شنبه, 16 آذر 1404
You are here:

انتخاب قالب

اطلاعات سایت

اعضا : 5711
محتوا : 302
بازدیدهای محتوا : 1299916

اوقات شرعی



جستجو

Loading
تشرف سيد مهدي قزويني در راه كربلا PDF
سيد مهدي قزويني فرمود: روز چهاردهم ماه شعبان ، از حله به قصد زيارت حضرت ابي عبداللّه الحسين (ع )بيرون آمدم .
وقتي بـه شط هنديه رسيدم (شعبه اي است از رود فرات كه بعد از منطقه مسيب جدا و به كوفه مي رود.
آبادي معتبري كنار اين شط است كه طويريج نام دارد ودر راه حله به سمت كربلا واقع شده است ) از سـمـت غـرب شط عبور كردم .
ديدم زواري كه از حله و اطراف آن و آنهايي كه از نجف اشرف و حوالي وارد شده بودند،تماما در خانه هاي بني طرف ، از عشاير هنديه محصور شده اند و راهي براي كربلانيست ، زيرا عشيره عني زه در مسير، فرود آمده و راه عبور و مرور زوار را قطع كرده بودند و نمي گذاشتند كسي از كربلا خارج و يا داخل شهر شود.
هركس هم مي رفت اورا غارت مي كردند.
مـن نزد عربي فرود آمدم و نماز ظهر و عصر را بجا آوردم و نشستم .
منتظر بودم ببينم كار زوار به كـجـا مـي انجامد.
آسمان هم ابر داشت و باران كم كم مي باريد.
در اين حال كه نشسته بودم ، ديدم تـمـام زوار از خانه ها بيرون آمدند و به سمت كربلا متوجه شدند.
ادامه مطلب...
 
حكومت علوي، الگوي حكومت مهدوي 1 PDF

 اشاره: شايد در اذهان بسياري ازمردم اين پرسش مطرح باشد كه امام‏مهدي، عليه‏السلام، چگونه حكومت‏خواهد كرد و نظام سياسي - اداري كه‏او برپا مي‏كند چه ويژگيهايي خواهدداشت؟

ادامه مطلب...
 
علت غيبت - فلسفه غیبت PDF
بنابر آنچه در برخي از روايات آمده است، علت واقعي غيبت امام زمان (عليه السلام) بر ما پوشيده است کمال الدين و تمام النعمة، ص 482. در عين حال با استفاده از روايات به عواملي چند در اين زمينه پي مي بريم: 
1 ـ امتحان و آزمايش: غيبت آن حضرت سبب مي شود تا نفاق پنهان عده اي آشکار شود، و ايمان حقيقي محبان و شيعيان واقعي امام (عليه السلام) در کوره ي ولايت امام غايب (عليه السلام) از ناخالصي ها و دورويي ها جدا و پاک گردد و مؤمن از منافق تميز داده شود. 
حضرت موسي بن جعفر (عليه السلام) مي فرمايد: «هنگامي که پنجمين فرزند امام هفتم (عليه السلام) غايب شد، مواظب دين خويش باشيد، تا مبادا کسي شما را از دين خارج کند! اي پسرک من! براي صاحب الامر بناچار غيبتي خواهد بود، به طوري که عده اي از مؤمنان از عقيده ي خود بر مي گردند، همانا خدا به وسيله ي غيبت، بندگانش را امتحان مي نمايد.»بحارالانوار، ج 51، ص 113. 
2 ـ بيعت نکردن با ستمکاران: حسن فضّال مي گويد: علي بن موسي الرضا (عليه السلام) فرمود: «گويا شيعيان را مي بينم که هنگام مرگ سومين فرزندم (امام حسن عسکري (عليه السلام)) در جست و جوي امام خود همه جا را مي گردند، اما او را نمي يابند.» عرض کردم: به چه دليل؟ فرمود: «زيرا امامشان غايب مي شود.» عرض کردم: چرا غايب مي شود؟ فرمود: «براي اين که وقتي با شمشير قيام نمود بيعت کسي در گردنش نباشد.» بحارالانوار، ج 51، ص 113. 
3 ـ حفظ جان حضرت: 
زراره مي گويد: حضرت امام صادق (عليه السلام) فرمود: «اي زراره! قائم ما ناچار است که غيبت کند.» عرض کردم: براي چه؟ فرمود: «از جان خود بيم و ترس دارد.» پس حضرت با دست به شکم خود اشاره کرد اثبات الهداة، ج 6، ص 437. 
امام زمان (عليه السلام) از کشته شدن و مرگ بيم و هراس ندارند، بلکه حفظ جان ايشان به خاطر اين است که مبادا پرچمِ هدايت زمين بماند، و رشته ي هدايتي که به پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) متصل است، قطع شود.
 
