چهارشنبه, 13 آذر 1404
You are here:

انتخاب قالب

اطلاعات سایت

اعضا : 5711
محتوا : 302
بازدیدهای محتوا : 1298675

اوقات شرعی



جستجو

Loading
باید به دنبال پیدا کردن الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت باشیم PDF
دیدار رهبر معظم انقلاب اسلامی با دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد
25 اردیبهشت 1386
بحثى كه امروز من مطرح ميكنم، بحث لزوم بازشناسى الگوى توسعه و پيشرفت است. ما ميخواهيم پيشرفت كنيم. مدل اين پيشرفت چيست؟ اين مدل را بايد بازشناسى كنيم. در آخرين ديدارى كه من با دانشجوها داشتم - چند ماه قبل در سمنان - بحث تحول را مطرح كردم. گفتم تحول، سنت الهى است در زندگى بشر. با او سينه به سينه نبايد شد؛ از او استقبال بايد كرد. بايد تحول را مديريت كرد، تا به پيشرفت بينجامد؛ جامعه را پيش ببرد.
ادامه مطلب...
 
نشانه هاي ياران حضرت مهدی(ع ) PDF

« اينما تكونوا يات بكم الله جميعا »1 هر جا باشيد خداوند شما را حاضر مي كند

در روايت متعددي كه از ائمه اهل بيت (ع ) به ما رسيده اين آيه به اصحاب مهدي (عج ) نيز تفسير شده است . در كتاب « روضه كافي » از امام باقر(ع ) مي خوانيم كه بعد از ذكر اين جمله فرمود : « يعني اصحاب القائم , الثلاثماه والبضعه عشر رجلا , هم والله الامه المعدوده , قال يجتمعون والله في ساعه واحده قزع كقزع الخريف » 2 منظور , امام قائم (ع ) كه سيصد و سيزده نفرند , به خدا سوگند منظور از « امه معدوده » آنها هستند , به خدا سوگند در يك ساعت همگي جمع مي شوند همچون پاره اي ابر پاييزي كه بر اثر تندباد , جمع و متراكم مي گردد. از امام علي بن موسي الرضا(ع ) نقل شده است : « و ذلك والله ان لوقام قائمنا يجمع الله اليه جميع شيعتنا من جميع البلدان » 3 به خدا سوگند هنگامي كه مهدي (ع ) قيام كند , تمام پيروان ما را از تمام شهرها گرد او جمع مي كند. بايد توجه داشت كه اين روايات در حقيقت اشاره به آن است كه خدايي كه قدرت دارد ذرات پراكنده انسانها را در قيامت از نقاط مختلف جهان جمع آوري كند , به آساني مي تواند ياران مهدي (عج ) را در يك روز و يك ساعت براي افروختن نخستين جرقه هاي قيام به منظور تاسيس حكومت عدل الهي و پايان دادن به ظلم و ستم جمع نمايد . 4 « يا ايهاالذين امنوا من يريد منكم عن دينه فسوف ياتي الله بقوم يحبهم و يحبونه اذله علي المومنين اعزه علي الكافرين يجاهدون في سبيل الله و لا يخافون لومه لائم ذلك فضل الله يوتيه من يشا والله واسع عليم . » 5 اي كساني كه ايمان آورده ايد هر كس از شما از آيين خود بازگردد (به خدا زياني نمي رساند) خداوند در آينده جمعيتي را مي آورد كه آنها را دوست دارد و آنها نيز او را دوست دارند , در برابر دوستان متواضع و در برابر كافران نيرومند هستند , آنها در راه خدا جهاد مي كنند و از سرزنش كنندگان هراسي ندارند. اين فضل خداست كه به هر كس بخواهد (و شايسته ببيند) مي دهد و فضل خدا وسيع و خداوند دانا است .

ادامه مطلب...
 
تشرف حاج ملا هاشم صلواتي كنار كشتي PDF

حاج ملا هاشم صلواتي سدهي (ره ) كه قضيه قبل از ايشان نقل شد، فرمود: سـفـر ديـگـري كـه به حج مشرف مي شدم ، در بوشهر، براي گرفتن جواز، به دفتر صاحب كشتي رفـتـم .
وقـت تنگ و مسافر زياد بود.
در آن موقع ، همين يك كشتي براي حمل حجاج حاضر بود و عـده مسافرين تكميل و بلكه اضافه بر ظرفيت آن بود، لذا جوازهاتمام شد و به ما ندادند اصرار هم اثري نبخشيد.
با رفقا به حالت نااميدي در قايق نشسته و به طرف كشتي حركت كرديم .
نردبانهاي كشتي نصب شد و حجاج به نوبت بالا رفتند.

ادامه مطلب...
 
ضرورت و بايسته های غرب شناسی PDF
1. ضرورت شناخت غرب
ضرورت غرب‌شناسي تابع اين است كه ما از انقلاب اسلامي چه تلقي‌اي داشته باشيم، اهدافش را چه بدانيم و محدودة مسئوليت و عملكردش را تا كجا تعريف كنيم.

الف ـ حقيقت و رسالت انقلاب اسلامي:  يك تلقي اين است كه انقلاب اسلامي، حركت و انفجاري معنوي است كه از باطن عالم، اتفاق افتاده و هدفش احياي معنويت در كلّ جامعة بشري است. اين حركت مي‌خواهد دين را وارد عرصة زندگي بشر نمايد، به گونه‌اي كه ولايت الهي؛ و به تعبيري معنويت، حيات، نورانيت و ... در همة زواياي زندگي بشر جاري گردد. بر اين اساس انقلاب اسلامي به دنبال جهاني‌سازي معنويت، توحيد، بندگي خداي متعال و عبوديت است. بنابراين ديگر نمي‌توان دين را در يك سلسه‌ آموزه‌هاي فردي و باطني كه ارتباط با عرصة حيات اجتماعي بشر نداشته باشد، خلاصه نمود.

طبيعتاً اين حركت اجتماعي با جريان‌هايي در عالم كه آنها چنين امري را بر نمي‌تابند، درگير مي‌شود چون ايده‌اي متفاوت در مقابل ايدة انقلاب اسلامي دارند. به عنوان نمونه، جريان غالب بر غرب در دوران رنسانس، حركتي كاملاً در نقطة مقابل اين حركت بوده است.

ب ـ ماهيت و اهداف تمدن مادي غرب: جريان غرب به دنبال اين بوده كه «دين» را منزوي كند. اين جريان همواره تلاش كرده تا حيات بشري را بر مبناي نفسانيت او و ارزش‌هايي كه خود انسان تفسير مي‌كند بنيان گذارد. به تعبير ديگر در پي اين بوده تا مناسبات جامعة بشري را بر اساس استكبار نفس انسان بر خداي متعال، و محور شدن نفس او بسازند. «اومانيسم» هم معنايي غير از اين ندارد. هر چند اين مطلب را بر اساس فلسفه‌هاي پيچيده‌اي، تفسير و تحليل مي‌كنند اما باطن و روح جريان غرب يك كلمه بيشتر نيست:كه اومانيسم، يعني انانيّت در مقابل خداي متعال.
اگر بپذيريم كه چنين حركتي در مقابل انقلاب اسلامي قرار دارد و اگر بخواهيم نسبت به آن رسالت بزرگ ـ يعني اقامة كلمة توحيد در جهان، گسترش آن به زواياي مختلف زندگي بشر ـ جدّي باشيم و در پي حاكم نمودن بندگي خداي متعال بر شئون مختلف حيات اجتماعي بشر باشيم تا بر مبناي آن، «عدالت» سياسي، فرهنگي و اقتصادي را تعريف كنيم، بدون ترديد با تمدن رقيب، به صورت بي‌امان، درگير خواهيم بود.

