‌ فقدان‌ رهبر و مراد خويش‌ يکپارچه‌ غم‌ و اندوه‌ گشت‌ در محافل‌ خود به‌ شادي‌ پرداخته‌ و با تبريک‌ به‌ يکديگر اميدوارانه‌ در انتظار سقوط‌ نظام‌ و بازيافتن‌ موقعيت‌ و جايگاه‌ از دست‌رفته‌ نشستند.
پانوشت‌ها:
1. نهضت‌ امام‌ خميني‌ (ره)، سيد حميد روحاني. صص‌ 303ـ‌ 302. 2.همان، صص‌ 165 و 174.3. تاريخ‌ معاصر از ديدگاه‌ امام‌ خميني‌ (تبيان‌ 20)، سيد محمد هاشمي‌ تروجني‌ و...، صص‌ 244 و 251.4. صحيفه‌ نور، 1/56. 5. نيمه‌ پنهان، 15/177ـ‌ 176.6. تاريخ‌ معاصر از ديدگاه‌ امام‌ خميني، ص‌ 245.7. صحيفه‌ نور، 1/56.8. بهائيت‌ در ايران، زاهد زاهداني، صص‌ 293ـ‌ 292.9. ظهور و سقوط‌ سلطنت‌ پهلوي، 1/376ـ‌ 375.10. اسناد لانه‌ جاسوسي، شماره‌ 37، ص‌ 7.11. ظهور و سقوط...، 1/374.12. سه‌ سال‌ ستيز مرجعيت‌ شيعه، روح‌ الله‌ حسينيان، مرکز اسناد انقلاب‌ اسلامي، صص‌ 173ـ‌ 172.13. انشعاب‌ در بهائيت، اسماعيل‌ رائين، صص‌ 215ـ‌ 205.14. ظهور و سقوط...، ص‌ 204.15. بهائيگر اسناد لانه‌ جاسوسي، همان، ص‌ 9.16. همان، ص‌ 12.17. بهائيت‌ در ايران، ص‌ 282.18. همان، صص‌ 277ـ‌ 275.19. صحيفه‌ نور، 17/267ـ‌ 266.20. لايه‌هاي‌ پنهان‌ جاسوسي‌ در بهائيت، مصاحبه‌ با يک‌ نجات‌ يافته‌ ديگر از بهائيت، کيهان، 18799، 1386.21. سه‌ سال‌ ستيز مرجعيت‌ شيعه، صص‌ 169ـ‌ 168.
 
بيانات مقام معظم رهبری در چهارمين نشست «انديشه‌هاى راهبردى»‌ با موضوع آزادی PDF
بسم‌اللّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌
اولاً خيلى خوشحالم و حقيقتاً خيلى متشكرم از يكايك حضار، بخصوص برادران و خواهرانى كه زحمت كشيده بودند، تحقيق كردند، مقاله تنظيم كردند، بعد كوشش كردند آن مقاله را خلاصه كردند - پيدا بود ديگر، مقاله‌ها كاملاً خلاصه شده بود - كه بايد خدا به ما توفيق بدهد، بتوانيم اصل مقاله‌ها را كه حالا چاپ كردند، در اختيار گذاشتند، وقت كنيم و ان‌شاءاللّه ببينيم. حالا بنده كه اقبال اين وقت پيدا كردن را بعيد است داشته باشم، اما دوستان خوب است به اصل مقالات مراجعه كنند و تأمل كنند؛ چون ما با اين مقوله كار داريم. همچنين از مجرى محترم و عزيزمان آقاى دكتر واعظزاده كه طبق معمول با سخنان كوتاه، مطالب زيادى را بيان ميكنند و با تظاهر كم، عقبه‌ى وسيعى از كار را با خودشان اين طرف و آن طرف ميكشانند، تشكر ميكنم. واقعاً ايشان و همكارانشان خيلى زحمت ميكشند؛ ميدانم.
لازم است يك تشكر ويژه هم از همه‌ى دست‌اندركاران بكنيم. خب، اين روزها مشاهده ميكنيد به تبع اين گلاويز شدن‌هائى كه استكبار جهانى و در واقع دشمن درجه‌ى يك آزادى، با كشور ما و با جمهورى اسلامى پيدا كرده - سر همين قضاياى اقتصادى و آثار آن بر عملكرد مجموعه‌ى حكومت و در زندگى مردم - طبعاً يك دغدغه‌ى عمومى در فضاى سياسى كشور وجود دارد؛ يعنى هيچكداممان فارغ از اين فكر نيستيم؛ در عين حال اين كار اصلى و اساسى و بلندمدت، دچار وقفه و تعطيل نشد؛ يعنى تقريباً به طور دقيق، طبق همان برنامه‌ريزى‌اى كه كرده بودند، اين اجلاس در زمان خود تحقق پيدا كرد. اين، بنده را، هم خوشحال ميكند، هم متشكر ميكند از همه‌ى دست‌اندركاران.
جمهورى اسلامى از برگزارى جلسات نشستهاى انديشه‌هاى راهبردى چند هدف عمده دارد، كه اين هدفها را ما نميخواهيم فراموش كنيم و از جلوى چشممان خارج كنيم.
ادامه مطلب...