شنبه, 30 آذر 1404
You are here:

انتخاب قالب

اطلاعات سایت

اعضا : 5711
محتوا : 302
بازدیدهای محتوا : 1308625

اوقات شرعی



جستجو

Loading
تشرف آقا سيد مهدي قزويني در شب عيد فطر PDF
عالم كامل ، آقا سيد مهدي قزويني فرمود: سالي براي زيارت فطريه (شب عيد فطر) وارد كربلا شدم و در شب سي ام ، كه احتمال شب عيد در آن مـي رفـت ، نـزديك غروب ، هنگامي كه اگر بنا بود شب عيد هم باشد، درآن وقت هلالي ديده نـمـي شود، در حرم مطهر بالاي سر مقدس بودم .
شخصي از من سؤال كرد: آيا امشب ، شب زيارت مـي بـاشـد؟ و مـقـصودش آن بود كه آيا امشب شب عيد است و ماه ناقص مي باشد تا آن كه اعمال زيارت شب عيد را بجا آورد، يا آن كه شب آخر ماه رمضان است .
مـن در جـواب گـفـتم : احتمال دارد امشب شب عيد باشد، ولي معلوم نيست كه عيدثابت شود.
ناگاه ديدم شخص بزرگواري كه به هيئت بزرگان عرب بود، با مهابت وجلالت نزد من ايستاده اسـت .
ايشان با دو نفر ديگر كه در هيبت و جلالت از ديگران ممتاز بودند، در آن جا تشريف داشت .
آن شخص به زبان فصيح كه از اهل اين اعصارو زمانها بي سابقه است ، در جواب سؤال كننده فرمود: نعم هذه الليلة ليلة الزيارة ،يعني آري ، امشب شب عيد و شب زيارت است .
وقتي اين سخن را از او شنيدم كه بدون تزلزل و ترديد، عيد را اعلام فرمود، به او گفتم :عيد بودن امـشـب را از كـجا مي گوييد؟ آيا به گفته منجم و تقويم اعتماد كرده ايد يا دليل ديگري براي آن داريد؟ اعتناي درستي به من نكرد، مگر همين قدر كه فرمود: اقول لك هذه الليلة ليلة الزيارة ، يعني به تو مي گويم امشب شب زيارتي است .
اين را گفت و با آن دو نفر به سوي در حرم براه افتاد.
ادامه مطلب...
 
تاریخچه بهاییت PDF
فرقه بهائيه ، منشعب از فرقه بابيه است . بنيان گذار آيين بهائيت ، ميرزا حسينعلى نورى معروف به بهاءالله است ، و اين آيين نيز نام خود را از همين لقب برگرفته است . پدرش از منشيان عهد محمد شاه قاجار و مورد توجه قائم مقام فراهانى بود و بعد از قتل قائم مقام از مناصب خود بركنار شد و به شهر نور رفت . ميرزا حسينعلى در 1233 در تهران به دنيا آمد و آموزشهاى مقدماتى ادب فارسى و عربى را زير نظر پدر و معلمان و مربيان گذراند. پس ‍از ادعاى بابيت توسط سيد على محمد شيرازى در شمار نخستين گروندگان به باب درآمد و از فعال ترين افراد بابى شد و به ترويج بابيگرى ، بويژه در نور و مازندارن پرداخت . برخى از برادرانش از جمله برادر كوچكترش ميرزا يحيى معروف به ((صبح ازل )) نيز بر اثر تبليغ او به اين مرام پيوستند.
ادامه مطلب...
 