بنابراين ما در مسير انقلاب اسلامي با جرياني مرموز، پيچيده و گسترده مواجه هستيم كه پشت سر خودش تاريخي بس طولاني داشته و براي خود تمدني بنا كرده است. تمدني كه مدعي توسعة جامع پايدار، جهاني سازي و رهبري جهاني است. 

حال اگر نتوانستيم در صحنه‌هاي مخلتف، رقيب خود و ساز و كارهايش را مورد شناسايي قرار دهيم، طبعاً هيچ توفيقي در اين درگيري نخواهيم داشت. بنابراين مقصود از شناخت غرب، فقط غرب جغرافيايي نيست. از اين رو براي دست‌يابي به اهداف انقلاب اسلامي و تحقق آرمان‌هاي  ديني جامعه، شناخت ايده‌ها، ساز و كارها و اهداف رقيب، امري اجتناب ناپذير است.

2. ضرورت تعيين استراتژي در مواجهه با غرب
الف ـ لزوم تبيين دين حداكثري: بنابر آنچه گفتيم، در اين مرحله دو كار بايد انجام گيرد: اول، مي‌بايد تلقي از دينداري را در درون جامعه خود و جامعة بشري توسعه بدهيم. اصولاً نگاه‌هايي كه نسبت به دينداري وجود دارد متفاوتند. بعضي دينداري را يك حركت سنتي واپس‌گرايانه مي‌دانند كه متعلق به دوره‌هاي گذشتة حيات بشري است. برخي دينداري را به چهارچوب‌هاي خاصيّ محدود كرده، در نتيجه از آن مفهوم ضيقي ارائه مي‌دهند. روشن است كه هيچ كدام از اين نگاه‌ها با آرمان‌هاي انقلاب اسلامي سازگار نيست.

آنچه انقلاب اسلامي بر آن استوار است و آن را تعقيب مي‌كند، يك «دين‌داري حداكثري» است؛ به اين معنا كه عبوديت و بندگي خداي متعال بايد در همة زواياي حيات بشر جاري شود و مناسك حيات بشر در همة زوايا، مناسك بندگي خداي متعال باشد. بنابراين ما مي‌بايست مفهوم دينداري، مفهوم توحيد و مفهوم ولايت الهيه را به گونه‌اي تبيين كنيم كه همه شئون حيات را بپوشاند. اين واقعيت را كه كلمة توحيد هيچ رقيبي براي خودش باقي نمي‌گذارد و واقعاً شرك، در هيچ جنبه‌اي از جنبه‌هاي حيات، مجاز شمرده نشده تبيين كنيم. يعني بايد تلقي حداقلي از دينداري كه انسان گمان كند، مي‌تواند ديندار باشد و در عين حال به اهواء خود هم برسد، تغيير كند، تا همگان به ولايت حداكثري رو آورده، و به خوبي درك كنند كه سعادتشان در اين است كه همة شئون حيات خود را به خداي متعال و اولياي الهي بسپارند.

ب ـ ضرورت افشاگري نسبت به چهر‌هاي مختلف تمدن مادي غرب: از سوي ديگر مي‌بايست تمدن رقيب را نيز ـ كه گوهره‌اش، پرستش نفس و دنياست ـ شناخت و وجوه مختلف آن‌را معرفي نمود. زيرا اگر نتوانيم غرب و ماهيت حقيقي او را ـ كه در همة ابعاد آن اعم از: علم، تكنولوژي، رفاه و مناسبات و ساختارهاي مدنيّت مدرن، ريشه دوانيده ـ نشان بدهيم حتماً محكوم به شكست خواهيم بود. اگر نتوانيم وراي جاذبه‌هاي كاذبي كه اين تمدن ايجاد كرده، آن روح شيطاني  اغواگر، و شيطنت، ضلالت، تاريكي و ظلمت، مردگي حيات انساني، و تنزّل دادن انسان در حدّ بهائم را نشان بدهيم و به ديگر سخن اگر به خوبي تبيين نكنيم كه نتيجه اين استكبار علي‌الله، كبر نسبت به عباد، استضعاف، تحقير و استثمار آنهاست، و نتوانيم نفرت عمومي را نسبت به تمدن‌ مادي غرب بالا ببريم، بدون ترديد در توسعة انقلاب اسلامي با بن‌بست و شكست مواجه خواهيم شد. اگر طرفداران انقلاب اسلامي، مظاهر تمدن غرب را بپسندند و مناسبات جاري در آن تمدن را هم به عنوان مناسبات علمي و مناسباتي كه سعادت بشر را تأمين مي‌كند بپذيرند، به تناقضي آشكار مبتلا خواهند شد. به بيان ديگر، اگر رفاهي را كه غرب تعريف مي‌كند پذيرفتند و اسم آن را رفاه و سعادت گذاشتند حتماً آرمان‌هاي انقلاب اسلامي را رها خواهند كرد.

امروزه سردمداران تمدن غرب از همة توانايي‌هايشان استفاده مي‌كنند كه ما را منزوي كنند. براي اين كار، اولين اقدام آنها اين است كه ما را بدنام كنند. يعني ما را ضدّ ارزش معرفي مي‌كنند. زيبايي‌شناسي عالم را به سمتي مي‌برند و بعد هم نفرت‌هايي را نسبت به ما ايجاد مي‌كنند كه در فرهنگ عمومي بشري ضدّ ارزش مي‌شويم. مثلاً اسلام و انقلابي‌ها را به عنوان تروريست معرفي مي‌كنند؛ به عنوان يك تمدن جاهلي كه آزادي در آن نيست، حيات در آن نيست، شعور در آن نيست، از همه ابزاري كه در اختيار دارند براي اين كار استفاده مي‌كنند. 

بنابراين ما بايد همة زشتي‌هاي تمدن غرب را در نگاه جامعه بشري، نشان بدهيم. آنها مي‌خواهند اسلام را زشت جلوه بدهند در حالي كه در ابليس و شيطنت جز زشتي، وجود ندارد. آنچه در دستگاه ابليس هست، تزيين است: 
... لازيننّ لهم؛

ما بايد پردة تزيين و اغوا را كنار بزنيم. غرب‌شناسي دقيقاً به همين معناست، نه اينكه خيال كنيم يك گوهر حقّاني آنجاست و ما مي‌خواهيم آن گوهر حقّاني را بشناسيم.

