يكشنبه, 19 آبان 1404
You are here:

انتخاب قالب

اطلاعات سایت

اعضا : 5710
محتوا : 302
بازدیدهای محتوا : 1288570

اوقات شرعی



جستجو

Loading
جامعه‌سازی دینی در سیره‌ نبوی PDF
بر اساس آیات و فرامین الهی، پیامبرِ اعظم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و اعظمِ پیامبران علیهم‌السلام به عنوان آخرین فرستاده آسمانی رسالت داشت جامعه و امتی یگانه، فراگیر، معتدل و متعادل، حق‌مدار، عدالت گستر و نمونه و شاهد بر همگان و به بیان دیگر، بهترین جامعه و اُمت از آغاز خلقت تا كنون را ایجاد نماید.در این نوشتار ضمن اشاره به آموزه‌های جامعه‌ساز در آیات قرآن و روایات، هفت اصل از آن آموزه‌ها به تفصیل بررسی شده است:

1. اصل اقامه عدالت توسط همه مردم در زندگی فردی و اجتماعی؛
2. اصل وحدت، حل و فصل اختلافات و مهرورزی؛
3. اصل تعاون و همكاری در كارهای خیر و عدم تعاون در گناه و تجاوز؛
4. اصل احسان و نیكوكاری و انفاق و مبارزه با فقر و بسط درست كاری و صداقت در داد و ستدها؛
5. اصل مسئولیت نظارت همگانی یا امر به معروف و نهی از منكر؛
6. اصل مبارزه با هر گونه فساد اخلاقی، مالی، اداری و سیاسی؛
7. اصل سامان‌دهی و بسامان نمودن امور.

ادامه مطلب...
 
تشرف حاج شيخ محمد كوفي شوشتري PDF
متقي صالح ، حاج شيخ محمد كوفي شوشتري ، ساكن شريعه كوفه فرمود: در سال 1315 با پدر بزرگوارم ، حاج شيخ محمد طاهر به حج مشرف شديم .
عادت من اين بود كه در روز پانزدهم ذيحجة الحرام ، با كارواني كه به طياره معروف بودندرجوع مي كردم ، به خاطر آن كـه آنها سريع تر برمي گشتند.
تا حائل با آنها مي آمدم و درآن جا از ايشان جدا مي شدم و با صليب آمده ، آنها مرا به نجف مي رساندند،ولي در آن سال تا سماوه (از شهرهاي عراق ) همراه ما آمدند.
من در خدمت پدرم بودم و از جنازها (كساني كه به نجف اشرف جنازه حمل مي كنند)براي ايشان قاطري كرايه كرده بودم ، تا او را به نجف اشرف برساند.
خودم هم سوار برشتر به همراهي يك جناز، مـسـيـر را مي پيموديم .
در راه نهرهاي كوچك بسياري بود وشتر من به خاطر ضعف ، كند حركت مي كرد.
تا به نهر عاموره ، كه نهري عريض وعبور نمودن از آن دشوار است ، رسيديم .
شتر را در نهر انـداخـتـيم و جناز كمك كرد تااز آن جا عبور كرديم .
كنار نهر بلند و پر شيب بود.
پاهاي شتر را با طـنـاب بستيم و او راكشيديم ، اما حيوان خوابيد و ديگر حركت نكرد.
متحير ماندم و سينه ام تنگ شـد، به قبله توجه نمودم و به حضرت بقية اللّه ارواحنافداه استغاثه و توسل كردم و عرض نمودم :يا فـارس الـحـجـاز يـا ابـاصالح ادركني افلاتعيننا حتي نعلم ان لنا اماما يرانا و يغيثنا(آيا به فرياد ما نمي رسي ، تا بدانيم امامي داريم كه ما را هميشه مد نظر دارد و به فريادما مي رسد؟) ناگاه ، دو نفر را ديدم كه نزد من ايستاده اند: يكي جوان و ديگري كامل مرد بود.
به آن جوان سلام كـردم .
او جـواب داد.
خيال كردم كه يكي از اهل نجف اشرف است كه اسمش محمد بن الحسين و شغلش بزازي بود.