خاطرات حسين فلا‌ح؛ يک نجات‌يافته از بهائیت PDF

حجت مسلماني من
مسلمان شدن من چند دليل داشت، اول اين که بسياري از دوستان من مسلمان بودند من هم دوست داشتم مثل آنها آزاد باشم. نه اين که در چنبره و حصار تشکيلات بهائيت باشم. در دوران انقلاب من حدودا يازده، دوازده ساله بودم بعد از آن هم که جنگ پيش آمد مسلمانان را مي‌ديدم که چطور خالصانه به دين، ملت و وطن خود عشق مي‌ورزند. من هم دوست داشتم مثل آنها باشم، دوم اين که سوالات زيادي در ذهنم نسبت به بهائيت وجود داشت، افکار و عقايد مسلمانان با عقايد ما خيلي فرق داشت. رفتار مسلمان‌ها خيلي بهتر و آزادانه‌تر از ما بود. گرچه طبق تعاليم فرقه‌اي،ما خود را برتر از آنها مي‌دانستيم. با اين وجود سوالاتي برايم پيش مي‌آمد! لذا از مسوولانمان يعني همان کساني که جزء محفل (خادمين) بودند، مي‌پرسيدم. عکس‌العمل آنها در مقابل سوالات جزيي من تند و پرخاشگرانه بود.... همين سوالات مرا بيشتر تشويق مي‌کرد که تحقيقات خود را دنبال کنم و عاقبت به همراه همسر سابقم پس از تحقيقات و مطالعات زياد، پي به بطالت و ساختگي بودن بهائيت برديم و مسلمان شديم.

جرات ابراز ندارم
من با يکي از بهائيان همدان که حدود 70 سال سن داشت بعد از مسلمان شدنم صحبت کردم. گفتم شما تاکنون خودت هم پي برده‌اي که بهائيت اعتقادي نيست که قبول داشته باشي، بطلان آن را مي‌داني پس چگونه تاکنون اقدامي نکرده‌اي؟ او دستش را روي قرآن گذاشت و گفت من خيلي وقت است که مسلمان شده‌ام در دل خود مسلمان هستم ولي جرات ابراز آن را ندارم. چون سني از من گذشته است و مي‌ترسم در اين سن به امر تشکيلات بهائيت زن و بچه‌ام مرا رها کرده و آواره شوم.... به همين خاطر نمي‌توانم مسلماني خود را علنا اعلام کنم!

زماني که آن پيرمرد گفت: مسلمان شده‌ام به دنبال آن کتاب مقدس بهائيان را آنچنان به زمين کوبيد که من از ترس گفتم من که علنا هم مسلمانم جرات چنين کاري را ندارم چطور چنين کردي؟ در جواب گفت: من اصلا اعتقادي به بهائيت ندارم مجبورم در اين سنين پيري به خاطر اين که بچه‌هايم تنهايم نگذارند بسوزم و بسازم. .

طواف سربازان اسرائيلي دور مقام اعلي
همسايه‌اي داشتيم به نام شهين خانم که يهودي بود. آن زمان نزديک به 30 درصد جمعيت همدان يهودي بودند و يک بار به اسرائيل رفته بود و زماني که برگشت اين گونه در بين بهائيان سخن مي‌گفت که: هر گاه سربازان اسرائيلي مي‌خواهند به جنگ با اعراب و يا فلسطيني‌ها بروند دور مقام اعلاي شما (بهائيان) طواف مي‌کنند تا در آن جنگ پيروز ميدان شوند اين نهايت سياسي بودن اين فرقه را مي‌رساند و پسرش هم که جزو سربازان اسرائيلي بود براي مدتي که به ايران آمده بود طبق چيزي که قبلا به او ديکته کرده بودند در جمع بهائيان اين شعار را مي‌داد که ما بهائيت را آنقدر قبول داريم که براي پيروز شدن در جنگ دور مقام اعلايشان طواف مي‌کنيم. بهائيان هم که اين را مي‌شنيدند، اظهار سرور و خوشحالي مي‌نمودند.


حسین فلاح، یک نجات یافته از بهائیت