3. دو رسالت اصلي پيش روي انقلاب اسلامي
با اين بيان انقلاب اسلامي بايد دو گام اساسي بردارد: اوّل، روح دين حداكثري را در جامعه بالا برد تا آحاد جامعه به خوبي بفهمند كه حكومت ديني به چه معناست و اين ضرورت را به خوبي درك نمايند كه ولايت نبي‌اكرم(ص) بايد بر همة عرصه‌هاي حيات او جاري بشود. و اين حقيقت را دريابند كه اگر زير چتر ولايت نبي‌اكرم(ص) قرار نگيرند، نه تنها به حيات و نور و رحمت حقيقي نمي‌رسند، بلكه از طريق ولايت ابليس ظلمت، شيطنت و طغيان بر آنان جاري مي‌شود: ...يخرجونهم من النّور الي الظّلمات1‌

و از سوي ديگر بايد جريان ولايت دستگاه ابليس را افشا كنيم. دستگاهي كه جز عنانيّت، استكبار و فساد حاصلي ندارد. دستگاهي كه اصلاً با فطرت بشريت، سازگار نيست. دستگاهي كه تفرعن، تزيين، اغواء و تلوّن از ويژگي‌هاي آنست و اصلاً بشر را با تلوّن سرپا نگه داشته است. ابليس هيچ‌گاه وعده‌اي كه هماهنگ با فطرت است نمي‌دهد.

4. تمدن غرب، جريان طغيان و استكبار
بنابراين افشا‌گري عليه ابليس، از ضروريات پيروزي كلمه توحيد است. اين افشاگري هم جز با شناخت دقيق و قاعده‌مند ممكن نيست. ما بايد مكائد ابليس را بشناسيم و نشان دهيم كه اغواگري‌هاي او چيست و نتايج آن كدام است. غرض از غرب‌شناسي هم جز اين نيست. ما كه دنبال قصه‌گويي نيستيم كه غرب چه بوده و فيلسوفانش چه كساني بودند. آنها نه جزء انبيا هستند و نه اعتقادات آنها بيش از اعتقادات ما محترم است و نه گوهر حقّاني آنجا پيدا مي‌شود كه در دستگاه انبيا و ائمه(ع) نباشد. اگر كسي خيال كند حقايقي، رموزي و عرفاني در غرب هست كه در دست ما نيست و منابعش را برويم از آنها بگيريم، او حتماً در اشتباه است. خداي متعال تمام حقايق را به نحو اتمّ و اكمل به نبي اكرم(ص) عطا فرموده، و فراتر از ايشان حقيقيتي نيست. بنابراين در غرب دنبال حقايق گشتن، در ظلمات، دنبال نور گشتن يا در گورستان، دنبال حيات گشتن و در كنار سرچشمه‌ها بودن و از جرعه‌هاي تلخ و ناگوار و آلوده خوردن است.

بنابراين اگر انقلاب اسلامي يك انقلابي با ايدة جهاني است و ايده‌اش هم اقامة كلمة توحيد و احياي مجدّد كلمة معنويت در عالم است، حتماً جبهة ابليس و تمدن مادي جديد بشر كه روحش همان شيطنت ابليس است، در مقابل آن قرار دارد. بنابراين غرب‌شناسي از اين منظر ضرورت دارد تا درك شود، جريان شيطنت ابليس چه مسيري را طي كرده تا توانسته يك تمدن مادي سكولار بسازد، و شهوت‌پرستي و هواپرستي را در عالم اقامه كند. تمدن غرب، همة ارزش‌هاي انبياء را در وجهه غالب خودش به بازي مي‌گيرد؛ اصلاً جايي براي اديان قائل نيست، اديان را درون تمدن خودش تعريف مي‌كند. معتقد است دين هم از آن نظر كه عده‌اي مي‌پسندند و خواست بشر است محترم است؛ يعني ملاك حقانيت همان «پرستش نفس» و به تعبير ديگر ايده‌ها و ارزش‌هايي است كه نفس معين مي‌كند. عده‌اي دين و عده‌اي بتكده را مي‌خواهند. به همان اندازه‌اي مسجد، محترم است كه بتكده محترم است. ولو پلوراليسم عرفاني بر اين مبنا درست كنيد و بگوييد همه حق هستند و همه مظاهر جلال و جمال حق و مظاهر اسماء و صفات الهي هستند! باطل است و با دستگاه انبيا نمي‌سازد.

بنابراين غرب‌شناسي به اين معنا شناخت شجرة خبيثة شيطنت ابليس و دنياپرستي است كه در غرب به صورت تاريخي رشد كرده است. البته در كنار اين شجرة خبيثه، كلمة معنويت و توحيد هم در غرب بوده است. نمي‌خواهيم انكار كنيم كه در اين تمدن عده‌اي به نحو اضطرار مجبور به تسليم نسبت به ارزش‌هاي انبيا در سطوحي نشدند. ولي در يك جاهايي مجبور است با ادبيات انبيا صحبت كند و كار خودش را جلو ببرد. مثل جريان نفاق صدر اسلام كه واقعاً دنبال جاهليت بودند نه اقامة كلمة توحيد؛ يعني جريان شيطنت و عداوت با نبي‌اكرم. البته مجبور بودند در قالب ادبيات نبي‌اكرم با جامعة مسلمان‌ها حرف بزنند تا بتوانند سيطرة خودشان را تثبيت كنند. الان هم همان جريان است؛ يعني جريان ابليس يك جاهايي مجبور مي‌شود به خاطر شدت مقاومت كلمة حق در پيشبرد اهداف خود به آن ارزش‌هايي كه در جامعة بشري القاء شده تكيه كند بدون اينكه آن ارزش‌ها را قبول داشته باشد.

بنابراين ممكن است انساني در غرب زندگي كند و عضو جامعة انبيا باشد يا انساني در شرق زندگي كند و عضو جامعة ابليس باشد. اين دسته‌بندي يك دسته‌بندي جغرافيايي و اصطلاحي نيست. جريان غالب غرب جريان انانيّت نفس و انسان مدارانه، و دنبال لذت جويي انسان و ارضاي تمنيّات انسان است كه اين هم توهمي بيش نيست. در دستگاهي كه بر اساس استكبار بر خدا شكل مي‌گيرد، بحث رضامندي انسان‌ها مطرح نيست بلكه بحث استثمار، تحقير، بهره‌وري و استخدام انسان‌ها در جهت استغلاء و استكبار مطرح است.

5. ضرورت غرب‌شناسي بر مبناي معارف ديني
با اين بيان در گام نخست اگر تئوري مدون و روشني در تحليل جامعه شناسانه، انسان شناسانه و فلسفه تاريخي نسبت به غرب نداشته باشيد و غرب را در آن چهار چوب نشناسيد، غرب‌شناسي مفيد نخواهد بود. وقتي مي‌خواهيد دشمن را در نظرية فلسفة تاريخي بشناسيد، اولاً، بايد مدل‌هاي علمي بدهيد و به شيوه‌هاي علمي به تحقيقات نظري، تحقيقات كتابخانه‌اي و تحقيقات ميداني بپردازيد. ثانياً، نظام طبقه‌بندي موضوعات در شناخت غرب داشته باشيد؛ يعني بر پاية معارف بنيادين هم متدولوژي و روشن و هم نظام طبقه‌بندي موضوعات داشته باشيد و سپس به شناخت علمي غرب در ابعاد مختلف آن بپردازيد كه آنها چكار مي‌كنند؛ چه غايتي را تعقيب مي‌كنند، چه مكانيزم‌هايي دارند، راه مقابله با آنها چيست، ظرفيت و توانايي‌هاي آنها در كجا به پايان مي‌رسد و ...