فرمود: نه من محمد بن الحسن (ع ) هستم .
عرض كردم : اين شخص كيست ؟ فرمود: اين خضر است و وقتي ديد من محزونم به رويم تبسم نموده و بناي ملاطفت را گذاشت و از حال من جويا شد.
گفتم : شتر من خوابيده است و ما در اين صحرا مانده ايم ، نمي دانم مرا به خانه مي رساند يا نه ؟ ايـشان نزد شتر آمد و پايش را بر زانوهاي آن گذاشت و سر خود را نزد گوشش برد.
ناگهان شتر حـركـت كـرد، به طوري كه نزديك بود از جا بپرد.
دستش را بر سر آن حيوان گذارد، حيوان آرام شـد.
بـعد روي خود را به من كرد و سه مرتبه فرمود: نترس تو رامي رساند.
سپس فرمود: ديگر چه مي خواهي ؟ عرض كردم : مي خواهيد كجاتشريف ببريد؟ فرمود: مي خواهيم به خضر برويم (خضر مقام معروفي در شرق سماوه است ).
گفتم : بعد از اين شما را كجا ببينم ؟ فرمود: هر جا بخواهي مي آيم .
گفتم : خانه ام در كوفه است .
فرمود: من به مسجدسهله مي آيم .
و در اين جا، چون به سوي آن دو نفر متوجه شدم ،غايب شدند.
بـراه افـتـاديـم ، تا آن كه نزديك غروب آفتاب ، به خيمه هاي عده اي از بدوي ها رسيديم وبه خيمه شيخ و بزرگ آنها وارد شديم .
شيخ گفت : شما از كجا و از چه راهي آمده ايد؟ گفتيم : ما از سماوه و نهر عاموره مي آييم .
از روي تعجب گفت : سبحان اللّه راه معمول سماوه به نجف اين نيست .
با اين شتر و قاطرها چگونه از نهر عبور كرديد، حال آن كه گودي اش بحدي است كه اگر كشتي در آن غرق شود، دكلش هم نمايان نخواهدشد! بالاخره بعد از قضيه ، شتر، ما را تا مقابل قبر ميثم تمار آورد و در آن جا روي زمين خوابيد.
من نزديك گوشش رفته و آهسته به او گفتم : بنا بود كه تو مرا به منزلمان برساني .
تا اين حرف را شنيد، فورا حركت نموده و براه افتاد تا ما را به خانه رسانيد.
بـعدها آن شتر صبح ها از منزل بيرون مي آمد و رو به صحرا نموده و به چرا و علف خوردن مشغول مـي شـد، بـدون آن كـه كسي از او مواظبت و نگهداري كند.
غروب هم به جايگاه خود در منزل ما برمي گشت .
و مدتها بر اين منوال بود.
پس از مدتي ، روزي بعد از نماز نشسته و مشغول تسبيح بودم ، ناگاه شنيدم كه شخصي دو بار و به فارسي صدا مي زند: شيخ محمد اگر مي خواهي حضرت حجت (ع ) را ببيني به مسجد سهله برو.
و سه مرتبه به عربي صدا زد: يا حاج محمد ان كنت تريد تري صاحب الزمان فامض الي السهله .
(اگر مـي خـواهـي حـضـرت حـجـت (ع )را بـبيني به مسجد سهله برو) برخاستم و به سرعت به سوي مسجدسهله روانه شدم .
وقتي نزديك مسجد رسيدم در بسته بود.
متحير شدم و پيش خود گفتم : ايـن نـدا چـه بـود كـه مـرا دعـوت كرد! همان وقت ديدم مردي از طرف مسجدي كه معروف به مـسـجدزيد است ، رو به مسجدسهله مي آيد.
با هم ملاقات كرديم و آمديم تا به در اولي ، كه فضاي قـبـل از مـسجد است ، رسيديم .
ايشان در آستانه در ايستاد و بر ديوار طرف چپ تكيه كرد.
من هم مقابل او در آستانه در ايستادم و به ديوار دست راست تكيه نموده وبه او نگاه مي كردم .
ايشان سر را پايين انداخته ، دستها را از عبايش بيرون آورده بود،ديدم خنجري به كمرش بسته است .
ترسيدم و به فكر فرو رفتم .
دستش را بر در گذاشت و فرمود: خضير (تصغير كلمه خضر مي باشد) باز كن .
شخصي جواب داد: لبيك ، و در باز شد.
وارد فـضـاي اول شـد و مـن هم به دنبال او داخل شدم .
ايشان با رفيقش ايستاد و من به آنها نگاه مـي كردم .
داخل مسجد شدم و متحير بودم كه ايشان حضرت است يا نه ؟ چندمرتبه پشت سر خود رانگاه كردم ، ديدم همان طور با دوستش ايستاده است .
تـا مـقـداري از روز، در آن جا بودم بعد برخاستم كه نزد خانواده ام برگردم ، كه شيخ ‌حسن ، خادم مسجد را ملاقات كردم ايشان سؤال كرد: تو ديشب در مسجد بوده اي ؟گفتم : نه .
گفت : چه وقت به مسجد آمدي ؟ گفتم : صبح .
گفت : كي در را باز كرد؟ گفتم : چوپانهايي كه در مسجد بودند.
خنديد و رفت
كمال الدين ج 1، ص 126، س 29

