چهارشنبه, 24 مهر 1404
You are here:

انتخاب قالب

اطلاعات سایت

اعضا : 5710
محتوا : 302
بازدیدهای محتوا : 1280227

اوقات شرعی



جستجو

Loading
مسجد سهله PDF


اشاره :

در گوشه و كنار سرزمينهاي اسلامي مكانهايي وجود دارند كه منتظران يار در آنها گرد مي آيند و به ياد عزيز سفر كرده خود نجواهاي عاشقانه سر مي دهند. اين مكانها كه هر كدام به نوعي يادگار حضرت موعود هستند براي همه شيعيان مقدس است و بزرگداشت آنها وظيفه اي همگاني به شمار مي آيد.

براي آشنايي بيشتر شما عزيزان با مساجد، مقامها و اماكن خاصي كه يادآور آن امام منتظر هستند، بر آن شديم كه در هر شماره به اجمال يكي از اين مكانها را معرفي كنيم. باشد كه مورد قبول حضرت موعود واقع شود.

ادامه مطلب...
 
تشرف غانم هندي در غيبت صغري PDF
ابوسعيد غانم هندي مي گويد: مـن در يكي از شهرهاي هند (كشمير) بودم و دوستاني داشتم كه چهل نفر بودند.
ما بركرسيهايي كـه در طـرف راسـت سـلـطان بود، مي نشستيم و همه كتب اربعه (تورات ،انجيل ، زبور و صحف ابراهيم ) را خوانده ، با آنها در ميان مردم حكم مي كرديم ومسائل دين را به ايشان تعليم و در حلال و حرام نظر مي داديم .
سلطان و رعيت هم به ما رجوع مي كردند.
روزي در خصوص سيد انبياء، رسول اللّه (ص )، صحبتي شد و بين خودمان گفتيم ،اين پيغمبر كه در كـتـابها نامش برده شده وضعش بر ما مخفي مي باشد، پس واجب است كه به دنبال او باشيم و آثارش را جستجو كنيم .
در آن مـجـلـس نـظـر تـمام ايشان بر اين موضوع قرار گرفت كه من براي جستجو خارج شده و سـيـاحـت كـنـم .
مـن هـم بـا ايـن عزم در حالي كه با خود، مال و ثروت زيادي برداشته بودم ، از هندوستان ، خارج شدم .
دوازده ماه سير نمودم ، تا آن كه به نزديكي شهر كابل رسيدم .
به طايفه اي از تركمن ها برخورد نمودم .
آنها مرا غارت و جراحات شديدي بر من وارد آوردند.
به كابل وارد شدم .
حاكم كابل از حال من مطلع شد و مرا روانه بلخ ‌كرد.
والي در آن زمان ، داوود بن عباس بن ابي الاسود بود.
مطلع شد كه من از هندوستان براي تحقيق از ديـن اسـلام بـيـرون آمده و در اين باره با فقهاء و علماء علم كلام مناظره كرده ام و زبان فارسي را آموخته ام ، لذا كسي را فرستاد و مرا در مجلس خود احضاركرد.
فقهاء را هم حاضر كرد و آنها با من مناظره نمودند و من هم به آنها خبر دادم كه ازهند براي يافتن اين پيغمبري كه در كتابهاي خود نام او را ديده ام ، خارج شده ام .
گفتند: نام آن پيامبر چه مي باشد؟ گفتم : نام او محمد است .
گفتند: اين شخص ، پيغمبر ما است .
از شـريـعـت و ديـن او سـؤال كردم .
آنها تا حدي مرا آگاه نمودند.
گفتم : من مي دانم كه محمد پيغمبر است ، اما نمي دانم اين كه شما مي گوييد، همان است يا نه .
جايش را به من بگوييد تا نزد او بـروم و از علائمي كه به ياد دارم ، جويا شوم .
اگر او همان پيغمبري بود كه مي شناسم ، به او ايمان مي آورم .
گفتند: او از دنيا رفته است .
گفتم : وصي و خليفه او كيست ؟ گفتند: ابوبكر.
گفتم : اين كنيه است ، نام او را بگوييد.
گفتند: عبداللّه بن عثمان و او از قريش است .
گفتم : نسب پيغمبر خود محمد (ص ) را بگوييد.
نسب او را بيان كردند.
گـفـتـم : آن پـيـغمبري كه من به دنبال او هستم ، اين شخص نيست ، زيرا آن كه در پي اوهستم ، خـلـيـفـه اش برادر او در دين ، پسرعموي او در نسب ، شوهر دخترش در سبب مي باشد.
ايشان پدر اولاد او است و آن پيغمبر در روي زمين اولادي غير از اولادخليفه خود ندارد.
وقـتـي اين سخنان را شنيدند، آشوبي به پا شد و گفتند: ايها الامير اين مرد از شرك خارج و وارد كفر گرديده و خون او حلال است .
گـفتم : اي مردم ، من خود ديني دارم و از آن دست بر نمي دارم تا آن كه دين بهتري بدست آورم .
مـن اوصاف اين مرد را در كتب پيغمبران گذشته اين طور ديده ام و ازشهر و ديار و عزت و دولت خود بيرون نيامدم ، مگر براي يافتن او، و اين كه شمامي گوييد مطابق با اوصاف اين پيغمبر موعود نيست ، دست از سر من برداريد.
والـي وقـتـي ايـن مـطلب را ديد، حسين بن اسكيب را كه از اصحاب امام حسن عسكري (ع ) بود، خواست و به او گفت : با اين مرد هندي مناظره كن .
حسين گفت : خدا امير را حفظ كند، فقهاء و علماء در محضر تو هستند و از من داناترو بيناترند.
گـفت : نه ، بلكه همان طوري كه مي گويم در خلوت با او مناظره كن و كمال ملاطفت رارعايت نما.