اگر بيانات رهبر كبير انقلاب اسلامي(ره) به صورت قاعده‌مند مطالعه شود، در همان انديشه‌هاي اوليه عرفاني امام اين انديشه درك مي‌شود. اگر بيان جريان ظلمت در غرب را در كتاب الخلافة و الولاية و انديشه‌هاي سياسي ايشان و برخوردشان را در سال 41، ملاحظه كنيم، دقيقاً انديشه‌هاي امام به دست مي‌آيد. اين انديشه‌ها منبعث از يك مسلّماتي در قرآن و روايات است كه طيّ آن كلّ دستگاه ابليس، تحقير مي‌شود. حقانيّتي در دستگاه ابليس نيست. البته در آن اغواء، تزيين، قدرت و دعوت به شهوت، تحرين به شهوات، تحريص به دنيا، بر آشفتن غضب مادي وجود دارد امّا حقانيت نيست. دستگاه ابليس يك دستگاه گسترده‌اي است.

خداي متعال به آن تا «يوم الوقت المعلوم» اذن داده است. به تعبير ديگر فتنة آخرالزمان همين جريان پيچيدة تمدن مادي غرب است. لذا اين فتنه را بايد بشناسيم. اين فتنه‌ آن‌قدر پيچيده است كه ايجاد شبهه مي‌كند؛ يعني حق و باطل را مشتبه مي‌كند. تمدن غرب پس از رنسانس جرياني است كه بيش از پيش تلاش كرده تا از عرصه حيات اجتماعي بشر دين زدائي كند و بشر را با مفاهيم مادّي و دنيايي پروش بدهد. بويي از معنويت و خدا باقي نگذاشته است. نه اينكه در غرب‌شناسي به دنبال اين هستند كه چه حقايق مثبتي در غرب هستند تا به آنها دست يابند!

ما به دنبال اراية راه جديدي به بشريت هستيم كه فعلاً آلوده به تجدد و مدرنيته است و در فضاي مدرنيته تنفس مي‌كند و ما مي‌خواهيم طريق برون رفت از آن‌را معرفي كنيم. تمدن مادي غرب تلاش كرده به بشر بفهماند يك راه بيشتر پيش روي بشر وجود ندارد و آن هم راه دنياپرستي است كه اردوگاه‌هايي همچون: سوسياليسم، كمونيسم و سرمايه‌داري در درون آن بنا كرده‌اند. الان هم مي‌گويند ليبرال دموكراسي پيروز شده و تنها راه پيش روي بشر همين راه است. اما ما مي‌گوييم تنها راه، ليبرال  دموكراسي و دنياپرستي نيست بلكه بشر مي‌تواند از طريق پرستش خدا به سعادت برسد و اين تنها راه پيش روي بشر است. آنچه در تمدن مادي مي‌گذرد، اغوا و وشيطنت است. آنها مي‌گويند بهتر از ليبرال دموكراسي نيست. ما مي‌خواهيم بگوييم بدتر از ليبرال دموكراسي نيست. ما در صورتي مي‌توانيم بشريت را نجات دهيم كه افشاگري كنيم، افشاگري نسبت به كلّ آنچه آنها مي‌پرستند. جواني كه از يك سو ماهيت تمدن غرب را شناخت و از ديگر سو ايدة جديد يافت كه بايد مبارزه كند تا به آن ايده برسد، ديگر تسليم ظواهر آن تمدن نمي‌شود. مبلغان نگرش مادي مي‌گويند دين را حداقلي كنيد و در مابقي دنيا را بپرستيد.

6. گام نخست، بت‌شكني
بنابراين ما اگر اين بت را افشا نكنيم، هيچ‌گاه نمي‌توانيم از دين حداكثري سخن بگوييم. بت‌شكني اولين كاري است كه ما بايد در مقابل تمدن غرب انجام بدهيم و بت امروز، تكنولوژي، علم و دموكراسي است؛ يعني بت فرهنگي همان علم و نظام مفاهيم مدرن است. تكنولوژي بت اقتصادي و دموكراسي هم بت سياسي است. البته كه بت‌هاي مشهور و عزيزي هم هست و دل‌دادگي و تعلق نسبت به آنها به حدي است كه درگيري با آنها درگيري با نظام تعلقات و دل‌بستگي‌هاي آنهاست. در بت پرستي دوران جاهلي خيال مي‌كردند حيات و رزقشان با اين بت‌هاست. الان نسبت به تكنولوژي و علم و ساختارهاي دموكراتيك نيز اين‌گونه نگاه مي‌كنند؛ يعني سعادت و حيات خود را وابسته به اينها مي‌دانند. در حالي كه اينها سه بت است و بايد شكسته بشوند. اينها ابراز شيطنت و اغوا هستند. مثل همان بت‌هايي كه در اختيار «نمرود» بود و از طريق آنها مردم را استعمار مي‌كرد! ابليس در تلوّن خودش بت جديد درست مي‌كند. علم سكولار، تكنولوژي و ليبرال دموكراسي بت‌هاي جديد ابليس هستند كه به وسيلة آنها دنيا را اداره مي‌كند! بنابراين ما بايد ابتدا اين بت‌ها را بشكنيم و ثابت كنيم كه دموكراسي دروغ و شيطنت است و بدترين نوع حكومت است! علم مدرن ابزار استثمار نوين بشر است. آنها به دنبال اين هستند كه بشر ماشيني متناسب با توسعه مادي بسازند. بنابراين ما بايد به تهايي را كه با آن بت‌ها بشريت را جذب كرده و خوف و طمع بشر را به وسيلة آنها كنترل مي‌كنند بشكنيم.
ماهنامه موعود شماره 81 

-------------------------------------------------
پي‌نوشت:
1. سورة بقره(2)، آية 257.
 
