دوشنبه, 09 دی 1404
You are here:

انتخاب قالب

اطلاعات سایت

اعضا : 5711
محتوا : 302
بازدیدهای محتوا : 1312599

اوقات شرعی



جستجو

Loading
خاطرات حسين فلا‌ح؛ يک نجات‌يافته از بهائیت PDF

حجت مسلماني من
مسلمان شدن من چند دليل داشت، اول اين که بسياري از دوستان من مسلمان بودند من هم دوست داشتم مثل آنها آزاد باشم. نه اين که در چنبره و حصار تشکيلات بهائيت باشم. در دوران انقلاب من حدودا يازده، دوازده ساله بودم بعد از آن هم که جنگ پيش آمد مسلمانان را مي‌ديدم که چطور خالصانه به دين، ملت و وطن خود عشق مي‌ورزند. من هم دوست داشتم مثل آنها باشم، دوم اين که سوالات زيادي در ذهنم نسبت به بهائيت وجود داشت، افکار و عقايد مسلمانان با عقايد ما خيلي فرق داشت. رفتار مسلمان‌ها خيلي بهتر و آزادانه‌تر از ما بود. گرچه طبق تعاليم فرقه‌اي،ما خود را برتر از آنها مي‌دانستيم. با اين وجود سوالاتي برايم پيش مي‌آمد! لذا از مسوولانمان يعني همان کساني که جزء محفل (خادمين) بودند، مي‌پرسيدم. عکس‌العمل آنها در مقابل سوالات جزيي من تند و پرخاشگرانه بود.... همين سوالات مرا بيشتر تشويق مي‌کرد که تحقيقات خود را دنبال کنم و عاقبت به همراه همسر سابقم پس از تحقيقات و مطالعات زياد، پي به بطالت و ساختگي بودن بهائيت برديم و مسلمان شديم.

جرات ابراز ندارم
من با يکي از بهائيان همدان که حدود 70 سال سن داشت بعد از مسلمان شدنم صحبت کردم. گفتم شما تاکنون خودت هم پي برده‌اي که بهائيت اعتقادي نيست که قبول داشته باشي، بطلان آن را مي‌داني پس چگونه تاکنون اقدامي نکرده‌اي؟ او دستش را روي قرآن گذاشت و گفت من خيلي وقت است که مسلمان شده‌ام در دل خود مسلمان هستم ولي جرات ابراز آن را ندارم. چون سني از من گذشته است و مي‌ترسم در اين سن به امر تشکيلات بهائيت زن و بچه‌ام مرا رها کرده و آواره شوم.... به همين خاطر نمي‌توانم مسلماني خود را علنا اعلام کنم!

زماني که آن پيرمرد گفت: مسلمان شده‌ام به دنبال آن کتاب مقدس بهائيان را آنچنان به زمين کوبيد که من از ترس گفتم من که علنا هم مسلمانم جرات چنين کاري را ندارم چطور چنين کردي؟ در جواب گفت: من اصلا اعتقادي به بهائيت ندارم مجبورم در اين سنين پيري به خاطر اين که بچه‌هايم تنهايم نگذارند بسوزم و بسازم. .

طواف سربازان اسرائيلي دور مقام اعلي
همسايه‌اي داشتيم به نام شهين خانم که يهودي بود. آن زمان نزديک به 30 درصد جمعيت همدان يهودي بودند و يک بار به اسرائيل رفته بود و زماني که برگشت اين گونه در بين بهائيان سخن مي‌گفت که: هر گاه سربازان اسرائيلي مي‌خواهند به جنگ با اعراب و يا فلسطيني‌ها بروند دور مقام اعلاي شما (بهائيان) طواف مي‌کنند تا در آن جنگ پيروز ميدان شوند اين نهايت سياسي بودن اين فرقه را مي‌رساند و پسرش هم که جزو سربازان اسرائيلي بود براي مدتي که به ايران آمده بود طبق چيزي که قبلا به او ديکته کرده بودند در جمع بهائيان اين شعار را مي‌داد که ما بهائيت را آنقدر قبول داريم که براي پيروز شدن در جنگ دور مقام اعلايشان طواف مي‌کنيم. بهائيان هم که اين را مي‌شنيدند، اظهار سرور و خوشحالي مي‌نمودند.