 
موج‌ بيداري‌ اسلامي، و افول‌ فرقه‌ ضاله‌ PDF
گفتمانی با دکتر ولایتی
دکتر علي‌ اکبر ولايتي، محقق، نويسنده، پزشک‌ و سياستمدار برجسته‌ و صاحب‌نام‌ معاصر است که‌ اهل‌ نظر، گذشته‌ از سمتهاي‌ مهم‌ سياسي، با آثار و تأليفات‌ ارزشمند وي‌ در رشته‌هاي‌ مختلف‌ آشنايند. شناخت‌ و تبيين‌ حقايق‌ تاريخي‌ ايران، اسلام‌ و جهان، از جمله‌ دغدغه‌ها و دل‌ مشغولي‌هاي‌ اساسي‌ و ديرين‌ او است‌ که‌ به‌ تدوين‌ کتب‌ و مقالات‌ و برگزاري‌ کلاسها، سخنراني‌ها و گفتگوهاي‌ بسيار توسط‌ ايشان‌ انجاميده‌ است‌ و به‌ عنوان‌ يکي‌ از آخرين‌ و مهمترين‌ آنها مي‌توان‌ به‌ دوره‌ چند جلدي‌ «پويايي‌ فرهنگ‌ و تمدن‌ اسلامي‌ ايران» اشاره‌ کرد که‌ اخيراً‌ منتشر شده‌ است. در زير، گفتگوي‌ ما را با استاد پيرامون‌ فرقه‌هاي‌ ضاله‌ بابيت‌ و بهائيت مي‌خوانيد:
ادامه مطلب...
 
بيانات مقام معظم رهبری در چهارمين نشست «انديشه‌هاى راهبردى»‌ با موضوع آزادی PDF
بسم‌اللّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌
اولاً خيلى خوشحالم و حقيقتاً خيلى متشكرم از يكايك حضار، بخصوص برادران و خواهرانى كه زحمت كشيده بودند، تحقيق كردند، مقاله تنظيم كردند، بعد كوشش كردند آن مقاله را خلاصه كردند - پيدا بود ديگر، مقاله‌ها كاملاً خلاصه شده بود - كه بايد خدا به ما توفيق بدهد، بتوانيم اصل مقاله‌ها را كه حالا چاپ كردند، در اختيار گذاشتند، وقت كنيم و ان‌شاءاللّه ببينيم. حالا بنده كه اقبال اين وقت پيدا كردن را بعيد است داشته باشم، اما دوستان خوب است به اصل مقالات مراجعه كنند و تأمل كنند؛ چون ما با اين مقوله كار داريم. همچنين از مجرى محترم و عزيزمان آقاى دكتر واعظزاده كه طبق معمول با سخنان كوتاه، مطالب زيادى را بيان ميكنند و با تظاهر كم، عقبه‌ى وسيعى از كار را با خودشان اين طرف و آن طرف ميكشانند، تشكر ميكنم. واقعاً ايشان و همكارانشان خيلى زحمت ميكشند؛ ميدانم.
لازم است يك تشكر ويژه هم از همه‌ى دست‌اندركاران بكنيم. خب، اين روزها مشاهده ميكنيد به تبع اين گلاويز شدن‌هائى كه استكبار جهانى و در واقع دشمن درجه‌ى يك آزادى، با كشور ما و با جمهورى اسلامى پيدا كرده - سر همين قضاياى اقتصادى و آثار آن بر عملكرد مجموعه‌ى حكومت و در زندگى مردم - طبعاً يك دغدغه‌ى عمومى در فضاى سياسى كشور وجود دارد؛ يعنى هيچكداممان فارغ از اين فكر نيستيم؛ در عين حال اين كار اصلى و اساسى و بلندمدت، دچار وقفه و تعطيل نشد؛ يعنى تقريباً به طور دقيق، طبق همان برنامه‌ريزى‌اى كه كرده بودند، اين اجلاس در زمان خود تحقق پيدا كرد. اين، بنده را، هم خوشحال ميكند، هم متشكر ميكند از همه‌ى دست‌اندركاران.
جمهورى اسلامى از برگزارى جلسات نشستهاى انديشه‌هاى راهبردى چند هدف عمده دارد، كه اين هدفها را ما نميخواهيم فراموش كنيم و از جلوى چشممان خارج كنيم.
ادامه مطلب...