منافع وجودي امام عصر(عج) در عصر غيبت PDF
از زماني كه امام عصر(ع) از ديده ها پنهان شده و در پس پرده غيبت زندگي خود را شروع كرده است، انبوهي از پرسش‌ها، پيرامون مسائل غيبت مطرح شده است كه بسياري از آنها از يك پيشينه ديرينه اي برخوردار است، به گونه اي كه بسياري از اين سؤال‌‌ها در نوشته هاي نويسندگان كتاب‌هاي مربوط به امام زمان(ع) در قرن چهارم و پنجم اسلامي مطرح گرديده و علما پاسخ‌هاي مناسبي به آن داده اند.
از جمله پرسش‌هاي رايج درباره امام زمان(ع) اين است كه:
ـ به فرض قبول امامي كه فرزند بلافصل امام عسكري(ع) است چه خاصيتي بر وجود ايشان مترتب است؟
ـ اگر امام، پيشواي مردم است بايد ظاهر باشد. بر وجود امام ناپيدا چه فايده اي مي توان يافت؟
ـ امامي كه صدها سال است، غايب است، نه دين را ترويج مي كند، نه مشكلات جامعه را حل مي نمايد، نه پاسخ مخالفان را مي دهد، نه امر به معروف و نهي از منكر مي كند، نه از مظلومي حمايت مي كند و نه حدود و احكام الهي را جاري مي سازد، بود و نبودش با هم چه تفاوتي دارند؟
ـ در دوران غيبت كه آن جمال الهي از ديدگان ما ناپيداست نحوه استفاده ما از آن حضرت چگونه است؟ 
پيش از پاسخ‌گويي به اين پرسش‌ها ذكر نكاتي چند در اين باره ضروري است:
. ظاهراً اين اشكالات از زبان كساني مطرح مي گردد كه در واقع نه امام را شناخته اند و نه به معناي حقيقي امامت پي برده اند. و امام را مانند رهبري عادي كه كارش مسئله گويي و حداكثر، اجراي حدود و احكام است مي دانند، در حالي كه مقام امامت و ولايت به مراتب از اين مقامات ظاهري شامخ تر و والاتر است و بايد دانست كه مفهوم غايب بودن امام مهدي(ع) اين نيست كه وجودي نامرئي دارد و به يك وجود پنداري شبيه تر است، بلكه او نيز از يك زندگي طبيعي عيني خارجي برخوردار است و تنها استثنايي كه در زندگي او وجود دارد، عمر طولاني اوست و الاّ آن وجود نازنين، در جامعه انساني به طور ناشناس زندگي مي كند.
. بايد گفت، اگر چه حضور شخصي امام غايب در بين مردم سبب مي شود كه مسلمانان از بركات بيشتر و در سطح وسيع تري بهره مند شوند، ولي اين چنين نيست كه اگر شخص امام غايب بود هيچ گونه فايده و ثمره اي براي امت اسلام و مردم نداشته باشد، بلكه مردم را تحت نفوذ شخصيتي خود مي گيرد زيرا آثار امام ـ كه بقيةالله در زمين است ـ بر دو قسم مي باشد:
. آثار حضور؛
. آثار ظهور؛
و غيبت امام به معناي عدم ظهور اوست، نه عدم حضور1.
. مسئله فوائد وجودي امام غايب از طرق ذيل قابل بررسي و محل بحث است:
. از طريق محاسبات اجتماعي؛
. از طريق قرآن و نهج البلاغه؛
. از طريق روايات متعدد معصومين(ع).
تا هر فردي به فراخور فكر خود، يكي از اين طرق يا هر سه را بپذيرد؛ به گونه اي كه شخص غير معتقد، به اصالت قرآن و نهج البلاغه، از طريق اول مي تواند فايده وجود امام غايب را به خوبي درك كند.
اينك؛ بيان اين راه‌ها و پاسخ به سؤال موردنظر به كمك آنها:
. وجود رهبر مايه بقاي مكتب است
محاسبات عقلي و اجتماعي ثابت مي كند كه اعتقاد به وجود چنين امامي، در طول مدت، اثر عميقي در اجتماع شيعه داشته است كه اكنون به آن اشاره مي كنيم:
اصولاً هر جامعه اي براي خود تشكيلات و سازماني دارد، و براي بقا و ادامه كار سازمان‌ها و به منظور تعقيب هدف، وجود رهبري لازم است. هرگاه اين رهبر در دل اجتماع باشد، وجود و مداخله اش در رهبري و گردش تشكيلات و سازمان‌ها لازم و ضروري خواهد بود، ولي هرگاه كه رهبر به عللي محبوس، يا تبعيد و دور افتاده، يا مريض و بيمار باشد، وجود او براي پيگيري امور اجتماع و افراد، كافي خواهد بود؛ زيرا باز مردم به اميد آن رهبر، دست به دست هم داده، كارها را ادامه مي دهند. در طول تاريخ، در ميان ملل زنده كه قيام و نهضت‌هايي داشتند، براي اين مطلب گواهي‌هاي فراواني وجود دارد كه نشان مي دهد تا آن رهبر از حيات و زندگي برخوردار بوده، هر چند از نزديك موفق به رهبري نمي شده، اما تشكيلات آن گروه، باقي و پايدار مي مانده‌است؛ اما لحظه اي كه حيات و زندگي او به پايان مي رسيد، تفرقه و دو دستگي، تشتّت قوا و پراكندگي و نابساماني در ميان جمعيت حكم فرما مي گرديد.
بهترين شاهد بر اين كه وجود رهبر، حافظ نظام و نگاه‌دارنده مكتب و مايه تشكّل پيروان اوست، ماجراي نبرد احد است. در جنگ احد، به طور اشتباه، و يا از روي غرض ورزي، ندايي در قلب لشكر بلند شد:
ألا قد قفتل محمّد
محمد كشته شد.
اين خبر ناگوار، زماني در ميان مسلمانان منتشر شد كه آنان مشغول دفاع از تجاوز و تعدّي مهاجمان بودند. وقتي شايعه مرگ رهبر قوت گرفت، نظام و پيوستگي آنان چنان گسسته گرديد كه هر كدام به گوشه اي فرار كرده و دست از نبرد كشيدند و گروهي به فكر پيوستن به لشكر دشمن افتادند، اما هنگامي كه خبر قتل پيامبر تكذيب شد، لشكر از هم پاشيده، بار ديگر به دلگرمي وجود رهبر از نقاط مختلف دور پيامبر گرد آمده و نبرد و دفاع را از سر گرفتند. خداوند، در قرآن كريم، اين حقيقت را به خوبي بيان فرموده:
و ما محمّد، الاّ رسول قد خلت من قبله الرّسل أفإن مات أو قتل انقلبتم. علي أعقابكم و من ينقلب علي عقبيه فلن يضرّالله شيئاً و سيجزي الله الشّاكرين.2
با اين توضيح، درباره امام زمان(ع) بايد گفت: آيا اعتقاد به وجود امام حي و حاضر، ناظر، مستعد و آماده براي نهضت، هر موقعي كه خدا بخواهد، در حفظ وحدت جمعيت و تشكيلات، بالأخص آماده كردن افراد براي نهضت و قيام بر ضدّ جور، استبداد و خودكامگي، و افسانه پرستي و تفرقه اندازي مؤثر نيست؟
هرگاه جمعيتي معتقد شود كه رهبر آنان در قيد حيات و زندگي بوده و پيوسته مترقب فرمان الهي است كه از پس پرده غيبت بيرون آيد، به طور مسلم نااميد نمي شود، وحدت كلمه خود را از دست نمي دهد و در حفظ مكتب خويش مي كوشد.
بنابراين اگر رهبر يك جنبش در ميان مردم هم نباشد، وجود واقعي او مي تواند الهام بخش معنوي و مايه اميد، تحرّك و يادآوري گردد و اما در مورد اين كه چرا خداوند امام را در موقع ظهور خلق نكرد، بايد گفت: اگر چنين بود، اصولاً عنوان انتظار ظهور مصلح، واقعيت خارجي پيدا نمي كرد، زيرا انسان‌ها در انتظار فردي مي توانند باشند كه به زنده بودنش معتقدند والاّ نمي توان بشريت را به اين دلخوش داشت كه چند سال بعد ممكن است كسي به دنيا آيد كه قرار است نقش منجي را ايفا كند. پس آدميان در شناخت دقايق و ظرايف حيات و براي آنكه در مسير تكاملي به پيكار برخيزند، لازم است كه از وجود رهبري، حتي اگر غايب باشد، الهام گرفته و بهره مند گردند.