حسين مرا به خلوت برده و با من مدارا نمود و گفت : آن كس كه تو مي خواهي همين محمد است كـه ايـنـها گفتند.
وصي و خليفه او علي بن ابيطالب بن عبد المطلب (ع )است .
او همسر فاطمه (س )، - دختر آن حضرت - و پدر حسن و حسين - دو فرزندپيامبر - است .
غـانـم مـي گـويـد: وقـتي اين سخنان را شنيدم ، گفتم : اللّه اكبر، اين شخص همان است كه من مـي خـواهـم ، لذا به نزد داوود بن عباس آمدم و گفتم : ايها الامير آن كس را كه مي خواستم ، پيدا كردم .
اشهد ان لااله الا اللّه و ان محمدا رسول اللّه .
داوود به من احسان و اكرام نمود و متوجه حسين شد و گفت : مراقب حال او باش .
هـمـراه حـسـيـن رفتم و با او انس گرفتم و مسائل دين خود را از او آموختم : نماز و روزه و ساير واجـبـات را به من آموخت .
تا آن كه روزي به او گفتم : ما در كتابهاي خودديده ايم كه اين محمد خـاتـم پيغمبران مي باشد و بعد از او پيغمبري نيست .
ديگر آن كه كارها بعد از او با وصي و وارث و خـليفه او است .
پس از آن با وصي بعد از وصي ،يعني اين امر در اعقاب و فرزندانش تا قيامت هست .
حال بگو وصي وصي محمد چه كسي است ؟ گـفـت : حسن و بعد از او حسين مي باشد و بعد از او پسران حسين (ع ) و خلاصه نام ايشان را ذكر كـرد، تـا آن كـه بـه صاحب الزمان (ع ) رسيد.
بعد هم مرا از آنچه واقع گشته ، خبر داد، لذا فكري نداشتم ، مگر آن كه به دنبال ناحيه مقدسه براه بيفتم .
بـعـد از آن در سـال 264، غـانم به شهر قم آمد و با اهل قم و طايفه اماميه بود تا آن كه بابرخي از ايشان روانه بغداد شد و با او رفيقي از اهل سنت بود كه ابتداء هم مذهب بودند.
غـانـم مي گويد: بعضي از اخلاق آن رفيق را نپسنديدم ، لذا از او جدا شده و سفرمي كردم ، تا وارد سامرا شدم و از آن جا به سوي عباسيه (مسجد بني عباس كه حالامخروبه و معروف به خلفاء است و سابقا دارالحكومة بوده است ) رفتم .
در آن جا نمازرا خوانده و درباره چيزي كه قصد داشتم به فكر فرو رفتم .
ناگهان ديدم كسي نزد من آمد و گفت : تو فلاني هستي ؟ و مرا به آن اسمي كه در هند داشتم ، نام برد.
گفتم : بله .
گـفـت : مولاي خود را اجابت كن .
وقتي اين مطلب را شنيدم ، به همراهش روانه شدم .
او در ميان كوچه ها مي رفت و من به دنبالش بودم .
تا آن كه وارد خانه و باغي شد.
من هم داخل شدم .
در آن جا مـولاي خـود را ديـدم كه نشسته اند و به من توجه كردند و به زبان هندي فرمودند: مرحبا يا فلان (خوش آمدي )، حالت چطور است ؟ حال فلان وفلان (تمام چهل نفر از دوستان مرا نام برد) چطور است ؟ و راجع به هر يك از ايشان جداگانه سؤال فرمود.
بعد هم مرا به وقايعي كه برايم اتفاق افتاده بود، خبر داد و تمام اين سخنان را به زبان هندي فرمود.
بعد فرمود: مي خواهي با اهل قم به حج بروي ؟ عرض كردم : آري ، مولاي من .
فـرمـود: بـا ايـشان مرو، امسال صبر كن و سال آينده برو.
پس از آن كيسه اي كه نزدحضرتش بود، بـرداشت و به من مرحمت كرد و فرمود: اين را براي مخارجت بردار ودر بغداد بر فلاني - نام او را ذكر فرمود - وارد شو و او را بر چيزي مطلع نكن .
بعد از آن غانم برگشت و به حج نرفت .
پس از آن قاصدها آمدند و خبر آوردند كه حجاج در آن سال از عقبه (محلي است ) برگشته اند.
و به اين وسيله ، علت منع حضرت از تشرف به حج ، دانسته شد.
غـانـم هـم بـه خـراسـان مراجعت كرده و در سال بعد به حج مشرف شد و براي ما هديه فرستاد و برگشت بعد به خراسان رفته و همان جا توقف نمود، تا آن كه وفات كرد
كمال الدين ج 2، ص 15، س 20
 