حسین فلاح، یک نجات یافته از بهائیت

 
«باب» كيست؟ PDF
سيدعلي محمد شيرازي بنيانگذار فرقه ضاله «بابيه» در محرم ۱235 قمري در شهر شيراز به دنيا آمد. پدرش رضا و مادرش فاطمه بيگم و بنابه قولي خديجه بيگم نام داشت. خواندن و نوشتن را به شيوه معمول زمانه خويش در شيراز آغاز كرد. هنوز كودك بود كه پدرش را از دست داد، به همين سبب روانه بندر بوشهر شد و تحت كفالت دايي اش قرار گرفت و مدتي را نزد يك مكتب دار كه از پيروان فرقه «شيخيه» بود، به كار آموختن پرداخت. و چون به سن رشد و بلوغ رسيد در كنار دايي خود به كسب و كار در «كمپاني ساسون» كه سهام و مالكيت آن متعلق به يكي از كلان سرمايه داران يهودي بغداد بود و در بندر بوشهر و بمبئي هندوستان به كار تجارت ترياك اشتغال داشت، پرداخت. وظيفه سيدعلي محمد در آغاز اين همكاري، انجام كار بسيار دشوار «ترياك مالي» بود. او وظيفه داشت تا هرروز بيش از ده ساعت در زير آفتاب سوزان بندر بوشهر و اكثراً بر روي بام كاروانسرايي كه به عنوان انبار نگهداري و محل ذخيره ترياك، در اختيار و تملك كمپاني يهودي «ساسون» بود، ترياك هاي خام را كه به صورت مايع در خمره و كوزه هاي بزرگ قرار داشت، بر روي تخته اي مخصوص ريخته و با كاردك فلزي ويژه اين كار، ساعت ها آن را به بالا و پايين مي كشيد و مالش مي داد تا كم كم اين مايع در مجاورت هوا و مالش دادن، تبديل به گلوله ها و حجم هاي سفت و فشرده ترياك شود. سپس آنها را به صورت «لول»هاي 20 گرمي در مي آورد تا به دفتر تجارتخانه «ساسون» در بمبئي هندوستان ارسال شود و در راستاي سياست استعماري انگليس، در منطقه آسياي جنوب شرقي، بويژه چين، با قيمتي در حد رايگان بين مردم بومي آن مناطق توزيع گردد. خاندان معروف نمازي شيراز از عوامل توزيع اينگونه ترياك ها در منطقه چين بودند و ثروت سرشار خود را از رهگذر ترياك هاي مجاني كه از يهوديان مي گرفتند و در منطقه توزيع مي كردند، به دست آوردند.
ادامه مطلب...
 
تشرف حاج سيد احمد اصفهاني خوشنويس PDF
حـاج سـيـد احـمـد اصفهاني ، معروف به خوشنويس ، كه از مهاجرين شهر سامرا در زمان ميرزاي شـيـرازي بـود و بـه هـمراه عالم عامل حاج ملا محمد علي سلطان آبادي به حج مشرف شده بود، فرمود: در آن سفر چون وارد مكه معظمه شديم چند شتر را براي رفتن به مني از شخص شترداري كه نامش صالح بود و به همين مناسبت به او صالح جمال مي گفتند، اجاره كرديم .
وقـتـي شـتـرها را از خارج شهر آوردند، يكي از آنها مفقود شده بود.
او حجاج را سواركرد و ايشان رفتند و گفت : بگذاريد حجاج بروند، من يك شتر مي فرستم كه شما رابدون تاخير و معطلي ببرد.
من تنها ماندم و در خانه اي كه منزل كرده بودم ، جز يك پيرزن كه او را به خاطرحفاظت در آن جا گـذاشـتـه بودند كسي نماند، لذا من تنها و محزون و غمگين بدون اين كه چاره و علاجي داشته باشم ، ماندم ضمنا من در خانه مطوف خود (راهنما) سيدجليل ميرزا ابوالفضل شيرازي ، در طبقه چـهـارم مـنـزل سـكونت داشتم .
بر در خانه منتظر شتربان بودم كه الان شتري را مي فرستد و به حـجـاج ملحق مي شوم تا اين كه آفتاب غروب كرد و شب تاريك شد.
در آن وقت از پيرزن خواستم كـه بـه خـانـه صالح جمال رفته و خبري بياورد و گفتم : يك ليره عثماني به خاطر اين كار به تو مي دهم .
قبول نكرد و گفت : اگر هزار ليره هم بدهي خانه را رها نمي كنم .
بـا شـنـيدن اين جواب حال زار و رسوايي دنيا و آخرت مرا گرفت ، زيرا حج من استيجاري بود.
به هـمـيـن دلـيـل به بالاي بام رفتم و گريه زيادي كردم و بر روي خاك به سجده افتادم و التجاء و استغاثه به حضرت صاحب الامر عجل اللّه تعالي فرجه الشريف نمودم .
ناگاه مردي را ديدم كه شكل شـتـردارهـا بـود و در خـانـه ايـستاده و با او شتري است .
ادامه مطلب...
 