. اميرمؤمنان(ع) در نهج البلاغه براي خدا دو نوع حجت معرفي مي نمايند: يكي حاضر و آشكار و ديگري غايب و ناپيدا. آنجا كه مي فرمايد:
اللّهمّ، لا تخلوا الأرض من قائم لله بحجّة إمّا ظاهراً مشهوراً أوخائفاً مغمورا لئلّاتبطل حجج الله و بيّناته.3
پروردگارا، روي زمين هيچ گاه از حجت‌هاي تو خالي نمي ماند، حجت‌هايي كه گاهي مرئي و آشكار، و گاهي از بيم مردم پنهان است، تا دلايل آئين الهي محو و نابود نشود.
مقصود امام علي(ع) از «حجت خائف و مغمور» كيست؟ آيا جز آن پيشواي معصوم است كه بر اثر نبودن شرايط مساعد، در پس پرده غيبت به سر مي برد تا روزي كه جهان براي قيام و نهضت او آماده گردد؟
پس از آگاهي از اين دو نوع حجت به ذكر نام گروهي از اولياي الهي كه آنان يا غايب و پنهان بوده و با اين حال هدايت مي كردند يا به صورت مستتر به سازندگي افراد اشتغال داشتند و يا اين كه نبي و ولي بودند ولي منتظر آن بودند كه فرمان حق رسيده و سپس انجام وظيفه كنند، مي پردازيم:
الف) معلم موسي كه در اخبار به نام «خضر» معرفي شده است؛
ب) پيامبر گرامي اسلام(ص) كه سه سال از طريق فردسازي هدايت مي كرد؛
ج) حضرت موسي(ع) در مدت غيبت چهل روزه؛
د) حضرت يونس(ع) كه مدت‌ها در شكم نهنگ، پنهان از ديدگان به سر مي برد.
. پاسخ پرسش از طريق روايات متعدد معصومين(ع):
الف) جابربن عبدالله انصاري، از پيامبر اكرم(ص) پرسيد:
آيا شيعه در زمان غيبت از فيوضات قائم آل محمد(ع) برخوردار مي شوند؟
فرمود: آري! قسم به پروردگاري كه مرا به پيامبري برانگيخت، از وي نفع مي برند و از نور ولايتش كسب نور مي كنند، هم چنان كه از خورشيد استفاده مي نمايند، هنگامي كه در پشت ابرها پنهان مي گردد.4
ب) از امام چهارم، حضرت سجاد(ع) پرسيدند: 
شيعيان در زمان غيبت از وجود حضرت ولي عصر(ع) چگونه استفاده مي كنند؟
فرمود: آن چنان كه از خورشيد استفاده مي شود هنگامي كه در پشت ابرها پنهان گردد.5
ج) حضرت امام صادق(ع) فرمود:
از روزي كه خداوند متعال، حضرت آدم را آفريده تا روز رستاخيز، زمين خالي از حجت نبوده و نخواهد بود، يا حجت ظاهر و روشن و يا غايب و پنهان.
راوي پرسيد:
از امام غايب چگونه استفاده مي شود؟
فرمود: آن چنان كه از خورشيد استفاده مي شود هنگامي كه در پشت ابر قرار گيرد.6
د) در توقيع مباركي كه از ناحيه مقدس امام عصر(ع) توسط دومين نايب خاص ايشان، محمدبن عثمان به اسحاق بن يعقوب صادر شده است، چنين آمده است: 
اما چگونگي استفاده مردم از من، به‌سان استفاده آنهاست از خورشيد، هنگامي كه در پشت ابر پنهان شود.7
خورشيد فروزان در پشت ابرهاي تار
در پاسخ پيشوايان دين به منافع وجودي امام غايب(ع) در عصر غيبت و چگونگي استفاده از محضر او خوانديم كه همگي تصريح مي كنند: در زمان غيبت از فيوضات بي كران ناموس دهر، امام عصر(ع)، همگان برخوردار هستند، به‌سان استفاده آنان از خورشيد، زماني كه در پشت ابرها قرار گيرد. ولي نكته اينجاست كه چرا امام زمان(ع) در زمان غيبت به خورشيد پنهان در پشت ابر تشبيه شده است؟
. نور هستي و هدايت توسط آن حضرت مي رسد؛ زيرا حضرات ائمه(ع)، علت غايي ايجاد مخلوقات عالم اند و اگر آنها نبودند نور عالم به غير ايشان نمي رسيد و نيز به بركت آنهاست كه علوم و معارف حقّه بر مردم آشكار مي گردد و گرفتاري‌ها از امت اسلام برطرف مي شود. اگر آنها نبودند، مردم به وسيله اعمال زشت خود مستحق انواع عذاب‌هاي الهي مي شدند، چنان كه خداوند فرموده است:
و ما كان اللَّه ليعذّبهم و أنت فيهم...8
. همان گونه كه مردم از آفتاب پشت ابر بهره مي برند و انتظار دارند كه ابر كنار رفته و دوباره قرص خورشيد پيدا شود تا بيشتر از آن بهره بگيرند، در ايام غيبت نيز شيعيان با اخلاص، در همه وقت، منتظر ظهور امام عصر(ع) هستند و هيچ گاه مأيوس نمي گردند.
. كساني كه وجود آن حضرت را با همه آثار و علائمي كه دارد انكار مي كنند، مانند انكار كنندگان خورشيد هنگام ناپديد شدن آن در پشت ابر مي باشند.
. گاهي براي بندگان خدا پنهان شدن خورشيد در پشت ابر از روي مصلحت بهتر از آشكار بودن آن است. همچنين غيبت امام زمان(ع) از روي مصلحت براي مردم عصر غيبت، بهتر است. از اين رو ايشان از نظرها غايب گرديده اند.
. نگاه كردن مستقيم به خورشيد، بينايي انسان را به مخاطره مي افكند و اين به خاطر ضعف قوه ديد و عدم احاطه به خورشيد است. آفتاب ملكوتي وجود امام عصر(ع) نيز همين گونه است كه اگر همه او را ببينند ممكن است به حال مردم زيان بخش باشد و موجب كوردلي آنها از ديدن آفتاب حقيقت گردد. در صورتي كه در غيبت ايشان، چشم بصيرتشان موجب ايمان به او مي گردد؛ همان طور كه انسان مي تواند از ميان ابر به خورشيد بنگرد و ضرري نبيند.
. گاهي آفتاب از ميان ابر بيرون مي آيد اما يكي به آن مي نگرد و ديگري توجهي ندارد. همين طور نيز ممكن است آن حضرت در ايام غيبت بر عده اي آشكار شود ولي ديگران او را نبينند.
. وجود ملكوتي و نور مطلق الهي ائمه اطهار(ع) از لحاظ نفعي كه براي عالم وجود دارند، همانند خورشيد است و تنها كساني نمي توانند از وجود مقدسشان بهره مند گردند كه چشم دلشان كور باشد. در قرآن كريم نيز به اين اشاره شده است:
و من كان في هذه أعمي فهو في الآخرة أعمي و اضلّ سبيلاً.9
. همان طور كه خورشيد نورش فروزان است و به اندازه روزنه هاي خانه ها وارد آن مي شود و به اندازه ارتفاع آنها در آن مي تابد، مردم نيز به اندازه روزنه هاي دلشان از انوار هدايت‌گر اهل بيت(ع) استفاده مي كنند. اگر انسان، پرده هاي هواپرستي را از پيش روي خود كنار بزند، در زير آسمان قرار مي گيرد و نور آفتاب، بدون مانع، از هر سو او را احاطه مي كند.10
امام باقر(ع) در حديثي فرمودند:
اين‌كه خداوند مي فرمايد: «إعلموا أنّ الله يحيي الأرض بعد موتها» به اين معني است كه خداوند به وسيله قائم(ع) زمين مرده را حيات خواهد داد.11و