دعوت از مديران وبلاگ هاي مهدوی PDF

مجموعه فرهنگی منتظران دارنده وب سايت منتظران در نظر دارد با توجه به فعاليت پراكنده وبلاگ های مهدوی از همه مديران آنها دعوت به عمل آورد تا براي ايجاد يك منبع جامع مهدويت اين مجموعه را ياري نمايند.

دارندگان وبلاگ های مهدوی كه تمايل به همكاري دارند مي توانند از طريق پست الكترونيك این نشانی پست الکترونیک دربرابر spambot ها و هرزنامه ها محافظت می شود. برای مشاهده آن شما نیازمند فعال بودن جاواسکریپت هستید با اين مجموعه تماس بگيرند يا با عضويت در سايت، منتظر ارتباط اين مجموعه با خود باشند.

با تشكر از همدلي و همكاري شما

مجموعه فرهنگي منتظران 

 

 
مسجد مقدس جمكران از ديدگاه بزرگان PDF

اشاره: كاركنان مسجد مقدس جمكران در زمان حيات فقيه اهل بيت حضرت آية الله مرعشي نجفي، قدس سره، ضمن ديدار با ايشان در زمينه تاريخچه و جايگاه معنوي و... مسجد جمكران نظر معظم له را جويا شدند كه حضرتشان مطالبي را بيان فرمودند كه جهت آشنايي بيشتر علاقه مندان با اين مسجد مقدس خلاصه اي از اين مطالب را مي آوريم:

... عرض مي شود كه اين مسجد شريف در اوايل غيبت صغراي حضرت ولي عصر، عليه السلام، بنا شده است ودر نوشته هاي قديمي سه اسم براي آن ذكر شده كه هر يك از آنها به مناسبتي بوده است:

مسجد جمكران گفته شده است; چون متصل به قريه جمكران است.