علت غيبت - فلسفه غیبت PDF
بنابر آنچه در برخي از روايات آمده است، علت واقعي غيبت امام زمان (عليه السلام) بر ما پوشيده است کمال الدين و تمام النعمة، ص 482. در عين حال با استفاده از روايات به عواملي چند در اين زمينه پي مي بريم: 
1 ـ امتحان و آزمايش: غيبت آن حضرت سبب مي شود تا نفاق پنهان عده اي آشکار شود، و ايمان حقيقي محبان و شيعيان واقعي امام (عليه السلام) در کوره ي ولايت امام غايب (عليه السلام) از ناخالصي ها و دورويي ها جدا و پاک گردد و مؤمن از منافق تميز داده شود. 
حضرت موسي بن جعفر (عليه السلام) مي فرمايد: «هنگامي که پنجمين فرزند امام هفتم (عليه السلام) غايب شد، مواظب دين خويش باشيد، تا مبادا کسي شما را از دين خارج کند! اي پسرک من! براي صاحب الامر بناچار غيبتي خواهد بود، به طوري که عده اي از مؤمنان از عقيده ي خود بر مي گردند، همانا خدا به وسيله ي غيبت، بندگانش را امتحان مي نمايد.»بحارالانوار، ج 51، ص 113. 
2 ـ بيعت نکردن با ستمکاران: حسن فضّال مي گويد: علي بن موسي الرضا (عليه السلام) فرمود: «گويا شيعيان را مي بينم که هنگام مرگ سومين فرزندم (امام حسن عسکري (عليه السلام)) در جست و جوي امام خود همه جا را مي گردند، اما او را نمي يابند.» عرض کردم: به چه دليل؟ فرمود: «زيرا امامشان غايب مي شود.» عرض کردم: چرا غايب مي شود؟ فرمود: «براي اين که وقتي با شمشير قيام نمود بيعت کسي در گردنش نباشد.» بحارالانوار، ج 51، ص 113. 
3 ـ حفظ جان حضرت: 
زراره مي گويد: حضرت امام صادق (عليه السلام) فرمود: «اي زراره! قائم ما ناچار است که غيبت کند.» عرض کردم: براي چه؟ فرمود: «از جان خود بيم و ترس دارد.» پس حضرت با دست به شکم خود اشاره کرد اثبات الهداة، ج 6، ص 437. 
امام زمان (عليه السلام) از کشته شدن و مرگ بيم و هراس ندارند، بلکه حفظ جان ايشان به خاطر اين است که مبادا پرچمِ هدايت زمين بماند، و رشته ي هدايتي که به پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) متصل است، قطع شود.
 
تشرفی دیگر از سيد بحرالعلوم PDF
خوند، ملا زين العابدين سلماسي ، از ناظر كارهاي سيد بحرالعلوم نقل مي كند: در مـدتـي كـه سـيـد در مكه معظمه سكونت داشت ، با آن كه در شهر غربت بسر مي برد واز همه دوستان دور بود، در عين حال از بذل و بخشش كوتاهي نمي كرد و اعتنايي به كثرت مخارج و زياد شدن هزينه ها نداشت .
يك روز كه چيزي باقي نمانده بود، چگونگي حال را خدمت سيد عرض كردم ، ايشان چيزي نفرمود.
برنامه سيد بر اين بود كه صبح طوافي دور كعبه مي كرد و به خانه مي آمد و در اتاقي كه مخصوص خودش بود، مي رفت .
آن وقت ما قلياني براي ايشان مي برديم .
آن رامي كشيد، بعد بيرون مي آمد و در اتـاق ديـگـري مـي نشست و شاگردان از هر مذهبي جمع مي شدند و او هم براي هر جمعي به روش مذهب خودشان درس مي گفت .
فرداي آن روزي كه از بي پولي شكايت كرده بودم ، وقتي از طواف برگشت ، طبق معمول قليان را حاضر كردم ، اما ناگاه كسي در را كوبيد.
سيد به شدت مضطرب شد وبه من گفت : قليان را بردار و از اين جا بيرون ببر.
و خود با عجله برخاست و رفت و دررا باز كرد.
شخص جليلي به هيئت اعراب داخل شد و در اتاق سيد نشست و سيد در نهايت احترام و ادب دم در نشست و به من اشاره كرد كه قليان را نزديك نبرم .
سـاعـتي با هم صحبت مي كردند.
بعد هم آن شخص برخاست .
باز سيد با عجله از جابلند شد و در خـانـه را بـاز كرد.
دستش را بوسيد و آن بزرگوار را بر شتري كه كنار درخانه خوابيده بود، سوار كرد.

او رفـت و سيد با رنگ پريده برگشت .
حواله اي به دست من داد و گفت : اين كاغذ،حواله اي است به مرد صرافي در كوه صفا، نزد او برو و آنچه حواله شده ، بگير.
حـوالـه را گـرفـتـم و نزد همان مرد بردم .
وقتي آن را گرفت و در آن نظر كرد، كاغذ رابوسيد و گفت : برو و چند حمال بياور.
من هم رفتم و چهار حمال آوردم .
صراف مقداري كه آن چهار نفر قدرت داشتند،پول فرانسه (هر پول فرانسه كمي بيشتر از پنج ريال عجم بود) آورد و ايشان برداشتندو به منزل آوردند.
پـس از مـدتـي ، روزي نزد آن صراف رفتم تا از او بپرسم كه اين حواله از چه كسي بود،اما با كمال تـعـجـب نـه صـرافـي ديـدم و نـه دكاني ! از كسي كه در آن جا بود، پرسيدم : اين صراف با چنين خـصـوصياتي كجا است ؟ گفت : ما اين جا هرگز صرافي نديده بوديم واين جا مغازه فلان شخص مي باشد.
دانستم اين موضوع ، از اسرار ملك علام وپروردگار متعال بوده است
كمال الدين ج 2، ص 122، س 1

 
اركان فلسفه تاريخ شيعي و جایگاه ظهور در آن(1) PDF
ادامه مطلب...