حضرت آيت اللَّه جوادي آملي در اين باب مي‌فرمايند: «تشبيه امام به آفتاب و تشبيه غيبت امام به واقع شدن آفتاب پشت ابر لطايف بسياري در بردارد:
. خورشيد در منظومه شمسي مركزيت دارد و كرات و سيارات به دور او در حركت‌اند، چنان كه وجود گرامي حضرت حجت(ع) در نظام هستي مركزيت دارد:
ببقائه بقيت الدّنيا و بيمنه رزق الوراء و بوجوده ثبتت الأرض والسّماء.13
. خورشيد در اين مجموعه، منافع فراواني دارد: ايجاد جاذبه،كه مايه ثبات و بقاي نظام است؛ گرما و حرارت، كه از پشت انبوه ابر غليظ نيز به زمين مي رسد؛ باد و باران، روييدن گياهان و امثال آن از بركت تابش خورشيد است و ابر گرفتگي در آن اثر مهمي ندارد. بله، نور افشاني از پشت ابر، كمتر خواهد بود. بدين ترتيب ابر گرفتگي فقط يكي از منافع آفتاب ـ آن هم در برخي نقاط ـ را تقليل مي دهد، نه اين كه از بين ببرد.
. ابر، هرگز آفتاب را نمي پوشاند بلكه ما را مي پوشاند، در نتيجه ما را از ديدن آن محروم مي كند، نه آنكه در منفعت رساني آن خلل ايجاد كند. چگونه مي توان گفت كسي كه عالم وجود در قبضه قدرت اوست و مي تواند هر لحظه اي در هر جا حضور داشته باشد، غايب است؟
. پوشاندن ابر، اختصاص به كساني دارد كه در زمين هستند نه كسي كه بر فراز ابر حركت مي كند. غيبت آن حضرت نيز براي كساني است كه به دنيا و طبيعت چسبيده اند، اما كساني كه بر ابرهاي شهوات و غبار هواهاي نفساني پا مي گذارند و در آسمان عبوديت پرواز مي كنند، در بهره گرفتن از خورشيد با ديگران قابل مقايسه نيستند.
. آفتاب، لحظه اي از نورافشاني غفلت نمي كند. هر كس به اندازه ارتباطي كه با خورشيد دارد از نور آن بهره مي برد و اگر بتواند همه موانع را كنار بزند و در برابر آفتاب بنشيند بهره كاملي مي برد. چنان كه حضرت ولي عصر(ع) مجراي فيض الهي است و از اين جهت فرقي بين بندگان خدا نمي گذارد؛ ليكن هر كس به اندازه ارتباط خود مستفيض مي شود.
. اگر اين آفتاب پشت ابر هم نباشد شدت سرما و تاريكي، زمين را غير قابل سكونت خواهد كرد. اگر وجود گرامي آن حضرت در پس پرده غيبت نباشد سختي‌ها و تنگي‌هاي معيشت و كينه توزي دشمنان مجالي به شيعه نمي دهد. آن حضرت در توقيع مبارك خود به مرحوم شيخ مفيد(ره) نوشته اند:
ما در مراعات حال شما سهل انگار نيستيم و هرگز شما را فراموش نمي كنيم وگرنه سختي‌ها و تنگناهاي فراواني به شما مي رسيد و دشمنان، شما را نابود مي كردند:
إنّا غير مهملين لمراعاتكم ولا ناسين لذكركم ولولا ذلك لنزل بكم الّلأو اء و اضطلمكم الأعداء.17
. درست است كه امام(ع) با حضور و ظهور خود مي تواند مايه اضمحلال دشمنان گردد، آن گونه كه از نظر علمي، تابش بدون ابر و مستقيم خورشيد ـ به خاطر اشعه هايي كه دارد ـ ضدّعفوني كننده و از نظر فقهي نيز جزو مطهرات محسوب مي شود و برخي نجاسات را پاك مي كند، ليكن وجود امام معصوم(ع) در نظام آفرينش مثل مغناطيس زمين است كه با وجود نامرئي بودن، همه قبله نماها و قطب نماهاي كشتي‌ها، هواپيماها، عمليات‌هاي نظامي و... را به حركت درمي آورد و از بركت آن ميليون‌ها بلكه ميلياردها انسان، جهت قبله يا مسير مسافرت خود را پيدا مي كنند و به مقصد مي رسند.19
منافع وجودي امام غايب
فوايد امام غايب(ع) فقط منحصر به امور ظاهري و منافعي كه مربوط به ترقي و ترويج آيين اسلام در دوران ظهور مي‌باشد، نيست؛ بلكه فوايد باطني كثيري نيز بر امام غايب مترتب است كه به مراتب، عظيم تر از فوايد ظاهري است و در احاديث متعددي كه پيرامون فلسفه و فايده وجود امام(ع) در عصر غيبت به ما رسيده، موارد گوناگوني عنوان گرديده است، كه اكثر اين منافع، عمومي است يعني مسلمان و كافر، شيعه و سني در آن سهيم هستند. چنان كه منافع آفتاب نيز عام است ولي برخي از آنها اختصاص به شيعيان دارد. به هر حال بيان اين منافع، جذبه معنوي خاصي دارد كه خالي از لطف نيست.
. امام غايب(ع) مايه آرامش اهل زمين
وجود امام معصوم در ميان جامعه بشري از جهات گوناگون موجب آرامش و امنيت براي ساكنان زمين است:
الف) امنيت فكري و روحي: امام و حجت خدا براساس اين كه مسؤليت هدايت و ارشاد جامعه را برعهده دارد، از مرزهاي اعتقادي و فكري جامعه اسلامي نگهباني مي كند تا مورد هجوم افكار غلط و اعتقادات منحرف دشمنان خدا واقع نشود. در پرتو هدايت و ارشاد حجت خداست كه انحرافات فكري و عقيدتي كه موجب تزلزل روحي و فكري جامعه است، از بين رفته و امنيت فكري و روحي به وجود مي آيد.
ب) احساس آرامش در سايه امام: يكي ديگر از ثمرات مهم امام در ميان بندگان از جهت وجود شخصيتي بزرگ، ملكوتي، معصوم و آگاه به حال مردم است و در ميان افرادي كه اعتقاد به امامت و رهبري وي دارند و او را از هر كس ديگر نسبت به خود مهربان تر و دلسوزتر مي دانند، موجب دلگرمي روحي است و هر نوع يأس و نوميدي را از ايشان دور مي كند و آنها را به آينده اي روشن و ارزشمند اميدوار مي سازد. به عبارت ديگر وجود امام، نقطه اتكايي است براي بندگان خدا كه در هنگام مواجهه با حوادث هولناك، به وي پناه برند و به عنوان پناهگاهي چاره ساز و آرام بخش از وجود امام منتفع گردند و به تلاش و كوشش خويش در راستاي نيل به اهداف الهي و اسلامي ادامه دهند.
. وجود امام، منشأ خير و بركت
بر حسب روايات و اخبار، وجود افراد مؤمن در بين مردم، منشأ خير و بركت و موجب نزول باران و جلب منافع و دفع بسياري از بلاها از جامعه است، چنان كه در تفسير آيه 251 سوره بقره22 از امام صادق(ع) نقل شده كه فرمودند:
إن الله ليدفع بمن يصلّي من شيعتنا عمّن لايصلّي ولو اجتمعوا علي ترك الصّلاة لهلكوا.
به درستي كه خداوند به واسطه نمازگزاران شيعه، بلا را از كساني كه نماز نمي خوانند، دفع مي كند، زيرا اگر همه شيعيان نماز را ترك كنند، هلاك مي گردند.23
واضح است كه وقتي وجود افراد مؤمن در اجتماع، چنين بركتي را به همراه داشته باشد، بركات وجود امام معصوم كه ولي و حجّت خدا بر مردم است، به مراتب بيشتر خواهد بود، زيرا امام و حجّت خدا، واسطه رسيدن فيض و بركت خداوند متعال به مردم است؛ چنان كه امام سجاد(ع) درباره بركات وجودي ائمه اطهار(ع) مي فرمايد:
ما كساني هستيم كه به واسطه ما آسمان بر فراز زمين نگهداري شده و زمين از هلاك نمودن اهلش منع گرديده است.
حضرت در ادامه مي فرمايد:
و بنا ينزّل الغيث و تنشر الرّحمة و تخرج بركات الأرض.24
در اين فراز از بيان امام، بركات ديگري چون نزول باران، انتشار رحمت خدا و خروج بركات زمين، از آثار وجودي ائمه اطهار(ع) شمرده شده است. پس وجود امام غايب به عنوان حجّت الهي و ولي معصوم حق باعث نزول خيرات بسيار بر امّت اسلامي است.
. اميدبخشي به مسلمين
ايمان و اعتقاد به امام غايب(ع) سبب اميدواري مسلمانان نسبت به آينده پر مهر و صفاي خويش در عصر ظهور امامشان مي گردد. اين اميدواري از بزرگ ترين اسباب موفقيت و پيشرفت است. جامعه شيعي، طبق اعتقاد خويش به وجود امام شاهد و زنده، همواره انتظار بازگشت آن سفر كرده را كه صد قافله دل همره اوست مي كشد. هر چند او را در ميان خود نمي بيند، اما خود را تنها و جدا از او نمي داند. باري، امام غايب(ع) همواره مراقب حال و وضع شيعيان اند و همين مسئله باعث مي گردد كه پيروانشان به اميد لطف و عنايت حضرتش، براي رسيدن به يك وضع مطلوب جهاني تلاش كرده و در انتظار آن منتظر بسر برند. چنان كه خود فرموده اند:
ما در رسيدگي و سرپرستي شما كوتاهي نكرده و ياد شما را از خاطر نبرده ايم؛ پس تقواي الهي پيشه كنيد و ما را ياري نماييد تا از فتنه اي كه به شما رو مي آورد، شما را نجات بخشيم.25
آري، اوضاع آشفته و اسفبار جهان و سيل بنيان كن ماديت و محروميت مستضعفين و توسعه استكبار، خيرخواهان بشريت را مضطرب كرده است؛ به طوري كه ممكن است گاهي در اصل قابليت اصلاح بشر ترديد كنند. در اين صورت تنها روزنه اميدي كه براي بشر مفتوح است و يگانه بارقه اميدي كه در اين جهان ظلمت زده سوسو مي زند، همان انتظار فرج و فرا رسيدن عصر درخشان حكومت توحيد و نفوذ قوانين الهي است.
. حفظ و نجات شيعيان از خطرات، گرفتاري‌ها و شرّ دشمنان
در توقيعي كه از ناحيه مقدّس حضرت حجت(ع) براي شيخ مفيد(رض) صادر گشته، آمده است:
ما در رسيدگي و سرپرستي شما كوتاهي و اهمال نكرده و ياد شما را از خاطر نبرده ايم كه اگر جز اين بود، دشواري‌ها و مصيبت‌ها بر شما فرود مي آمد و دشمنان، شما را ريشه كن مي نمودند.27
سلامتي و نجات يافتن از خطرات، گرفتاري‌ها و شرّ دشمنان توسط امام(ع) بر دو وجه است:
. عافيت و سلامتي از همه خطرات دينيّه و دنيويّه؛
. حاصل شدن سلامتي و نجات يافتن از بلايا و گرفتاري‌هاي بسيار سخت و مشكلات عظيم در امر دين و دنيا.
از جمله اين موارد در وجه دوم، نجات مردم بحرين از اجحاف حاكم ظالم است، آنگاه كه صدراعظم وقت حكومت، حيله و نقشه اي را پي ريزي كرد تا با شيعيان، همچون كفار حربي از اهل كتاب رفتار شود؛ يا «جزيه» پرداخته و ذلت پرداخت آن را تحمل كنند و يا مردانشان كشته و زنان و كودكانشان به اسارت گرفته شوند، كه آن حضرت در خنثي ساختن اين توطئه، نقش بزرگي ايفا نمودند.28
آري! شيعيان، معتقد به امام غايب زنده و حاضر هستند. در هيچ برهه اي از زمان، حتي در مشكلات، خود را تنها نمي دانند و مي دانند كه پيوسته امدادهايي پر بركت از ناحيه آن بزرگوار به ايشان مي رسد.
منبع: ماهنامه موعود شماره 53
 