مسجد حسن بن مثله گفته اند; چون در زمان حسن بن مثله و به همت او ساخته شده است.

مسجد صاحب الزمان، عليه السلام، مي گويند; چون وجود مبارك امام زمان، عليه السلام، مكرر در آن ديده شده است.

اين مسجد از اول زمان غيبت صغري تا به امروز مورد احترام همه شيعيان بوده است. مرحوم شيخ بزرگوار محدث عاليقدر حجة الاسلام صدوق، قدس سره، كتابي بنام «مونس الحزين » دارند كه حقير آن را نديده ام ولي مرحوم آقاي حاج ميرزا حسين نوري استاد استاد حقير از آن كتاب نقل مي فرمايد، در آن كتاب مفصلا وقايع احداث مسجد جمكران نقل شده است و بالجمله اين مسجد مورد احترام علماي اعلام و محدثين كرام شيعه بوده و كرامات متعددي هم از اين مسجد ديده شده است.

بناي اول اين مسجد در زمان حسن بن مثله و بناي دوم آن در زمان صدوق، قدس سره، بوده است. در زمان صفويه هم چند مرتبه در آن تعميراتي انجام گرفته است. در زمان زعامت مرحوم آية الله حائري، مرحوم حجة الاسلام آقا شيخ محمدتقي بافقي، قدس سره، و بعد از او آقاي حاج آقا محمد معروف به آقازاده، از تجار محترم قم تعميراتي نمودند.

در اين مسجد مكرر كراماتي ديده شده است كه مرحوم شيخ محمدعلي كچويي معروف به قمي در كتاب «تاريخ قم » در جلد اول و دوم به بعضي از كراماتي كه در آن جا اتفاق افتاده و به اشخاصي كه شرفياب حضور مبارك حضرت ولي عصر، عليه السلام، شده اند اشاره كرده است. جاي ترديد نيست كه اين مسجد مورد احترام شيعه بوده و نمازي هم در آنجا نقل شده است كه البته بهتر است كه اين نماز به قصد رجاء به جا آورده شود.

اين مسجد موقوفات و اراضي متعدد در اطراف داشته و در خود شهر مقدس قم رقباتي وقف بر اين مسجد بوده است كه اكثر آنها از حال وقفيت بيرون رفته و ملك شخصي شده است.

براي اين مسجد تاريخچه هاي مختصري نوشته شده ولي آنچنان كه بايد خصوصيات آن نقل نشده است.

حقير خودم مكرر كراماتي را از آن مشاهده كرده ام. چهل شب چهارشنبه مكرر موفق شده ام كه در آن بيتوته نمايم و جاي ترديد نيست كه اين مسجد از امكنه مورد توجه و محل نزول بركات الهي است.

اين مسجد بعد از مسجد سهله - كه شبهاي چهارشنبه اهالي نجف اشرف به آنجا مشرف مي شوند - از مساجدي است كه منتسب به وجود مبارك حضرت ولي عصر، عليه السلام، است.

نكته ديگر آنكه اصل مسجد جمكران مسجد كوچكي بوده است كه در طي زمان بر آن افزوده شده كه اخيرا در اين دو سال باز به آن افزوده اند. به استدعاي حقير، از بانيان خير، آن قطعه كه مسجد اصلي است رنگ موزاييك هاي آن با آنچه بعدها به آن افزوده شده فرق دارد تا اگر كسي خواست در مسجد اصلي عبادت كند، نماز و دعايي به جا آورد آن قسمت مشخص باشد.

... خداوند توفيق همه را زياد و بزودي چشم همه ما را به جمال مبارك آن حضرت روشن بفرمايد.

ماهنامه موعود شماره 13