پیشرفت چیست؟ PDF
بیانات رهبر معظم انقلاب حضرت امام خامنه‌ای در جمع هزاران تن از دانشجویان و استادان سمنان
18 ابان ماه 1385
اينكه «پيشرفت چيست؟» حرفهاى گوناگونى در سطح دنيا مطرح است. همه‌جور حرفى هست؛ نسخه‌هاى قلابى، توصيه‌هاى متناقض، عجيب و غريب و بعضاً خائنانه، كه اين بلايى بود كه در آغاز شروع مدرن‌سازى كشور به جان ما ايرانيها افتاد. اول كه نشانه‌هاى پيشرفت اروپايى براى ايرانيها معلوم شد، كم كم به فكر افتادند كه ببينند در اروپا، در آن طرف دنيا، چه خبراست؛ قبل از آن، اصلاً خبر نداشتند كه در دنيا چه خبر است! سلاطين قاجارى آنقدر گرفتار حرمسراها و سفره‌خانه‌ها و گرفتاريهاى شخصى و مسائل بى‌ارزش خودشان بودند كه اصلاً از اينكه در دنيا چه دارد مى‌گذرد، خبر نداشتند. رنسانس چه بود؟ چطور به وجود آمد؟ چرا به وجود آمد؟ نتيجه‌اش چه شد؟ اصلاً اين قضايا را تا دوران فتحعلى شاه و بعد از آن ملتفت نبودند! بعد كه جنگ ايران و روس شد و دستگاه قاجارى به واسطه‌ى سلاحهاى پيشرفته‌ى روسها - كه آن روز از امكانات جديد و سلاحهايى كه براى خودشان ساخته بودند، بهره بردند - تو دهنى محكمى خورد، تازه كسانى را به اروپا فرستادند و سفراى اروپايى هم كه در ايران زندگى مى‌كردند، دست و پايى باز كردند. پيغام‌آورها و مأموران ويژه‌اى هم براى زمينه‌سازى نفوذ سياسى به ايران گسيل شدند و با روشهاى خودشان به ايران آمدند. اولين كسانى كه با موج به اصطلاح مدرنيته مواجه شدند، چه كسانى بودند؟ شاهزاده‌ها، رجال دربار قاجارى و شخصيتهاى متنفذ سياسى آن روز. عامه‌ى مردم كه خبرى نداشتند، علما كه اطلاعى نداشتند و ديگران كه چيزى نمى‌دانستند. اينها هم به جز خيلى افراد معدود، عموماً - تقريباً مى‌شود گفت بدون استثنا - در مواجهه‌ى با اين فرهنگ و پيشرفتهاى غربى مات و مبهوت شدند؛ دست و پاى خودشان را گم كردند و نتوانستند ذهن و عقل خودشان را به كار بگيرند و از پيشرفت طرف مقابل، به فكر پيشرفت خود بيفتند. نتيجه چه شد؟ نتيجه اين شد كه در دوران مشروطيت و بعد از استقرار آن، روشنفكرهاى درجه‌ى اول ما عقيده‌شان اين شد كه اگر ايران بخواهد پيشرفت كند، بايد از فرق سرتا پا غربىِ كامل بشود! اين، يعنى تقليد محض. و همين‌طور هم عمل كردند و اين روند تا حكومت پهلوى ادامه داشت.
ادامه مطلب...