------------------------------------------ 
پي نوشتها:
. روزنامة كيهان 22/7/78؛ ش16633
. سوره آل عمران (3)، آيه 138.
. نهج البلاغه، كلمات حكمت، شماره 139. نهج البلاغه فيض الإسلام، ص1148.
. صدوق،كمال الدين، ج1، ص146 و 365 / مجلسي، بحارالانوار، ج36، ص250.
. دكتر احمد محمود صبحي، نظريه الإمامة ص413.
. صدوق، أمالي و بحارالانوار، ج52، ص92.
. شيخ طوسي، الغيبة ص188 / بحارألانوار، ج53، ص181 / صدوق، كمال الدين، ج2، ص162 / طبرسي، الإحتجاج، ص263 / كشف الغيبة، ج3، ص322 / فيض كاشاني، النوادر، ص164.
. سوره انفال ( )، آيه 33.
. سوره اسراء ( )، آيه 72.
. عباس استاد آقايي، اسرار آفرينش اهل بيت(ع)، صص253ـ251.
. تفسير البرهان، ج4، ص291.
. علامه مجلسي(ره)، بحارالانوار، ج52، صص93ـ92، ح7.
. مفاتيح الجنان، دعاي عديله.
. ديوان حافظ، ص195، غزل 144.
. فروغي بسطامي / ديوان شعر.
. ديوان حافظ، ص195، غزل 144.
. بحارالانوار، ج53، ص175.
. حاج ملا هادي سبزواري.
. عصاره خلقت درباره امام زمان(ع) برگرفته از آثار آيت الله عبداللَّه جوادي آملي، ص 85.
. سوره ذاريات( )، آيه 56.
. دكتر حسين فريدوني، امام مهدي(ع)؛ آخرين پناه، ص85.
. ولولا دفع اللَّه الناس بعضهم ببعض لفسدت الأرض و لكن الله ذو فضل علي العالمين.
. اصول كافي، ج2، ص451.
. كمال الدين، ص207.
. احتجاج طبرسي، ج2، ص497.
. آيت اللَّه ابراهيم اميني، دادگستر جهان، ص157.
. دفع گرفتاريها و بلاها ممكن است مستقيماً توسط خود آن بزرگوار يا از طريق وسايط و ياران مخصوص وي و يا به وسيله دعاي آن حضرت صورت گيرد. (سيد محمد صدر، تاريخ الغيبة الكبري) ص153.
. النجم الثّاقب، ص314 / بحارالانوار، ج52، ص178 / منتهي الامال، ج2، ص316، به نقل از تاريخ الغيبة الكبري، صص117ـ116.